31843 words
159 minutes
دیگر اخبار را نخوانید!
2025-05-01
2025-06-22

دیگر اخبار نخوانید!#

دیگر اخبار را نخوانید-1745584275051.webp مانیفستی برای زندگی شادتر و آرام‌تر و عقلانی‌تر

نویسنده : Rolf Dobelli

تقدیم به همسرم، سابین، که خواندن اخبار را مدت‌ها پیش از من کنار گذاشت و تقدیم به دوقلوهایمان، نوما و آوی، که خوشبختانه هنوز برای این کارها خیلی جوان هستند.

می‌توانستید صدای افتادن یک سوزن را بشنوید دوازدهم آوریل ۲۰۱۳ به روزنامۀ گاردین دعوت شده بودم تا دربارۀ کتابم هنر شفاف اندیشیدن که تازه نسخۀ انگلیسی‌اش چاپ شده بود صحبت کنم. هر هفته به یک نویسنده فرصت داده می‌شود که آخرین کتابش را به طور خلاصه به هیأت تحریریه معرفی کند و آن هفته افتخار نصیب من شده بود. سردبیر آلن راسبریجر[۱] کارمندانش را جمع کرد. اتاق به‌آرامی پر از روزنامه‌نگار شد، تا اینکه حدوداً پنجاه نفر از آنها قهوۀ صبحگاهی به دست جلوی من ایستاده بودند و پچ‌پچ‌کنان در انتظار اینکه راسبریجر مرا معرفی کند. همسرم با من آمده بود و من دستش را محکم در دستم می‌فشردم، انگار می‌خواستم با این کار بر اعصابم مسلط بشوم. اینها درخشان‌ترین ذهن‌ها در یکی از برجسته‌ترین روزنامه‌های جهان بودند و به من این امتیاز منحصربه‌فرد داده شده بود تا نقطه‌نظراتم را که برگرفته از جهان علوم شناختی بود با آنها در میان بگذارم، به این امید که یکی از آنها دربارۀ کتاب من مطلبی بنویسد. راسبریجر بعد از اینکه گلویش را صاف کرد، بلند شد ایستاد و با لحن سرد و طعنه‌آمیزی گفت: «داشتم وب‌سایت شما را می‌دیدم که چشمم خورد به مقالۀ جدیدتان. دلم می‌خواهد در مورد آن مقاله صحبت کنید، نه در مورد کتاب جدیدتان». من برای چنین چیزی آمادگی نداشتم. آنچه مهیای گفتنش بودم ملاحظاتی بود تمرین‌شده و متقاعدکننده و تنظیم‌شده درباب کتاب هنر شفاف اندیشیدن که امیدوار بودم بدون هیچ تغییری به صفحات گاردین راه پیدا کند. حرف‌هایم را قورت دادم. مقاله‌ای که راسبریجر در وب‌سایت من دیده بود، فهرستی بود از مهم‌ترین استدلال‌ها علیه استفاده از چیزی که این متخصصان محترم زندگی خود را وقف تولید آن کرده بودند: اخبار. احتیاط را گذاشتم کنار و شروع کردم به ارائۀ دلایلی مبنی بر این که چرا باید از اخبار دوری گزید. حالا به جای اینکه روبروی پنجاه نفر همفکر ایستاده باشم در واقع با پنجاه مخالف مواجه شده بودم. در حالی که از هر طرف زیر نگاه خیره‌شان بودم، سعی کردم تا حد ممکن آرام بمانم. بعد از بیست دقیقه، گفتارم را با این نتیجه جمع‌بندی کردم: «صادقانه بگوییم: خانم‌ها و آقایان، آنچه شما اینجا انجام می‌دهید اساساً سرگرمی است». سکوت حکم‌فرما شد. می‌توانستید صدای افتادن سوزن را بشنوید. راسبریجر چشم‌هایش را تنگ کرد، نگاهی به اطراف انداخت گفت: «می‌خواهم استدلال‌های آقای دوبلی منتشر شود، امروز.» چرخید و بدون خداحافظی اتاق را ترک کرد. روزنامه‌نگاران هم به دنبالش رفتند. هیچ‌کس به من نگاه نکرد. هیچ‌کس حتی یک کلمه هم نگفت. چهار ساعت بعد نسخۀ کوتاه‌شده‌ای از مقالۀ من در وب‌سایت گاردین بود. خیلی زود ۴۵۰ نظر از خوانندگان زیر پست گذاشته شده بود -حداکثر تعدادی که وب‌سایت اجازه می‌داد. مطلب من با عنوان «خبر برای شما بد است» به شکلی پارادوکسیکال بدل به یکی از پرمخاطب‌ترین مقاله‌های آن سال روزنامه‌ها شد. کتابی که در دست شماست بر اساس این مقالۀ جنجالی نوشته شده، اما شامل چیزهای بسیار بیشتری است: دلایل بیشتری برای عدم مصرف [یا پیگیری] اخبار، تحقیقات بیشتر در مورد ‌‌تأثیر خواندن اخبار و نکات بیشتر در مورد چگونگی ترک این عادت. دیجیتال‌سازیﹾ اخبار را از یک سرگرمی بی‌ضرر به سلاح کشتار جمعی تبدیل کرده که مستقیماً سلامت روانی ما را نشانه گرفته است. باید از سر راهش کنار برویم. نکتۀ مهمی که اینجا باید به آن توجه شود این است که شما با محدود کردن مصرف اخبار چیزی را فدا نمی‌کنید بلکه چیزهای ارزشمندی به دست می‌آورید: زمان بیشتر و نگرشی تازه برای تشخیص آنچه واقعاً مهم است، آنچه شما را واقعاً خوشحال می‌کند.

۱. چگونه توانستم اخبار را ترک کنم#

قسمت اول «سلام، اسم من رولف است و من یک معتاد به اخبارم.» اگر مثل گروه‌های ترک اعتیاد برای افراد الکلی، گروه‌های ترک اعتیاد برای معتادانِ خبر هم وجود داشت، من خودم را این‌طور در گروه معرفی می‌کردم، با این امید که درکم کنند. از آن روزها الآن بیش از ده سال گذشته است. همه چیز خیلی عادی شروع شد. من که در یک خانوادهٔ طبقه متوسط به دنیا آمده‌ام، با روال روزمرهٔ خبری بزرگ شدم. اگر شما هم دههٔ هفتاد جوان بوده‌اید احتمالاً آن روال را به‌جا می‌آورید. هر روز هفته رأس ساعت شش و نیم صبح می‌شنیدم که پسر روزنامه‌فروش روزنامه را در صندوق پست جلو در ورودی خانه می‌انداخت. چند دقیقه بعد مادرم لای در را باز می‌کرد و خیلی حرفه‌ای با گردش مچ دست روزنامه را از صندوق می‌کشید بیرون -حتی لازم نبود پایش را از خانه بگذارد بیرون. در مسیر آشپزخانه، روزنامه را دو قسمت می‌کرد و یکی را جلو پدرم می‌گذاشت (خودش تصمیم می‌گرفت کدام یکی را) و دیگری را برمی‌داشت برای خودش. وقتی که صبحانه می‌خوردیم، پدر و مادرم هر کدام نگاهی به صفحات خودشان می‌انداختند و بعد با هم عوضشان می‌کردند. رأس ساعت هفت، به مجلهٔ خبری رادیو ملی سویس روی ایستگاه دی اس آر گوش می‌دادیم. کمی بعد، پدرم می‌رفت سر کار و ما بچه‌ها به مدرسه فرستاده می‌شدیم. ظهر همهٔ خانواده برای صرف ناهار دور میز جمع می‌شدند. بعد حوالی ساعت ۱۲:۳۰ بعدازظهر، نوبت بخش بعدی خبرهای رادیویی بود. ایضاً وقت شام، حوالی ساعت ۶:۳۰ عصر. ساعت هفت‌ونیم، گلِ سرسبد شبانگاه: گزیدهٔ خبرها در تاگس‌شو[۲]، یک برنامهٔ خبری در تلویزیون ملی سویس (بی بی سیِ سویس). اخبار درست به ‌اندازۀ اُوالتینِ[۳] صبحانه بخشی از زندگی من شده بود. با این حال، حتی همان وقت‌ها هم احساس مبهمی به من می‌گفت که چیزی این وسط غلط است؛ اینکه هر روز، روزنامه‌ها با همان ضخامت و همان قالب به دستمان می‌رسید، متحیرم می‌کرد. روزنامهٔ محلی شهر لوسرن[۴] که والدینم آبونه‌اش بودند، یک بخشِ اخبار خارجی یک‌صفحه‌ای داشت و یک بخش مالی یک‌صفحه‌ای و یک بخش دوصفحه‌ای دربارهٔ شهر لوسرن و غیره. این که روز قبل اتفاقات کم یا زیادی افتاده بود در تعداد صفحات و قالب روزنامه تغییری ایجاد نمی‌کرد. آن روزها در سویس یکشنبه‌ها روزنامه درنمی‌آمد اما نسخهٔ دوشنبه‌ها با اینکه دو روز را پوشش می‌داد به همان اندازهٔ همیشگی (۳۶صفحه‌ای) درمی‌آمد: شنبه و یکشنبه. این به‌نظرم عجیب‌ بود. اگر در یک روز بی‌حادثه اتفاقی رخ می‌داد، آن اتفاق ممکن بود مهم تلقی شود و در رأس توجه قرار بگیرد، در حالی که همان اتفاق در یک روز پرحادثه موضوعی بی‌اهمیت تلقی می‌شد. به خودم گفتم: «خب، همین است که هست»، و دیگر به آن فکر نکردم. با گذشت سال‌ها، من به یک روزنامه‌خوان حریص بدل شدم. در هفده سالگی، این ولع برای دانستن اخبار سراسر جهان به اوج خودش رسید. هر روزنامه‌ای به دستم می‌رسید صفحه به صفحه می‌خواندم، فقط قسمت ورزشی‌اش را حذف می‌کردم. وقتی که دوستانم وقت خودشان را در جنگل یا در زمین فوتبال یا با هواپیماهای مدل یا با دختران می‌گذراندند، من کلِ شنبه‌ها را در اتاق مطالعهٔ کتابخانهٔ لوسرن می‌گذراندم. روزنامه‌ها به میله‌های چوبی وصل شده بودند طوری که می‌شد آنها را به گیره‌ای آویزان کرد بی‌آنکه ورق‌های روزنامه بیفتند پایین. بیشتر روزنامه‌ها آن‌قدر بزرگ بودند و میله‌های چوبی آن‌قدر بلند و سنگین که اگر روی یکی از مبل‌ها می‌نشستم و آنها را دستم می‌گرفتم که بخوانم، مچم درد می‌گرفت، بنابراین در عوض پشت یکی از میزهای خیلی بزرگ می‌نشستم و مثل کشیشی که صفحات کتاب مقدس را بر محراب ورق می‌زند، روزنامه می‌خواندم. حتی گاهی مجبور می‌شدم که بایستم و تکیه بزنم به لبهٔ میز تا بتوانم مقالات چاپ‌شده در بالای صفحه را بخوانم. هر روز در همان ساعت، مردان سالخورده‌ای می‌دیدم که مشتاقانه مشغول خواندن روزنامه‌ها بودند -با عینک کائوچویی و کت‌ و شلوار و کراوات در لوسرنِ بسیار محافظه‌کار، مردم هنوز هم آخر هفته‌ها این‌طور لباس می‌پوشیدند. آن آقایان به‌ چشم من بی‌نهایت باهوش به نظر می‌رسیدند و امیدوار بودم روزی به ‌اندازهٔ آنها دانا و باسواد به نظر بیایم و وقتی روزنامه می‌خواندم، دقیقاً چنین احساسی داشتم. خودم را جوانی مطلع تصور می‌کردم که تحت ‌‌تأثیر ابتذال زندگی روزمره قرار نگرفته است -یک روشنفکر بلندپرواز. توافقات رؤسای جمهور، فجایع طبیعی، اقدام به کودتا: این همان جهان گسترده بود، جهانی که واقعاً مهم بود -و من خودم را بخشی از آن احساس می‌کردم. وقتی که دانشگاه را شروع کردم دلمشغولی‌ام به اخبار فروکش کرد؛ به ‌عنوان دانشجو کلی کتاب درسی باید می‌خواندم. اما همین‌ که اولین کارم را شروع کردم، میل به روزنامه‌خوانی شدیدتر از قبل به جانم افتاد. من در مقامِ ناظر مالی هواپیمایی سویس‌اِیر، کمابیش هر روز در هواپیما بودم. وقتی مهماندار با دسته‌های روزنامه می‌آمد، یک کُپه می‌قاپیدم. اگر در پرواز نمی‌توانستم به همه‌شان رسیدگی کنم، آنها را که نخوانده بودم می‌چپاندم توی کیف دستی‌ام (یک چیزِ گوشه‌دار با یک قفل رمزی در هر دو طرف دسته؛ از همان نوع که این روزها فقط در درام‌های جنایی کم‌مایه می‌بینید که برای حمل بسته‌های اسکناس‌ دلار به کار می‌برند) و بعداً در اتاق هتل تمامشان می‌کردم. خواندن همهٔ این روزنامه‌ها و مجلات بین‌المللی احساسی شبیه سرمستی به من می‌داد؛ انگار هر روز داری همهٔ وجوه جهان را زیر و بالا می‌کنی. نشئه می‌شدم.

۲. چگونه توانستم اخبار را ترک کنم#

قسمت دوم من فقط عاشق روزنامه‌ها، مجلات، تلویزیون و رادیو نشده بودم. با ظهور اینترنت در دهۀ ۱۹۹۰، ناگهان چیزهای بیشتری برای دانستن وجود داشت. ناگهان همه چیز در دسترس بود. اخبار از هر گوشۀ زمین سرازیر می‌شد، جامع و فوری و رایگان. به‌خاطر دارم که اولین محافظ صفحه نمایش[۵] کامپیوترم به جای نمایش مثلث‌های متحرک خسته‌کننده، عناوین آخرین خبرها را نشان می‌داد. به آن پوینت کست[۶] می‌گفتند و می‌توانستم ساعت‌ها پای آن بنشینم: عناوین خبرها بدون توقف مانند نمایشگرهای میدان تایمز حرکت می‌کردند، اما در صفحه نمایش خودم! در همین حال، روزنامه‌ها و مجلات بزرگ مشغول راه‌اندازی وب‌سایت‌های خود بودند و نشریات محلی هم از آنها پیروی می‌کردند. حالا دیگر هیچ وقت نمی‌توانستید خواندن اخبار را تمام کنید؛ ممکن نبود. همیشه یک عنوان جدید برای خواندن وجود داشت و درست زمانی که خواندن آنها را تمام می‌کردید، دیگران عناوین جدید و اخبار جدید گذاشته بودند. نسل دوم و سوم مرورگرهای اینترنتی پوش ـ نوتیفیکیشن‌ها[۷] و فیدهای RSS را فعال کردند. من مشترک خیلی از آنها شدم. روزنامه‌ها خبرنامه‌های روزانه ارائه می‌دادند. من مشترک آنها هم شدم. پادکست‌های خبری هم آمد. نمی‌توانستم به خودم اجازه بدهم اینها را از دست بدهم، می‌توانستم؟ انگار نبض اوضاع را به دست داشتم. پر تب و تاب بودم، کیفور و مست. درست مثل الکل بود. با این تفاوت که ذهن آدم را کند نمی‌کرد، تیزترش می‌کرد؛ دست‌کم من‌ این‌طور خیال می‌کردم. در حقیقت، اخبار دقیقاً به اندازهٔ الکل خطرناک است. در واقع حتی بیشتر از آن، چون عبور از موانعِ پیش‌روی میگساری به‌مراتب سخت‌تر است. یا به بیان دقیق‌تر، همیشه موانعی برای نوشیدن الکل وجود دارد، در حالی که در مورد اخبار مدام ترغیب می‌شوید بخوانید. خرید الکل جد و جهدی هم نیاز دارد؛ صرف وقت و پول. الکل را رایگان درِ منزل تحویل نمی‌دهند. اگر الکلی شده‌اید و (هنوز) رابطه‌ای عاطفی با کسی دارید، ممکن است مجبور شوید برای پنهان کردن بطری‌ها از شریک زندگی‌تان خلاقیت به خرج دهید و وقتی خالی شدند از شر آنها خلاص شوید. صادقانه بگویم، این یک دردسر است. اما اخبار دردسر نیست. اخبار همه جا هست، بخش اعظم آن رایگان است و به طور خودکار وارد مغز شما می‌شود. لازم نیست آن را جایی ذخیره کنید و بعد از مصرف هم چیزی برای دور ریختن در کار نیست. این «موانع منفی» همان چیزی است که اخبار را بسیار فریبکار می‌کند. زمان درازی طول کشید تا این را درک کنم، تا آن زمان، دیگر ده‌ها هزار ساعت را صرف پیگیری اخبار کرده بودم. از خودم دو سؤال پرسیدم: آیا حالا دنیا را بهتر می‌شناسی؟ و: آیا تصمیمات بهتری می‌گیری؟ جواب در هر دو مورد منفی بود. با این حال، من هنوز به طور اجتناب‌ناپذیری مجذوب رژۀ عظیم و پر زرق و برق اخبار بودم، هرچند آشکارا موجب اضطرابم می‌شد. قطعات کوچک گزارش‌های خبری بی‌وقفه به درون واقعیت ذهنی من هجوم می‌آوردند و ناگهان فهمیدم خواندن یکبارهٔ متن‌های طولانی‌تر برایم دشوار شده است. انگار کسی توجه من را قطعه قطعه کرده بود. وحشت کرده بودم که مبادا دیگر هرگز نتوانم گسترهٔ توجه خود را بازیابم، مبادا هرگز دیگر نتوانم این قطعات را به طور کامل جمع کنم. به‌آرامی شروع کردم به جدا کردن خودم از نمایش اخبار. خبرنامه‌ها و فیدهای RSS را حذف کردم و سعی کردم خودم را فقط به چند وب‌سایت محدود کنم. با این حال، همین هم خیلی زیاد بود. بنابراین آن را کمتر کردم -پنج منبع، چهار منبع، سپس سه، سپس دو- و به خودم اجازه دادم فقط روزی سه بار به سایت‌های خبری سر بزنم. این هم بی‌فایده بود. من از مانند یک اورانگوتان از یک لینک به لینک دیگر تاب می‌خوردم و به‌سرعت در جنگل بی‌پایان اخبار گم می‌شدم. به یک راه‌حل سخت‌گیرانه نیاز داشتم، خیلی هم فوری. بنابراین یک روز تصمیم گرفتم: دیگر اخبار تعطیل. نقطه سر خط. تصمیم جدی و فوری بود و جواب داد. رها شدن از اعتیاد به اخبار، زمان، اراده و آمادگی برای آزمون‌گری لازم داشت. مهم‌تر از همه، من به دنبال پاسخ به این سؤالات بودم: خبر چیست؟ چه چیزی موجب می‌شود مقاومت در برابر آن این‌قدر دشوار باشد؟ هنگام مصرف آن در مغز ما چه اتفاقی‌‌ می‌افتد؟ چگونه می‌توانیم خوب مطلع باشیم اما در عین حال خیلی کم بدانیم؟ دست کشیدن از اخبار آن‌هم به‌شکلی این‌قدر اساسی، به‌خصوص برای کسی مثل من سخت بود، چون بسیاری از دوستانم روزنامه‌نگار هستند. آنها برخی از باهوش‌ترین و بامزه‌ترین و فرهیخته‌ترین افرادی هستند که من می‌شناسم. علاوه بر این، آنها حرفۀ خود را عمدتاً به دلایل اخلاقی انتخاب کردند -تا جهان را کمی بهتر کنند و افراد قدرتمند را پاسخگو نگه دارند. متأسفانه، آنها اکنون در صنعتی به دام افتاده‌اند که هیچ ارتباطی با روزنامه‌نگاری واقعی ندارد. تمام این تردستی‌هایی که در اخبار هست، آن را بی‌معنی کرده است. امروز، من «پاک» هستم. از سال ۲۰۱۰ من کاملاً بدون اخبار زندگی کرده‌ام و می‌توانم اثرات این آزادی را به طور دست‌اول بفهمم و احساس کنم و گزارش دهم: بهبود کیفیت زندگی، تفکر شفاف‌تر، بینش باارزش‌تر و زمان بسیار بیشتر. اشتراک روزنامه‌هایم را لغو کردم، تماشای اخبار تلویزیون را متوقف کردم، از بولتن‌های رادیویی خارج شدم و خودم را در معرض اخبار آنلاین قرار ندادم. این کار در آغاز فقط آزمایشی شخصی بود اما اکنون این یک فلسفۀ زندگی است. وقتی از شما می‌خواهم که اخبار را رها کنید، می‌توانم با وجدان راحت این کار را انجام دهم. این کار زندگی شما را بهتر می‌کند. و به من اعتماد کنید: چیز مهمی از دست نمی‌دهید.

۳. خبر برای ذهن مانند قند است برای بدن#

اخبار دقیقاً چیست؟ این اساسی‌ترین تعریف است: «اطلاعات مربوط به رویدادها از سراسر جهان». تصادف اتوبوس در استرالیا. زلزله‌ای در گواتمالا، ملاقات رئیس‌جمهور الف با رئیس‌جمهور ب، طلاق فلان بازیگر از فلان فرد مشهور. تغییر مجدد کابینه در ایتالیا. پرتاب موشک در کرۀ شمالی. رکوردشکنی یک اپلیکیشن جدید. مردی از تگزاس پنج کیلو کرم زنده خورد. یک شرکت بین‌المللی مدیرعامل خود را اخراج کرد. یک توئیت ناجور از طرف یک سیاستمدار. انتصاب دبیرکل جدید سازمان ملل متحد. مردی مادربزرگ خود را با چاقو کشت. فهرست نامزدهای جایزۀ نوبل. امضای یک موافقت‌نامۀ صلح. کوسه پای غواص را قطع کرد. چین در حال ساخت ناو هواپیمابر جدید است. رشوه‌خواری. بانک مرکزی اروپا دربارۀ رکود هشدار داد. اجلاس G7 و G20. آرژانتین ورشکسته شد. یک تاجر به زندان افتاد. فلان نخست‌وزیر کناره‌گیری کرد. یک کودتا. یک کشتی دچار سانحه شد. آخرین قیمت‌های داو جونز[۸]. بعضی اوقات، رسانه‌ها با آب و تاب این خرده‌اطلاعات جزئی را «خبر فوری» یا «سرخط اخبار جهان» می‌نامند. به هر حال واقعیت این است که اینها کلاً ارتباطی با دنیای شخصی شما ندارند. با اطمینان می‌توانید فرض بگیرید که هرچه اخبار «فوری‌تر» باشد، در واقع اهمیت کمتری برای شما دارد. در مقایسه با کتاب، اخبار اختراع جدیدتری است. قدمت اخبار حداکثر به ۳۵۰ سال می‌رسد. روز دقیق اختراع آن مشخص نیست. کمی پس از اختراع صنعت چاپ، حدود سال ۱۴۵۰، جزوه‌هایی با مخاطبان گسترده به بازار آمد. این جزوه‌ها در بیشتر مواقع از اظهار نظرهای افراد مختلف تشکیل شده بود، چیزی شبیه به مناظره‌های این روزها. آنها از نظر عقاید غالباً مشتمل بر تبلیغاتی مذهبی یا سیاسی بودند. به‌موازات اینها، صنعتِ خبرنامه‌های خصوصی شکل گرفت که مبتنی بود بر پرداخت حق اشتراک. اینها خبرنامه‌های گران‌قیمتی بودند متناسب با نیاز طبقۀ نخبۀ بازرگانان و ‌بانکداران. آنها همه چیز را، از ناآرامی‌های سیاسی گرفته تا برداشت محصول، در داخل و خارج از کشور گزارش می‌دادند و زمان ورود کشتی‌های تجاری را ذکر می‌کردند و اینکه این کشتی‌ها چه محموله‌هایی را حمل می‌کردند و در کدام بندر پهلو می‌گرفتند -اطلاعاتی دقیق و کاملاً تخصصی که این روزها می‌توانید در یک خبرنامۀ تجاری پیدا کنید. اولین روزنامه‌های واقعی، که حاوی خبرهایی از سراسر دنیا بود و انتظار جذب گستردهٔ مخاطب را داشت، در اوایل قرن هفدهم منتشر شد. اولین آنها یک هفته‌نامه در استراسبورگ[۹] بود که در سال ۱۶۰۵ منتشر شد و بعد یکی دیگر در شهر ولفنبوتل[۱۰]. جنون چاپ روزنامه‌ها از آلمان به آمستردام و لندن و سرانجام به سرتاسر اروپا کشیده شد. تا سال ۱۶۴۰، فقط ۹ روزنامه در آمستردام چاپ می‌شد. اولین نشریۀ روزانه در سال ۱۶۵۰ با نام Einkommende Zeitungen در لایپزیگ درآمد. با گذشت چند دهه، صدها نشریۀ روزانه در اروپا وجود داشت. سرانجام انتشار خبر تبدیل به یک تجارت شد. از نظر ناشران هر چیزی که می‌توانست علاقۀ خوانندگان را به خود جلب کند و باعث افزایش فروش شود دارای ارزش خبری تلقی می‌شد، فارغ از اینکه واقعاً مهم بود یا نه. این کلاهبرداری اساسی -فروش هر چیز جدید به عنوان چیزی مربوط و مهم- تا به امروز ادامه داشته است و همچنان الگوی اصلی در اخبار چاپی و آنلاین، در رسانه‌های اجتماعی، و در رادیو و تلویزیون است. آنچه پس از این روزنامه‌های اولیه شدت گرفت، جسارت و حرارت و حجم تبلیغاتی بوده که هدفشان این است که هر چیز جدیدی را مهم جلوه دهند. در بیست سال گذشته، پس از ظهور اینترنت و تلفن‌های هوشمند، اعتیاد ما به اخبار تبدیل به یک شیدایی خطرناک شده است. به‌سختی می‌توانید از آن فرار کنید. زمان آن فرا رسیده است که رویکرد خودمان را نسبت به هجوم اخبار مجدداً بررسی کنیم. زمان آن رسیده است که اثرات مخرب تعقیب اخبار را تشخیص بدهیم و دست به سم‌زدایی بزنیم. اما شاید روشی برای جمع‌آوری اطلاعات وجود داشته باشد که چالش‌ها و لطمات مصرف اخبار را به دنبال نداشته باشد. آیا قالب‌هایی وجود دارند که بتوانند قدرت درک واقعی به ما بدهند بدون اینکه اعتیادآور باشند؟ قطعات طولانی درست نقطهٔ مقابل اخبار هستند: مقالات طولانی روزنامه و مجله، جستارها، گزارش‌های تفصیلی، رپرتاژها، فیلم‌های مستند و کتاب. بخش عمده‌ای از مطالب آنها باارزش است و بینش‌های جدید و اطلاعاتی عمیق را ارائه می‌دهد. اما مراقب باشید: این قالب‌ها ضامن اهمیت ‌داشتن محتوایشان نیستند. مادام‌که آنها در رسانه‌هایی منتشر می‌شوند که عمدتاً از طریق تبلیغات تأمین مالی می‌شوند، این خطر وجود دارد که حتی آنها هم به جدید بودن ارزش و اولویت بیشتری بدهند تا به اهمیت و مربوط بودن. من شخصاً تمایلی ندارم که درگیر این پریشانی شوم که ملزم هستم هربار که چیزی نظرم را جلب کرد مقاله‌ای طولانی در مورد آن بخوانم. بنابراین خیلی راحت تصمیم گرفتم اساساً هرگونه روزنامه‌ خواندن (چه چاپی چه آنلاین) را بگذارم کنار، همچنین از خیر گوش ‌کردن به رادیو و تماشای تلویزیون هم گذشتم. همچنین لازم به ذکر است که بسیاری از این مقالات و گزارش‌های مفصل و باکیفیت با مشتی اباطیل احاطه شده که مثل نقل و نبات ارزان‌قیمت روی سر خوانندگان می‌بارد. به عبارت دیگر، آنها اغلب با اخبار آلوده شده‌اند و من نمی‌خواهم از منابع آلوده بنوشم. می‌دانم که مسیری افراطی را انتخاب کرده‌ام. در فصل‌های بعدی نشان خواهم داد که چگونه شما نیز می‌توانید خود را از چنگال زهرآ گین اخبار رها کنید. شکی نیست که تفاله‌ای که هر روز به خورد ما می‌دهند نه‌تنها کاملاً بی‌ارزش است بلکه به طور جدی به ما آسیب هم‌‌ می‌زند. در چند دهۀ گذشته یاد گرفته‌ایم که خطرات سوءتغذیه را تشخیص بدهیم: مقاومت نسبت به انسولین، چاقی، ناتوانی در برابر التهاب و خستگی. ممکن است که همۀ این عوامل منجر به مرگ زودرس شوند. ما عادات غذایی خود را تغییر داده‌ایم و آموخته‌ایم که در برابر وسوسهٔ خوردن قند و سایر کربوهیدرات‌های ساده مقاومت کنیم. اکنون وضعیت ما در نسبتِ با اخبار است که به این شکل درآمده؛ ما امروز در مورد آن همان‌طور فکر می‌کنیم که بیست سال پیش در مورد قند و فست‌فود فکر می‌کردیم. اخبار با ذهن همان کاری را می‌کند که قند با بدن: اشتهاآور، به‌راحتی قابل هضم و بسیار مضر است. رسانه‌ها تنقلاتی به خوردمان می‌دهند که طعم خوبی دارند اما هیچ ‌‌تأثیری در فرونشاندن عطش ما برای دانستن ندارند. بر خلاف‌ کتاب‌ها و مقالات بلند تحقیقی، اخبار نمی‌تواند ما را سیراب کند. می‌توانیم هرچقدر که بخواهیم مقالات خبری را ببلعیم، اما این نهایتاً چیزی نیست جز پرخوری کردن با شیرینی‌جات. درست مثل مصرف قند، الکل، فست‌فود و سیگار کشیدن، عوارض جانبی اخبار هم بعداً معلوم می‌شود. یک رژیم غذایی سالم برای بدن مهم است، اما تغذیۀ روانی خوب هم به همان اندازه اهمیت دارد. این کتاب را به عنوان مانیفستی علیه منوی غذاییِ اخبار روزانه در نظر بگیرید؛ منویی نامحدود با قیمتی ثابت[۱۱]. پس قوی باشید. ترک ناگهانی اعتیاد همیشه سخت است. اما ارزشش را دارد.

۴. پرهیز سفت‌وسخت#

آیا توانستم چشمانتان را باز کنم؟ اگر جواب مثبت است، پس دیگر نخوانید. کاری که اکنون باید انجام دهید این است: اخبار را از زندگی خود بیرون کنید. قید اخبار را بزنید. دسترسی به منابع معمول خبری خود را تا حد ممکن دشوار کنید. اشتراک خبرنامه‌هایتان را لغو کنید. همین الآن برنامه‌های خبری روی تلفن همراه و تبلت‌تان را پاک کنید. تلویزیونتان را بفروشید. تمام صفحات خبری را از روی موارد محبوبتان در مرورگر حذف کنید. هیچ سایت خبری‌ای را به عنوان صفحۀ اصلی خود انتخاب نکنید. در عوض، صفحه‌ای را انتخاب کنید که هرگز تغییر نکند -هرچه بی‌تکلف‌تر، بهتر. هنگام مسافرت، همیشه‌ کتاب‌های خوب زیادی با خودتان ببرید. اگر در قطار یا هواپیما هستید و متوجه می‌شوید که یک روزنامه آنجا افتاده، به آن توجه نکنید. با ورق زدن آن چیزی به دست نخواهید آورد. آ گاهانه نگاه خود را از عناوین بردارید و به سمت چیز مفیدتری ببرید. دست به روزنامه و مجله نزنید، حتی اگر به‌شدت وسوسه‌برانگیز و اغواگر باشد. معمولاً در فرودگاه‌ها دو طرف راهروهای ترمینال‌ها استندهایی لبریز از روزنامه‌های رایگان گذاشته شده است. بدون توقف به راه خود ادامه دهید. اکثر آنها چیزی نیستند جز تبلیغات بی‌روح. اگر جلوی درِ خروجی پرواز منتظر هستید، دور از صفحه‌هایی بنشینید که اخبار را داخل ترمینال پمپاژ می‌کند. مغزتان هیچ نیازی به صحبت گویندگان اخبار تلویزیون ندارد. وضعیت ایدئال این است که به کارتان بپردازید، کتابی بخوانید یا به‌آرامی گردش روزگار را نظاره کنید و بگذارید ذهن‌تان همین‌طور پرسه بزند. اگر می‌خواهید همچنان در این توهم به سر ببرید که «هیچ واقعهٔ مهمی در جهان از نظر شما پنهان نخواهد ماند»، پیشنهاد می‌کنم بخش فشردۀ اخبار بعضی از رسانه‌های بین‌المللی و محلی را مرور کنید -اکونومیست دارای ضمیمۀ هفتگی دو صفحه‌ای است به نام «جهان در هفته‌ای که گذشت». مجلهٔ هفته[۱۲] نیز به طور خاص معطوف به ‌جمع‌بندی اخبار هفته است. علاوه بر این، مجلات و‌ کتاب‌هایی بخوانید که دارای منابع معتبر هستند و از اینکه دنیا را با همۀ پیچیدگی‌هایش نشان بدهند، نمی‌ترسند. روزنامه‌ها و مجله‌هایی که عمدتاً شامل مقالات متخصصان هستند نیز باارزش‌اند. همچنین می‌توانید نشریاتی را هم امتحان کنید که مقالات بلند چاپ‌‌ می‌کنند -نمونه‌های خوبی وجود دارد که از بین آنها می‌توانید انتخاب کنید. دنیای ما جای پیچیده‌ای است. سعی کنید هفته‌ای یک کتاب بخوانید. اگر آن کتاب بعد از بیست صفحه نتوانست جهان‌بینی شما را گسترش یا تغییر دهد، یا موفق به جلب توجه شما نشد، آن را کنار بگذارید. اما اگر کتابی پیدا کردید که در هر صفحه چیز جدیدی به شما می‌گوید، از ابتدا تا انتها بخوانیدش. سپس بلافاصله دوباره آن را بخوانید. وقتی مطلبی را بار دوم می‌خوانید، اثربخشی‌اش دو برابر دفعۀ اول نیست -تجربه به من نشان داده که بیش از ده برابر قدرتمند است. همچنین توصیه می‌کنم که مقالات بلند را دو بار بخوانید. هر از گاهی،‌ کتاب‌های درسی ارزش خواندن دارند. هیچ غذای بهتری برای ذهن وجود ندارد. کتاب درسی به اندازۀ مدرک کارشناسی فشرده و مغذی است. شما نیاز به مبنایی دارید که بر پایۀ آن بتوانید جهان را درک کنید و‌ به‌خصوص کتاب‌های درسی برای دست ‌یافتن به چنین مبنایی مناسب هستند. به نظر جذاب نمی‌آید اما واقعیت دارد. هرچه پایه و اساس درک شما بهتر باشد -خواه از طریق‌ کتاب‌های درسی خواه از راه مطالعۀ سایر کتب- درک ایده‌های جدید آسان‌تر می‌شود. و البته گوگل مجاز است! اینترنت مملو از منابع اطلاعاتی درجه یک است. بعضی اوقات جستجو شما را به یک سایت خبری منتقل می‌کند. این فاجعه نیست. فقط باید مراقب باشید که مبادا دیگر مقالاتی که سعی دارند توجه‌تان را جلب کنند، همچون گردابی شما را به درون خود بکشند. شمایید که باید تصمیم بگیرید به دنبال چه چیزی هستید. شمایید که باید مسیر خود را تعیین کنید. اجازه ندهید که موضوع توجه شما را رسانه‌های خبری دیکته کنند. ده سال است که خودم هم مداوم به تمام این حرف‌ها عمل می‌کنم. ‌‌تأثیر آن بر کیفیت زندگی و تصمیم‌گیری من قابل‌توجه بوده است. امتحان ‌کردنش ضرری ندارد. ای بسا که فواید بسیاری هم داشته باشد.

۵. برنامۀ سی روزه#

هفتۀ اول پرهیز سفت و سخت، دشوارترین هفته خواهد بود. دنبال نکردن اخبار نیازمند انضباط است. اولش نگرانید و هر لحظه منتظرید اتفاق‌های وحشتناکی در جهان رخ دهد. احساس می‌کنید بی‌قرارید، عصبی هستید و برای فاجعه‌ای که در راه است خودتان را آماده نکرده‌اید. فکر می‌کنید که از بقیه عقب افتاده‌اید. احساس می‌کنید حذف شده‌اید و حتی احساس انزوای اجتماعی خواهید کرد. دائم وسوسه می‌شوید تا دزدکی به وب‌سایت‌های خبری محبوبتان نگاهی بیندازید. مقاومت کنید. به برنامۀ خود بچسبید. پیش به سوی سی روز بدون اخبار. به خودتان بگویید «بعد از سی روز، مختارم که دوباره به زندگی قدیمی خودم بازگردم. اما این سی روز را باید تحمل کنم.» چرا سی روز؟ چون تا آن زمان شما اولین موج‌های آرامش درونی را تجربه خواهید کرد. متوجه خواهید شد که زمان و تمرکز بسیار بیشتری دارید، که دنیا را بهتر می‌شناسید. بعد از گذشت سی روز به یک نقطۀ عطف مهم خواهید رسید: خواهید فهمید که علی‌رغم پرهیز از اخبار، هیچ اطلاعات مهمی را از دست نداده‌اید -و در آینده هیچ یک را از دست نخواهید داد. اگر واقعاً اتفاق مهمی رخ دهد، زود متوجه می‌شوید… از طریق مطبوعات تخصصی، از طریق دوستان، خانواده و یا شخصی که با او گفتگو می‌کنید. وقتی با دوستانتان ملاقات می‌کنید، از آنها بپرسید که آیا اتفاق مهمی در دنیا رخ داده است؟ این سؤال بسیار مناسبی برای شروع یک مکالمه است. پاسخ معمول به این سؤال؟ «نه واقعاً، گمان نکنم». بعد از گذشت سی روز می‌توانید تصمیم بگیرید که آیا می‌خواهید به زندگی قدیمی آلوده به اخبار برگردید یا نه. اگر این کار را بکنید و بعداً نظرتان عوض شود، مجبور می‌شوید دوباره به خانۀ اول برگردید و یک بار دیگر این دورۀ سی روزۀ سخت را دوام بیاورید. با این حال، اکثر افرادی که از توصیۀ من پیروی کرده‌اند امروز همچنان بدون اخبار زندگی می‌کنند چون مزایای این رویکرد تازه برای زندگی بسیار فراتر از معایب آن است. اگر شما قبلاً این سی روز اول را پشت سر گذاشته باشید -مثلاً قبل از انتخاب این کتاب دست‌به‌کار شده باشید- پس تبریک‌‌ می‌گویم! نود دقیقه از روز خود را پس گرفته‌اید. انگار که یک روز کاری به هفته‌تان اضافه شده باشد. حتی با یک برآورد محافظه‌کارانه، این بیش از یک ماه در سال است. سال شما در حال حاضر دوازده ماه دارد، نه یازده ماه، مانند گذشته. با این‌همه زمانِ تازه‌یافته چه می‌خواهید بکنید؟ کتاب خواندن چطور است؟ یا خواندن مقاله‌های طولانی روزنامه و مجله، به‌خصوص آنها را که متخصصان واقعی نوشته‌اند؟ نظرتان در مورد گذراندن یک دورۀ آنلاین مناسب و معقول چیست؟ این به شما کمک می‌کند که ساز و کار‌های اساسی جهان را درک کنید. عمیق‌ شوید، نه عریض. با محتوایی مشغول شوید که کاملاً مرتبط با زندگی و مطابق با گسترهٔ توانمندی شما باشد. اگر نمی‌دانید گسترهٔ توانمندی چیست، نگران نباشید: ما در فصل ۹ این مفهوم را دقیق‌تر بررسی می‌کنیم. فعلاً کافی است بدانید که گسترهٔ توانمندی شما نقطۀ قوت شماست، منطقه‌ای که توانایی شما بسیار بالاتر از حد متوسط است (یا جایی است که در تلاش هستید آن را بالاتر از حد متوسط قرار دهید). در اصل، حوزۀ تخصص شماست. و اما فکر کردن؟ از زمان تأسیس مایکروسافت، بیل گیتس سالی دوبار یک هفتۀ کامل را فقط به فکر کردن اختصاص می‌دهد. او آن را «هفتۀ اندیشه» می‌نامد. یک چمدان پر از کتاب و دفترچۀ یادداشت برمی‌دارد و از شبکه خارج می‌شود. شما هم باید همین کار را بکنید. بعد خواهید دید که چهار هفته در سال را پس گرفته‌اید. لازم نیست این محل، یک جزیرۀ خصوصی باشد. یک کلبۀ دورافتاده در جنگل هم همین کار را می‌کند! تعداد کمی از ما امکان چنین کار لوکسی را داریم که از جامعه دور شویم. اما حتی اگر کلبه‌ای در جنگل نداریم که دو هفته را یکه و تنها آنجا بگذرانیم، باز هم راه‌هایی وجود دارد که بتوانیم در زندگی روزمره‌مان چنین آرامشی را فراهم کنیم. خبر همین که پخش شد، تبدیل به دانش عمومی می‌شود و دانستن آن برای شما مزیتی به حساب نمی‌آید. در حالی که می‌توانید نسبت به هم‌‌ترازها و رقبای خود بسیار پیش بیفتید اگر، اولاً، آ گاهی عمیق‌تری نسبت به پس‌زمینۀ شرایط داشته باشید، و ثانیاً، اطلاعات مربوط به آن شرایط به طور وسیعی منتشر نشده باشد. شما فقط از طریق مطالعه و تفکرِ بسیار به این سطح از آ گاهی خواهید رسید. در طول مرحلۀ اولیۀ پرهیز، در این سی روز اول، باید به معنای واقعی کلمه خودتان را مجبور کنید که هیچ خبری را دنبال نکنید. میل شدید همچنان وجود خواهد داشت اما ارادۀ شما قوی‌تر است. پس از مدتی، این میل فروکش خواهد کرد. شما دیگر مانند قبل به قدرت اراده نیاز نخواهید داشت، چون حتی هوس نمی‌کنید خبرها را بخوانید. این بدان معنی است که به مرحلۀ دوم رسیده‌اید. در مرحلۀ سوم، شما دیگر به مرحلۀ نفرت کامل از خبر رسیده‌اید. شما خود به خود از عناوین خبرهای روزنامه‌های رهاشده در کیوسک‌های روزنامه‌فروشی یا نمایشگرهای عمومی روی برمی‌گردانید. اگر به مرحلۀ سه رسیده‌اید، یک بار دیگر تبریک می‌گویم! شما اکنون رسماً «پاک» هستید -و زندگی خود را بازپس گرفته‌اید.

۶. راه آسان#

اگر پیشنهادهای من خیلی رادیکال به نظر می‌رسد، اجازه بدهید راه آسان‌تری را توصیه کنم. این گزینه بدین قرار است: از روزنامه‌ها (چه چاپی چه آنلاین) به طور کامل و همین‌طور از رادیو و تلویزیون و جریان اخبار در رسانه‌های اجتماعی دوری کنید. در عوض، یک نشریه یا مجلۀ هفتگی بخوانید. فقط یکی. حتماً چاپی بخوانید نه آنلاین -به این دلیل ساده که مقالۀ چاپی حاوی لینک‌های پیوندی[۱۳] نیست. لینک‌های پیوندی به دو دلیل مشکل‌سازند. اول اینکه هر بار باید تصمیم بگیرید که روی لینک کلیک کنید یا خیر، این مستلزم صرف زمان و توجه و میزانی از قدرت اراده است. دوم، اگر روی پیوند کلیک کنید، شما را از مقاله‌ای که نقداً مشغول خواندنش هستید دور می‌کند و بلافاصله در دنیای وحشی اینترنت گم می‌شوید، مانند تخته‌پاره بر آب جلو عقب می‌روید. هفته‌نامۀ انتخابی خود را یک‌باره بخوانید. خواندنش را به چندین جلسه تقسیم نکنید و ابداً کار را به چند روز نکشانید. بهترین کار این است که محدودیت زمانی بگذارید، مثلاً شصت دقیقه برای خواندن کل نشریه. یک تایمر را تنظیم کنید. به این ترتیب می‌توانید ‌‌تأثیر مخرب اخبار را بر مغز و روانتان به حداقل برسانید. بهترین نشریات کدام‌اند؟ آن‌هایی که کمترین عناوین جنجالی و کمترین تبلیغات را دارند. اما، همان‌طور که گفتم، فقط یکی را انتخاب کنید. قدم بعدی این خواهد بود که خواندن خود را به تعداد ثابتی از مقالات در هر نسخه کاهش دهید. دوستانی دارم که فقط اکونومیست را مطالعه می‌کنند آن هم منحصراً مقاله‌های برجسته را (معمولاً چهار یا پنج تا از آنها را تحت عنوان «رهبران»)، برخی دیگر فقط مقالات اصلی هفته‌نامۀ آلمانی اشپیگل[۱۴] را می‌خوانند و بقیه را به‌کل نادیده می‌گیرند. برخی دیگر هم هستند که خود را منحصراً به سرمقالۀ اصلی یا یادداشت ویژه‌ای در نسخۀ آخر هفته محدود می‌کنند. شکل ایدئالش این است که یک بخش خبری را انتخاب کنید که قالبش هر هفته تغییر نمی‌کند، یا فقط کمی تغییر می‌کند و همیشه در همان صفحه است. نکند می‌ترسید چیز مهمی را از دست بدهید؟ بگذارید به شما اطمینان بدهم. اگر مقالۀ ویژۀ اشپیگل را هر هفته بخوانید، سالانه پنجاه و دو مقاله خواهید خواند. بدین ترتیب همۀ رویدادهای مهم سال پوشش داده می‌شود. بعد از اینکه روش نرم را چند ماه انجام دادید، کم‌کم برای رویکرد سخت‌تر آماده می‌شوید. در این صورت، من یک مرحلۀ میانی به شما توصیه می‌کنم: وقتی آخرین نسخۀ هفته‌نامۀ شما با پست می‌رسد، آن را نخوانده در یک کشو بگذارید و به جایش نسخه‌ای را بخوانید که حداقل یک ماه قبل چاپ شده است. موضوعات متنوعی که دوستانتان در مورد آنها بحث می‌کنند (جنگ در سوریه، جنگ تجاری، خروج انگلیس از اتحادیۀ اروپا یا هر چیز دیگری) بدون شک در این نسخه هم هست. با خواندن نسخۀ قدیمی، شما از سویی نگران از دست دادن اخبار نیستید، و از سوی دیگر خطر بازگشت مجدد به گرداب اخبار را کاهش می‌دهید. عزم شما در دوری‌ کردن از اخبار راسخ‌تر می‌شود. البته باید آ گاه باشید که مسیر نرم بسیار خطرناک‌تر از مسیر سخت است، چون شما بر خلاف جریان آب شنا می‌کنید. ندای وسوسه‌انگیز رسانه‌های خبری بسیار بلندتر و شیرین‌تر و جذاب‌تر خواهد بود. اگر جرأتش را دارید -و امیدوارم که داشته باشید- از همان ابتدا مسیر سخت را انتخاب کنید: ترک یکباره و کامل اعتیاد. در صورت عود بیماری چه باید کرد؟ من خودم یک‌بار چنین چیزی را تجربه کردم، وقتی دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و دیدم که ناگهان گرفتار تب انتخابات شده‌ام. کار هر روزم شده بود سر زدن به وب‌سایت‌های خبری، تا اینکه سرانجام فهمیدم که تنها ‌‌تأثیر آن این است که من را به هم بریزد و اینکه در قبال این مسائل کاری از دستم ساخته نیست. طولی نکشید که دوباره اثرات منفی‌ای را تجربه کردم که در فصل‌های بعدی توضیح خواهم داد: اضطراب، خطاهای شناختی، اتلاف وقت. من در مورد خودم هم احساس بدی داشتم، چون تصمیم خودم را نادیده گرفته بودم. حس تعادلم دو ضربۀ بزرگ خورده بود. دقیقاً چهار هفته طول کشید تا دوباره بتوانم اوضاع را تغییر دهم. بنابراین اگر در میانهٔ کار شکست خوردید، چه باید بکنید؟ همان کاری را که یک معتاد به مشروبات الکلی انجام خواهد داد: دوباره شروع کنید، همین، اما این‌بار هیچ شکستی را بر خود نبخشید. می‌توانید همین حالا این کتاب را ببندید و اخبار را از زندگی‌تان حذف کنید و خیلی سریع به‌تجربه درخواهید یافت که این کار چه ‌‌تأثیرات مثبتی بر ذهن و بدنتان دارد. اگر به دلایل قانع‌کنندۀ بیشتری نیاز دارید -یا باید دیگران را ترغیب کنید- پس به خواندن ادامه دهید. من یک زرادخانۀ کامل از استدلال‌ها علیه دنبال کردن اخبار دارم. و البته حالا شما واقعاً وقت کافی دارید که آنها را بخوانید، چون دیگر چیزی حواستان را پرت نمی‌کند.

۷. اخبار اهمیتی ندارد#

قسمت اول شما احتمالاً در دوازده ماه گذشته حدود بیست هزار آیتم خبری بلعیده‌اید، حدود ۶۰ تا در روز، و تازه این تخمینی است متوسط. با خودتان روراست باشید، آیا حتی یکی از آنها به شما کمک کرد که تصمیم بهتری برای زندگی‌تان، خانواده‌تان، شغلتان، رفاهتان یا کسب‌وکارتان بگیرید؟ تصمیمی که بدون دانستن اخبار نمی‌توانستید بگیرید؟ هیچ‌کدام از دوستانی که این سؤال را ازشان پرسیدم نتوانستند از بین بیست هزار آیتم خبری بیشتر از دو مثال بزنند. این آمار ناجوری است. با بررسی ده سال گذشته، که من در طول آن خبر نمی‌خواندم، فقط یک خبر بود که اگر می‌خواندم دانستنش کمکی به من می‌کرد. در سال ۲۰۱۰ وقتی رسیدم به فرودگاه فهمیدم که پروازم به‌خاطر فوران آتشفشان در ایسلند کنسل شده است. وقتی به چیزهای مهم زندگی فکر می‌کنیم، می‌بینیم که اخبار واقعاً اهمیتی ندارد. در بهترین حالت می‌شود گفت سرگرم‌کننده است و الا به هیچ دردی نمی‌خورد. برای رسیدن به این سطح از تفکر تلاش بسیاری لازم است. اما بیاید فرض کنیم که برخلاف همۀ انتظارات، شما واقعاً یک گزارش خبری خوانده‌اید که کیفیت زندگی‌تان را بهتر کرده است، که بدون آن وضع شما بدتر می‌شد. مغز شما چقدر باید میان زباله‌ها دست‌وپا بزند تا در بین آنها یک چیز به‌دردبخور پیدا کند؟ می‌دانم الآن دارید به چه فکر می‌کنید. لازم نیست در این مورد خیلی سفید و سیاه نگاه کنید. یک وضعیت میانه هم وجود دارد. چیزهایی را که می‌خوانید گزیده‌تر انتخاب کنید. فقط مقالاتی را بخوانید که ارزش خواندن دارند و بقیه را بگذارید کنار. این در تئوری خوب به نظر می‌رسد اما در عمل کارآیی ندارد. چرا؟ چون از قبل نمی‌توان در مورد ارزش یک گزارش خبری قضاوت کرد. برای اینکه بتوان به‌درستی در مورد ارزش یک گزارش خبری قضاوت کرد باید واقعاً آن را خواند و خیلی زود برمی‌گردیم به نمونه‌برداری از همۀ آنچه به ما عرضه می‌شود. شاید بشود انتخاب را به حرفه‌ای‌ها سپرد؟ روزنامه‌نگارها چقدر در یافتن و گزینش رخدادهای مهم تبحّر دارند؟ اولین مرورگر اینترنت در ۱۱ نوامبر ۱۹۹۳ رونمایی شد. به احتمال قوی، بعد از بمب اتم و کشف آنتی‌بیوتیک‌ها مهم‌ترین اختراع قرن بیستم همین بود. می‌دانید این مرورگر چه نامیده شد؟ موزائیک. اگر می‌بینید جواب را نمی‌دانید، دلیل موجهّی دارد: چون در خبرها نبود. سرخط‌های خبری آن روز در تلویزیون‌های آلمان چه بود؟ بودجۀ حزب اصلاح شد. نخست‌وزیر اسرائیل با بیل کلینتون جلسه داشت. کتف پاپ شکست. نکته‌ای که می‌خواهم توجهتان را به آن جلب بکنم این است که نه روزنامه‌نگاران نه مصرف‌کنندگان خبر هیچ کدام درک درستی از آنچه مهم است ندارند. به نظر می‌رسد که میزان اهمیت یک خبر با توجه رسانه‌ها به آن رابطۀ معکوس دارد: هرچه هیاهوی خبر بیشتر باشد، اتفاق بی‌اهمیت‌تر است. طی سال‌ها به این نتیجه رسیده‌ام که مواردی که روزنامه‌نگارها در موردش گزارش تهیه نمی‌کنند، معمولاً همان چیزهایی هستند که دانستنش اهمیت دارد. اذعان به عدم اهمیت احتمالی اخبار چیز جدیدی نیست. در شاهکار تولستوی، آنا کارنینا، که در سال ۱۸۷۷ منتشر شده است، سرگئی ایوانوویچ اظهار می‌دارد که «روزنامه‌ها مطالب بی‌اهمیت و اغراق‌شدهٔ بسیاری منتشر می‌کردند که تنها هدف آن جلب توجه و تحقیر طرف مقابل بود.» اهمیت و موضوعیت‌ اخبار، یک موضوع بسیار شخصی است و دولت یا پاپ، رئیس یا درمانگر شما آن را تعریف نمی‌کند. آن را با دیدگاه رسانه هم اشتباه نگیرید. برای رسانه‌ها هر چیزی که توجه را به خود جلب بکند موضوع مهمی تلقی می‌شود. این حقه‌ای است که مبنای الگوی کسب‌وکار این صنعت را تشکیل می‌دهد. خبرهایی که آنها به ما عرضه می‌کنند بی‌ربط است اما به عنوان خبر مرتبط به ما فروخته می‌شود. نبرد آنچه مربوط و مهم است با آنچه تازگی دارد: این مبارزهٔ بنیادینی است که امروزه با آن مواجه هستیم. اگر قرار بود من یک برنامهٔ امور جاری بر اساس نیازهای خودم تهیه کنم، آن برنامه چه شکلی می‌شد؟ من این موارد را در برنامه می‌گنجاندم: گزارشی از وضعیت خانواده‌ام. بچه‌هایم چه کار می‌کنند؟ چه در سرشان می‌گذرد؟ به چه فکر می‌کنند؟ همسرم به چه فکر می‌کند؟ نگاهی به کارهایی که می‌توانستم به نحو بهتری انجام بدهم -چیزی نظیر یک نقد و ارزیابی روزانه. کنترل سلامت خانواده. گزارش وضعیت بیماری خاله‌ام. وضعیت جسمی و روحی دوستانم. گزارش تدابیر کاهش ترافیک در شهرم. برنامۀ جمع‌آوری پسماندها. پروژۀ نوسازی آشپزخانه، برنامۀ تعطیلات. تبادل ایمیل با یک محقق. برنامۀ نوشتن رمان بعدی‌ام. یک ایدۀ تجاری جدید. مروری بر مکالمات دلپذیری که هنگام صرف ناهار انجام دادم. مقاله‌ای در مورد محله، در مورد مدرسه، شهر -به عبارت دیگر، اخبار منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای. و همۀ چیزهایی که برای انجام شغلم به عنوان یک نویسنده لازم دارم. ممکن است برنامۀ شخصی من به درد کس دیگری هم بخورد؟ البته که نه. آنچه برای من بااهمیت است مطلقاً ربطی به آنچه برای دیگری مهم محسوب می‌شود ندارد، چه برسد به آنچه در خبرهای جهانی می‌آید. بیشتر مردم فکر می‌کنند «اخبار جهان» مستقیماً با آنها ارتباط پیدا می‌کند. اما آنها اشتباه می‌کنند. سازمان‌های خبری می‌خواهند شما باور کنید که موجب می‌شوند در رقابت با دیگران پیش بیفتید. خیلی از آدم‌ها این را باور می‌کنند. در حقیقت، مصرف کردن اخبار اصلاً ربطی به پیش ‌افتادن در رقابت ندارد، تازه به شما ضرر هم می‌رساند. اگر می‌توانست واقعاً به شما کمک کند که پیشرفت کنید، خبرنگاران بالاترین درآمد را در جهان داشتند. اما اصلاً‌ این‌طور نیست، به هیچ وجه. بسیار سخت است که ارزیابی کنیم چه چیزی مایهٔ موفقیت آدم‌هاست. اما با یقین می‌دانیم چه چیزی مانع آنها می‌شود، و انبوه عناوین خبری به طور قطع در این لیست قرار دارند.

۸. اخبار اهمیتی ندارد#

قسمت دوم (یک آزمایش فکری) اینکه قطر سیارهٔ ما این‌قدر است، کاملاً امری تصادفی است. بیایید تصور کنیم زمین دو برابر قطر کنونی را داشت، با مساحتی معادل چهار برابر مقدار فعلی آن. با فرض همین تراکم جمعیت، جمعیت زمین به چهار برابر تعداد کنونی می‌رسید. شهرها و حومه‌ها تقریباً فرقی با شهرهای جهان ما نداشتند. زندگی شما، خوانندۀ عزیز، دقیقاً همان طوری بود که الآن هست (خب، البته با نادیده گرفتن تغییر جاذبه). با این حال، یک چیز متفاوت بود: اخبار. تعداد «خبرهای مهم» در سیارۀ بزرگ‌تر تقریباً چهار برابر سیارۀ ما خواهد بود. شمار قهرمان‌ها، روان‌پریش‌ها، رسوایی‌ها، پل‌های در حال سقوط، نوابغ موسیقی، قتل‌ها، تصادفات رانندگی زنجیره‌ای، سلبریتی‌ها، طلاق‌ها، فوران‌های آتشفشانی، سونامی‌ها، توئیت‌ها، حملات کوسه‌ها، تهدیدهای تروریستی، ویروس‌های رایانه‌ای، شکست سدها، فاجعه‌های زیست‌محیطی، سرقت‌های بانکی، درگیری‌های مسلحانه، گزارش‌های روابط عمومی، اختراعات، شرکت‌های نوپا و ورشکستگی‌ها تقریباً چهار برابر می‌شد. با این حال، این اطلاعات لزوماً به شکلی متناسب افزایش نمی‌یافت، دست‌کم نه در حیطه‌هایی که اصل حاکم بر آنها این است: «همه یا هیچ». به عنوان مثال، فقط یک جایزۀ نوبل در سال برای هر حوزه تعیین می‌شد نه چهارتا. فقط یک نفر ثروتمندترین فرد جهان بود نه چهار نفر. فقط یک نفر می‌توانست مدال طلای المپیک پرتاب وزنۀ زنان را کسب کند نه چهار نفر. ممکن بود تعداد برندهای اتومبیل، شبکه‌های اجتماعی و موتورهای جستجو دو برابر شود، اما احتمالاً چهار برابر نمی‌شد. با این حال، اخبار مربوط به آنها به طور معتنابهی، افزایش می‌یافت: با چهار برابر جمعیت، همکاری‌های قهرمانانه یا درگیری‌های رسواکننده، ادغام‌های غیرمنتظرۀ شرکت‌ها و احکام دادگاه می‌توانست ده برابر شود. تعداد بسیار بیشتری پرواز کانکشن یا اتصالی یا ناپایداری در سیستم مالی وجود می‌داشت. با این حال بیایید محض سهولت کار به همان عدد چهار بچسبیم (وانگهی، این یک آزمایش فکری است). بنابراین، اگر بخواهیم ادعا کنیم که خبرهایی که امروز دنبال می‌کنید بیشترشان برای شما اهمیت دارد، در سیاره‌ای بزرگ‌تر اخبار «مهمی» که باید دنبال کنید منطقاً چهار برابر می‌شود. به جای نود دقیقه در روز باید شش ساعت در روز وقت بگذارید. واضح است، شما این کار را نمی‌کنید. شما میزان مصرف خود را به حدی محدود می‌کنید که با سایر خواسته‌های روزمرۀ شما سازگار باشد. وانگهی، شما بیکار نیستید بلکه شغل و خانواده و دوستان و حیوان خانگی و سرگرمی‌هایی دارید. اکنون، این بدان معنی است که وقتی تحت فشار قرار بگیرید، حاضرید که خود را به یک‌چهارم اخبار به‌ظاهر «حیاتی» محدود کنید. این مشکلی ایجاد نمی‌کند. لابد می‌توانید حدس بزنید که الآن چه سؤالی از شما خواهم پرسید: اگر حاضرید در یک وضعیت فرضی توجه به اخبار را کاهش بدهید، پس چرا در زندگی واقعی چنین نکنید؟ هیچ خبری‌‌ آن‌قدر مهم نیست که بدون آن نتوانید زندگی کنید. هنوز می‌ترسید مبادا «خبر مهمی» بشود و شما بی‌خبر بمانید؟ بنا بر تجربۀ من، وقتی اتفاق واقعاً مهمی رخ می‌دهد، شما از آن مطلع می‌شوید حتی اگر در بی‌خبری محض زندگی کنید. وقتی لوله‌ای در زیرزمین شما می‌ترکد شما خبرش را از یک همسایۀ حواس‌جمع می‌شنوید. و اگر یک تروریست در نقطه‌ای از جهان اتوبوسی را منفجر کند، خواهید فهمید. خبرهای بزرگ ناگزیر به بیرون درز می‌کنند و خودشان به شما می‌رسند. اگر آن را از خانواده و دوست و همکار خود بشنوید، از مزایای اطلاعات تکمیلی هم برخوردار خواهید شد: شما اولویت‌ها و جهان‌بینی دوستان خود را می‌دانید، بنابراین خواهید دانست که چگونه منابع خود را ارزیابی کنید. و اگر به‌نحوی در مورد حملۀ اتوبوس چیزی نشنیدید، مهم نیست. برعکس، شما باید راضی باشید. ممکن است اتفاقات بدتری در سیارات دیگر در حال وقوع باشد، در حالی که ما آسوده‌خاطر در کمال بی‌خبری هستیم. در بیشتر موارد، با خواندن‌ کتاب‌های خوب از وقایع واقعاً مهم مطلع خواهید شد. وانگهی،‌ کتاب‌های غیرداستانی هم اساساً چیزی نیستند جز مقالات بسیار طولانی و استادانه برنامه‌ریزی‌شده و تحقیقی. البته‌ کتاب‌ها دقیقاً همان روزی که یک رویداد رخ می‌دهد، منتشر نمی‌شوند. اما این مهم نیست -تعداد بسیار کمی از وقایع هست که اطلاع از آنها در همان زمان وقوع اهمیت دارد. اطلاعاتی که در همان روز حادثه از وقایع دریافت می‌کنید لزوماً ابتدایی و ناکافی است. در حقیقت، آنچه می‌خواهیم، بررسی و اطلاع از بستر وقوع اتفاقات است، همان چیزی که در‌ کتاب‌ها یافت می‌شود -حتی اگر چند ماه یا یک سال دیرتر از خود وقایع به دست شما برسد.

۹. اخبار خارج از گسترۀ توانمندی شماست#

مصداق انضمامی مربوط بودن یا اهمیت ‌داشتن خبر چیست؟ دو تعریف وجود دارد. در معنایی محدودتر، باید گفت که چیزی اهمیت دارد که به شما امکان ‌دهد تصمیم‌های بهتری بگیرید. به معنای موسع، هر چیزی که به شما امکان ‌دهد دنیا را بهتر بشناسید، اهمیت دارد. سرمایه‌گذار افسانه‌ای وارن بافت[۱۵] از اصطلاح شگفت‌انگیز گسترهٔ توانمندی استفاده می‌کند. هر چیزی که در این گستره است، درون حوزۀ تخصص شماست. هر چیزی خارج از آن باشد، چیزی است که شما آن را نمی‌فهمید یا آن را کاملاً نمی‌فهمید. شعار بافت این است: «گسترهٔ توانمندی خود را بشناسید و به آن بچسبید. اندازۀ این گستره خیلی مهم نیست؛ با این حال دانستن حدود آن بسیار مهم است.» تام واتسون۲، بنیانگذار IBM شاهد زنده‌ای بر درستی این ایده است. او دربارۀ خود گفته است: «من نابغه نیستم. من در برخی مسائل باهوش هستم -اما حول و حوش همان مسائل می‌مانم». زندگی حرفه‌ای خود را با دقت و بر مبنای گسترۀ توانمندی خود سامان بدهید. ثمرۀ این تمرکز سخت بیشتر از پول در آوردن خواهد بود. مهم‌تر از همه، در وقت خود صرفه‌جویی می‌کنید، چون مجبور نخواهید بود وقت خود را صرف این کنید که تصمیم بگیرید توجه خود را به کجا معطوف کنید. دانستن گسترهٔ توانمندی همان ابزار شماست، چاقوی جراحی شماست و شما را قادر می‌سازد تا منابع اطلاعاتی خود را به دو بخش مسائل باارزش و بی‌ارزش تقسیم کنید. اجازه دهید انضمامی توضیح بدهم. تمام اطلاعاتی که با گسترۀ توانمندی شما مطابقت دارند ارزشمند است. هرچه را که خارج از گسترۀ توانمندی شماست بهتر است نادیده بگیرید. فکر کردن در مورد آن فقط وقت شما را هدر می‌دهد و بر تمرکز شما ‌‌تأثیر می‌گذارد. در طول زندگی، شما گسترهٔ توانمندی خود را اصلاح خواهید کرد. حتی ممکن است حیطه‌های محبوب دیگری به آن اضافه کنید. در این موارد ایجاد یک بنیان علمی عمیق با خواندن‌ کتاب‌های درسی، گذراندن دوره‌های آنلاین، خواندن مقاله‌های بلند و صحبت با افراد مطلع ضروری است. خب، این همه تأ کید بر گسترهٔ توانمندی چه دلیلی دارد؟ این روزها -جز در معدود موارد استثنایی- موفقیت حرفه‌ای را فقط در یک موقعیت مناسب خواهید یافت. هرچه دانش و توانایی شما در آن موقعیت بیشتر باشد، موفقیت‌تان بیشتر خواهد شد. اگر شما در جای خود در دنیا بهترین باشید، موفق می‌شوید. این مربوط است به اثر «همه یا هیچ» که در کتاب هنر خوب زندگی کردن توضیح داده‌ام. به عبارت ساده‌تر، شما یک انتخاب دارید: یا آدمی تک‌بعدی باشید یا بازنده. در نگاه اول، «تک‌بعدی» وحشتناک به نظر می‌رسد. اما می‌توانید آن را «تسلط» نیز بنامید. کمی جذاب‌تر به نظر می‌رسد،‌ این‌طور نیست؟ بتهوون آدمی تک‌بعدی بود، اما به چه معنا: او در ساختن سمفونی در جهان بی‌نظیر بود. با وجود این، خارج از گسترۀ توانمندی‌اش در هیچ حوزهٔ دیگری برجسته نبود. پیکاسو هم تک‌بعدی بود. یوری گاگارین، اولین انسانی که به فضا رفت، تک‌بعدی بود. اسحاق نیوتن، احتمالاً بزرگ‌ترین دانشمند تمام دوران‌ها، آدمی تک‌بعدی بود. او خارج از گسترۀ توانمندی‌اش آدمی بی‌عرضه بود: مثلاً وقتی سراغ سوداگری در بازار سهام رفت کل اموالش را به باد داد. با داشتن یک گسترهٔ توانمندی کاملاً مشخص، به‌آسانی می‌شود تصمیم گرفت که چه اطلاعاتی به درد مغز می‌خورد و چه چیزهایی باید دور ریخته شود. بیایید فرض کنیم که شما جراح قلب هستید. مجلات علمی در حوزه‌های مربوطه مورد توجه شما خواهد بود. شاید اگر تیمی را هدایت می‌کنید، مجلات و‌ کتاب‌های مربوط به رهبری نیز مناسب باشند. هر چیز دیگری را با اطمینان می‌توانید نادیده بگیرید. لازم نیست بدانید که آیا فلان رؤسای جمهور با هم دیدار کردند یا نه. لازم نیست بدانید که آیا دو قطار در جایی از جهان تصادف کرده‌اند یا نه. مغز شما همین حالا هم پر از اطلاعات است. هرچه بیشتر در آن آشغال بچپانید، فضای کمتری برای اطلاعاتی که باید واقعاً بدانید باقی می‌ماند. بیایید فرض کنیم که شما معمار هستید. بدیهی است، شما نیز باید مجلات و‌ کتاب‌های حرفه‌ای در مورد موضوع کارتان بخوانید. اطلاعات شما در مورد هرگونه تغییر جاری و برنامه‌ریزی‌شده در مقررات مربوط به ساخت و ساز باید به‌روز باشد. نحوۀ دریافت این اطلاعات بسته به موارد مختلف متفاوت خواهد بود، اما شما قطعاً آن را در یک وب‌سایت اخبار عمومی پیدا نمی‌کنید. همچنین ممکن است مجلات و‌ کتاب‌هایی بخوانید تا در مورد زیبایی‌شناسی و طراحی از آخرین اطلاعات مطلع شوید. درست است، این مجلات حرفه‌ای می‌توانند بسیار گران باشند. کسب اطلاعات مرتبط و بااهمیت هزینه دارد. آنچه لازم نیست بدانید این است که آیا چین کاوشگر فضایی به مریخ ارسال کرده است یا نه، بنابراین وقت‌تان را هدر ندهید. فرض کنید که شما نیاز به عمل جراحی (مغز، کبد، قلب یا…) دارید. تحت سیستم بیمهٔ درمانی خاص خود می‌توانید یکی از این دو پزشک را انتخاب کنید: دو پزشکی که هر دو ضریب هوشی یکسانی دارند، هر دو در یک دانشگاه تحصیل کرده‌اند، هر دو تجربهٔ یکسانی دارند و هر دو آدم‌های خوش‌برخوردی هستند. دکتر الف اخبار را مانند یک فرد عادی (نود دقیقه در روز) دنبال می‌کند. زمانی را که دکتر الف صرف خواندن اخبار می‌کند، دکتر ب صرف خواندن آخرین ژورنال‌های علمی و شرکت در کنفرانس‌های مربوط به گسترهٔ توانمندی‌اش می‌کند. کدام دکتر را انتخاب می‌کنید؟ دکتر معتاد به خبر را؟ من شک دارم. گسترهٔ توانمندی هرکس شاملِ چند منبع رسانه‌ای تخصصی محدود می‌شود که حتماً باید آنها را بخوانید. عمیق باشید نه عریض. با این حال بهتر است به آنچه خارج از گسترهٔ توانمندی شما است، هیچ توجهی نداشته باشید. آیا باید از گوگل استفاده کنید؟ اگر اطلاعاتی که شما در گوگل جستجو می‌کنید در ارتباط با گسترهٔ توانمندی شما باشد، بله حتماً. اینترنت پر از اطلاعات ارزشمند است. اما مراقب خودتان باشید: سردرگم نشوید و در مطالبی که سرگرم‌کننده اما کاملاً بی‌اهمیت هستند گیر نکنید. اکنون یک چاقوی جراحی در دست دارید: با این چاقو، مسائل مهم را از مسائل بی‌اهمیت تفکیک کنید. وقتی زندگی خود را بی‌وقفه در حول و حوش گسترهٔ توانمندی خود سامان می‌دهید، متوجه خواهید شد که نودونه درصد از آنچه در رسانه‌ها می‌خوانید و می‌بینید و می‌شنوید به شما ربطی ندارد. با چاقو جدایش کنید و بریزیدش دور.

۱۰. تصویری که اخبار از ارزیابی ریسک عرضه می‌کند کاملاً خطاست#

سیستم عصبی مرکزی ما با شدت نامتناسبی به محرک‌های برآمده از شهرت، رسوایی، احساسات‌گرایی، امور تکان‌دهنده، شخصی، نظرگیر، جذاب، بحث‌برانگیز، متغیّر و متنوع پاسخ می‌دهد -و با ضعف نامتناسبی نسبت به اطلاعات انتزاعی، مبهم، پیچیده، کُند و درهم‌تنیده که نیاز به درجاتی از تفسیر دارد واکنش نشان می‌دهد. تولیدکنندگان خبر به طور سیستماتیک از این اعوجاجِ نهفته در دیدگاه ما سوءاستفاده می‌کنند. رسانه‌های خبری، اعم از بزرگ و کوچک، مسحور امور فوری و دم‌دستی هستند. داستان‌های مهیّج، تصاویر دلخراش، ویدئوهای تکان‌دهنده و واقعیت‌های حیرت‌آور توجه ما را به خود جلب می‌کند. این نحوۀ عملکرد الگوی کسب‌وکار آنها است. آ گهی‌هایی که تأمین مالی این سیرک را به عهده دارند، فقط در صورتی به فروش می‌رسند که بتوانند دیده شوند: در صورتی که با خبرهای پرزرق‌وبرق احاطه شده باشند. نتیجه؟ هر چیز ظریف و پیچیده و انتزاعی، هر امر کم‌شتاب و اندکی پیچیده را هم رسانه‌ها هم خود ما به طور سیستماتیک پس می‌زنیم، در صورتی که همین محتوا است که در واقع اهمیت بیشتری برای زندگی ما دارد و درک ما را از جهان گسترش می‌دهد. رسانه‌های عاری از تبلیغات و بنا شده بر اساس مالیات، مانند بی بی سی، می‌توانند مسیر شرافتمندانه را در پیش گیرند و از پس هزینه‌های آن نیز برآیند. اما آنها هم کاملاً از این «سیرک» مبری نیستند چون خودشان را به‌ناچار برای جلب مخاطب و درآمد تبلیغاتی در رقابت با شرکت‌های رسانه‌ای خصوصی می‌بینند. بیایید این رویداد را در نظر بگیریم: اتومبیلی روی پلی حرکت می‌کند و پل فرو می‌ریزد. رسانه‌های خبری روی چه چیزی تمرکز می‌کنند؟ اتومبیل. اشخاص داخل ماشین. از کجا آمده‌اند. به کجا می‌رفتند. احساسشان هنگام حادثه چه بوده (با فرض اینکه جان سالم به در برده باشند). چه جور آدم‌هایی هستند (یا قبل از تصادف، بودند). البته آنچه برای این افراد اتفاق افتاده فاجعه است اما برای ما -با این فرض که آنها را نمی‌شناسیم- آیا این موضوع اهمیتی دارد؟ نه اصلاً. آنچه برای ما اهمیت دارد پل است! مقاومت سازهٔ پل. آیا پل‌های دیگری هستند که به همین روش و از همین مواد ساخته شده باشند و اگر چنین است، این پل‌ها در کجا قرار دارند. این همان چیزی است که در واقع مهم است -برای اینکه هیچ کس دیگری صدمه نبیند. نه ماشین، نه رانندۀ آن. هر ماشینی می‌توانست باعث سقوط این پل شود. شاید حتی یک باد قوی یا بالا و پایین پریدن یک سگ برای فروریختن آن کافی بود. پس چرا رسانه‌های خبری از خودروی مچاله‌شده خبر می‌دهند؟ چون به نحو شگفت‌آوری وحشتناک به نظر می‌رسد. چون آنها می‌توانند این ماجرا را به یک شخص متصل کنند -و به این دلیل که تولید چنین داستانی کم‌هزینه است. مثال دیگر: یک کارمند در ادارۀ امور مالیاتی مرتکب اختلاس می‌شود که یک میلیون پوند برای شهر آب می‌خورد. رسانه‌ها به این مرد حمله می‌کنند. گذشته و زندگی شخصی‌اش را شخم می‌زنند. تربیت او چگونه بوده؟ انگیزه‌اش از این کار چه بوده؟ چه در سر داشته؟ رابطۀ او با رؤسا چگونه بوده؟ با همکارانش چطور؟ اما خود مرد در واقع یک ردگم‌کنی است. دو عنصر مهم در این داستان وجود دارد: مدیریت ریسک و فرهنگ شرکتی حاکم بر ادارۀ مالیات. موارد مهم و مرتبط با اصل قضیه اینها هستند. مدیریت ریسک ناکارآمد و فرهنگ شرکتی اهمال‌کارانه همواره معدود افرادی را پرورش می‌دهد که مایل به ارتکاب کلاهبرداری هستند. اینکه داستان زندگی آنها چه بوده اهمیتی ندارد. ما که معتاد به خبر هستیم، اساساً درک کاذبی از ریسک داریم. در زمینه‌های دیگر هم همین اشتباه را می‌کنیم. تروریسم را خیلی بزرگ می‌کنیم، استرس مزمن را بی‌اهمیت جلوه می‌دهیم. ورشکستگی بانک‌ها بیش از حد بزرگ نشان داده می‌شود، حال‌آنکه بدهی دولت کمتر به نمایش گذاشته می‌شود. به عتیقه‌های خانوادۀ کارداشیان بیش از حد توجه می‌شود، نتایج تحقیقات جوی کمتر نمایش داده می‌شود. فضانوردان زیاد نمایش داده می‌شوند، پرستاران کم. حملۀ کوسه‌ها با آب و تاب نمایش داده می‌شود، اسیدی شدن اقیانوس‌ها کمرنگ جلوه داده می‌شود. سقوط هواپیما مهم جلوه داده می‌شود، باکتری‌های مقاوم در برابر آنتی‌بیوتیک کم‌اهمیت. تغییرات در قوانین مالیاتی بزرگ جلوه داده می‌شود، تغییرات در نرخ بهره کوچک و کم‌اهمیت. سیاستمداران مرکز توجه قرار می‌گیرند، به معلمان بی‌توجهی می‌شود. سران دولت مهم جلوه داده می‌شوند، دیپلمات‌ها کم‌اهمیت. عقاید اهمیت پیدا می‌کنند، اقدامات کم‌ارزش می‌شوند. پیگیری روزانهٔ اخبار تصور ما را از آنچه مهم است منحرف می‌کند. حس ارزیابی واقع‌گرایانه را از ما می‌گیرد و منجر به رفتار نامناسب و همواره نادرست می‌شود. ریسک‌ها و خطراتی که در مطبوعات در مورد آنها خوانده‌اید آنهایی نیستند که باید نگرانشان باشید. افرادی که سقوط هواپیما را در تلویزیون مشاهده می‌کنند، که تعدادشان هم کم نیست، تا مدتی قید سوار شدن هواپیما را می‌زنند -اگرچه این وقایع بسیار نادرند و چنین تغییر رفتار اساسی‌ای را توجیه نمی‌کنند. می‌شنوم که دارید با خودتان‌‌ می‌گویید مطمئناً کافی است که از این واقعیت آ گاه باشیم و هنگام پیگیری اخبار آن را در ذهن داشته باشیم؟ اشتباه می‌کنید. ما نمی‌توانیم این گرایش به بزرگ‌نمایی وقایع جذاب را با تأمل عمدی و ارزیابی معقول جبران کنیم. مغز ما خیلی ضعیف است و نمی‌تواند از پس تمایز اینها بربیاید. حتی بانکداران و اقتصاددانان که انگیزۀ فوق‌العاده‌ای برای ارزیابی واقع‌بینانۀ ریسک دارند، نمی‌توانند این کار را انجام بدهند. حتماً تاکنون متوجه شده‌اید که تنها یک راه‌حل وجود دارد: به طور کامل از توجه به اخبار صرف‌نظر کنید. به جای اینکه سعی کنید از پس درک منحرف‌شده‌تان از ریسک برآیید، از شر آن خلاص شوید.

۱۱. دنبال کردن اخبار اتلاف وقت است#

دنبال کردن اخبار برای ما خیلی گران تمام می‌شود، چون اتلاف وقت است. یکم، زمانی که صرف کسب اخبار می‌کنید: خواندن، گوش دادن، تماشای اخبار یا بالا و پایین رفتن در صفحات اینترنتی از طریق تلفن یا لپ‌تاپ. دوم، تمرکز مجدد زمان‌بر است که معروف است به «هزینۀ تعویض»[۱۶]: زمان زیادی را تلف می‌کنید تا برگردید به آن کاری که داشتید انجام می‌دادید، قبل از اینکه خبر ذهنتان را منحرف کند. سوم، اخبار مدتی طولانی پس از مصرف، تمرکز شما را مختل می‌کند. داستان‌ها و تصاویر تا ساعت‌ها بعد شما را آزار می‌دهند و بی‌وقفه رشتهٔ افکار شما را پاره می‌کنند. بیایید یک محاسبۀ سریع انجام دهیم. یک نگاهی به روزنامۀ صبح می‌اندازید، موقع ناهار به اخبار رادیو گوش می‌دهید، سپس اخبار عصرگاهی را از تلویزیون تماشا می‌کنید. حالا همۀ آن مختصر سر زدن‌ها به سایت‌های خبری ‌‌محبوبتان را حساب کنید، هنگامی که کار استرس‌زا می‌شود و شما به خودتان استراحتی می‌دهید. به اینها اضافه کنید همهٔ آن نگاه‌های کوتاه و بی‌ضرر را به صفحۀ نمایش تلفن‌های هوشمند و اخبار رسانه‌های اجتماعی، آنهایی که از آنها به عنوان «پاداش» استفاده می‌کنید. جمع کل این اعداد نشان‌دهندۀ زمانی است که در واقع صرف اخبار می‌کنید. مرکز تحقیقات پیو[۱۷] -یک اندیشکدۀ آمریکایی که بازتابی از افکار عمومی عرضه می‌کند- تخمین می‌زند که این رقم بین پنجاه و هشت تا نود و شش دقیقه در روز باشد. و هرچه سطح تحصیلات شما بالاتر باشد، میزان مصرف اخبار روزانه بیشتر می‌شود. حالا زمانی را که برای تمرکز مجدد نیاز دارید اضافه کنید. شما باید هر بار افکار خود را از اول متمرکز کنید. دقیقاً کجا رشتهٔ افکارتان گسسته شد؟ آن متن را کجا ذخیره کردید؟ پیش از اینکه خبر توجه شما را به خود جلب کند، کار بعدی‌ای که می‌خواستید انجام دهید چه بود؟ هر بار تمرکز مجدد به‌تنهایی دو یا سه دقیقه وقت شما را می‌گیرد. ممکن است دو تا پنج دقیقه هم برای گذشتن از مطلبی که نمی‌توانید رهایش کنید وقت صرف کنید -شاید تصاویر تصادف قطار. در کل، این رقم حداقل به یک ساعت و نیم در روز می‌رسد. حتی اگر خیلی هم سخت نگیریم، این می‌شود یک ماه در هر سال. سال من هنوز دوازده ماه دارد، در حالی که مال شما (اگر این اخبار را مصرف می‌کنید) فقط یازده ماه دارد. چرا آدم باید با خودش چنین کاری بکند؟ این همه زمان تلف‌شده چه دستاورد و حاصلی داشته است؟ آیا دنیا را بهتر می‌فهمید؟ آیا گسترهٔ توانمندی خود را گسترش داده‌اید؟ تصمیمات بهتری می‌گیرید؟ آیا تمرکزتان بیشتر شده است؟ آرامش فکری بیشتری دارید؟ از نگاهی کلان، این اتلاف وقت بسیار زیاد است. حملات تروریستی در بمبئی را در سال ۲۰۰۸ در نظر بگیرید. تروریست‌ها در تلاش برای جلب توجه، یکصد و شصت و شش نفر را کشتند. تصور کنید که یک میلیارد نفر به طور متوسط یک ساعت توجه خود را بر فاجعۀ بمبئی متمرکز کرده باشند: آنها اخبار را دنبال کردند و به یاوه‌های مفسران مختلف در تلویزیون هم گوش دادند. این اصلاً توصیف نامعقول و اغراق‌شده‌ای نیست، چون هند به‌تنهایی بیش از یک میلیارد نفر جمعیت دارد. به‌علاوه، بسیاری از آنها ممکن است کل روز را صرف تماشای تغییر و تحولات ماجرا کرده باشند. اما بگذارید دست پایین را بگیریم. یک میلیارد نفر که یک ساعت حواسشان پرت شود برابر است با یک میلیارد ساعت حواس‌پرتی، بیش از صد هزار سال. متوسط امید به زندگی در جهان شصت و شش سال است. از نظر اقتصادی، مصرف این خبر دو هزار تن تلفات داشته، بیش از ده برابر تعدادی که در این حمله جان باختند. به یک معنا، سازمان‌های خبری ناخواسته همدست تروریست‌ها شدند. البته ممکن است مقایسۀ قربانیان تروریسم با قربانیان اخبار نامناسب به نظر برسد، اما حقیقت غم‌انگیز این است که تروریست‌ها به رسانه نیاز دارند (در این باره در فصل ۲۸ بیشتر می‌خوانیم). وقتی مایکل جکسون درگذشت، اوضاع از این هم وخیم‌تر بود: گرچه آنچه اتفاق افتاد برای بستگان جکسون و هوادارهای دوآتشهٔ او بسیار غم‌انگیز بود، اما برای بسیاری از ما کاملاً بی‌اهمیت بود. با این حال میلیون‌ها ساعت از وقتمان را سر این خبر به باد دادیم. این روزها تا دلتان بخواهد منابع خبری داریم اما در عوض از توجه، خبری نیست. پس چرا این‌قدر بی‌مسئولیت برخورد می‌کنیم؟ شک دارم که شما در مورد سلامتی‌تان، شهرت یا پولتان این قدر ولخرج باشید. دو هزار سال پیش، سنکا همین را گفت: این فیلسوف بزرگ می‌اندیشید که وقتی سخن از پول به میان می‌آید ما خسیس هستیم. با این حال وقتی پای زمان در میان باشد، تا آنجایی که بتوانیم ولخرجی می‌کنیم -گرچه زمان تنها کالایی است که باید در موردش به معنای واقعی خسیس باشیم. در طول زندگی‌ام،‌ کتاب‌های بی‌شماری در مورد مدیریت زمان خوانده‌ام و ده‌ها پیشنهاد خوب آنها را امتحان کردم. با این حال به این نتیجه رسیده‌ام که علی‌رغم همۀ استراتژی‌ها و تکنیک‌های پیشنهادی آنها، برای بازپس‌گیری زمان هیچ روشی ساده‌تر و سودمندتر از کنار گذاشتن اخبار وجود ندارد.

۱۲. اخبار مانع شکل‌گیری نگرشی فراگیر می‌شود#

اخبار قادر به توضیح هیچ چیز نیست. گزارش‌های کوتاه مانند حباب‌های ریز و براق صابون هستند که بر سطح یک دنیای پیچیده می‌ترکند. مضحک‌تر از همه این است که علی‌رغم این مسأله، شرکت‌های خبری به‌خاطر ارائۀ گزارش دقیق واقعیت‌ها به خود می‌بالند. این واقعیت‌ها معمولاً چیزی بیش از عواقب و عوارض جانبی علل اساسی و عمیق‌تر نیستند. حتی اگر هر روز آخرین تصاویر و گزارش‌ها در مورد سوریه را ببلعید، این موضوع شما را حتی ذره‌ای به سمت درک جنگ پیش نمی‌برد. در واقع یک رابطۀ معکوس وجود دارد: هرچه بیشتر تصاویر و گزارش‌های ارسالی از خط مقدم روی سرتان آوار شود، کمتر درک خواهید کرد که در جنگ چه می‌گذرد و چرا. شرکت‌های تولید‌کنندۀ خبر و مصرف‌کنندگان آن، هر دو قربانی یک اشتباه واحد می‌شوند؛ یعنی ارائۀ واقعیت‌ها را با کسب درکی از مناسبات واقعی جهان اشتباه می‌گیرند. «واقعیت، واقعیت و واقعیت‌های بیشتر»: این شعار تقریباً تمام شرکت‌های خبری دنیاست، شعاری که مسائل مهم را به حاشیه می‌راند. ما باید «مولدهای» اصلی این رویدادها را درک کنیم. ما باید در مورد «موتورخانۀ» پشت آنها تحقیق کنیم. متأسفانه، فقط شمار بسیار اندکی از روزنامه‌نگاران قادر به توضیح این روابط علّی هستند چون فرایندهایی که وقایع فرهنگی، فکری، اقتصادی، نظامی، سیاسی و زیست‌محیطی را شکل می‌دهند، عمدتاً نامرئی هستند. هضم آنها برای مغز ما دشوار است چون پیچیده و غیرخطی هستند. به همین دلیل است که شرکت‌های خبری بر چیزهای ساده تمرکز می‌کنند: حکایات، رسوایی‌ها، شایعات در مورد افراد مشهور و بلایای طبیعی. هزینهٔ تولید آنها ارزان و هضمشان آسان است. بدتر از همه اینکه، معدود روزنامه‌نگارانی که از کرد و کار «موتورخانه» سر درمی‌آورند و قادر به نوشتن دربارۀ آن هستند، فضای لازم برای چنین کاری در اختیارشان نیست -چه رسد به زمان لازم برای فکر کردن به آن. چرا؟ چون بخش عمدهٔ خوانندگان ده لقمۀ آبدار خبری را به یک مقالۀ تفصیلی ترجیح می‌دهند. ده رسوایی کوچک زننده نسبت به یک مقالۀ هوشمندانه با همان حجم، توجه بیشتری برمی‌انگیزد و بنابراین درآمد بیشتری برای تبلیغات ایجاد می‌کند. احتمالاً‌ کتاب‌های پازل دوران کودکی را به‌خاطر می‌آورید که صفحاتشان حاوی چیزی جز نقاط شماره‌گذاری‌شده نبود. بازی این‌طور بود که با اتصال نقاط به هم، به‌تدریج تصویری ظاهر می‌شد. گزارش‌های خبری چیزی به جز نقاط نیستند منتها هیچ کس تلاش نکرده آنها را به هم وصل کرده و پازل را حل کند. هرچقدر هم تعداد گزارش‌هایی که دنبال می‌کنید زیاد باشد، باز هم هیچ تصویری ظاهر نمی‌شود. برای دیدن تصویر بزرگ‌تر به خطوط اتصال نیاز دارید. به زمینه، به بازخورد، به وابستگی‌های متقابل، به پیامدهای فوری -و به عواقب پیامدها- نیاز دارید. ساز و کار اخبار حرکتی است درست ضد درک جهان. اخبار می‌گوید که فقط وقایع وجود دارند -رویدادهایی بدون شرایط زمینه‌ای. با این حال، برعکس این حرف درست است: تقریباً هر آنچه در جهان اتفاق‌‌ می‌افتد پیچیده است. گفتن تلویحی اینکه این رویدادها پدیده‌هایی یکّه هستند، دروغی است که تولیدکنندگان خبر منتشر می‌کنند تا اشتهای ما را تحریک کنند. این فاجعه است: پیگیری و مصرف اخبار برای «درک جهان» بدتر از این است که به هیچ وجه اخبار را دنبال نکنید. توماس جفرسون، یکی از بنیانگذاران ایالات متحدۀ آمریکا، در اوایل سال ۱۸۰۷ به این موضوع پی برد: «کسی که هرگز به روزنامه نگاه نمی‌کند، مطلع‌تر از کسی است که روزنامه می‌خواند». واقعیت‌ها سر راه تفکر قرار می‌گیرند. مغز شما ممکن است در واقعیت‌ها غرق شود. اگر اخبار را دنبال کنید، در این توهم خواهید بود که جهان را می‌فهمید. این توهم می‌تواند منجر به اعتماد به نفس بیش از حد شود. در یک مطالعۀ مشهور، پروفسور پل اسلوویچ[۱۸] استاد دانشگاه اورگان[۱۹] ‌‌تأثیر داده‌های شرط‌بندی در مسابقات اسب‌دوانی را آزمایش کرد. او به کسانی که شرط‌بندی می‌کردند داده‌های بیشتری دربارۀ اسب‌ها داد. سپس هم از آنها پرسید که کدام اسب را در مسابقه پیروز می‌دانند و هم اینکه چقدر به صحت پیش‌بینی خود اطمینان دارند. نتیجه؟ اطلاعات بیشتر در مورد تک تک اسب‌ها (چیزهای بدیهی) هیچ ‌‌تأثیری در صحت پیش‌بینی‌های آنها نداشت اما ‌‌تأثیر عظیمی بر اعتماد به نفس آنها داشت. احتیاط لازم، تردید و فروتنی همه در اثر سیل اطلاعات از بین رفته بود. پیش‌بینی‌های محتاطانه به اعتقادات سفت‌وسخت جهش یافته بود. شما، خوانندۀ عزیز، نباید قربانی این هجوم خبری شوید. شما می‌دانید که کیفیت تصمیم‌گیری شما با «واقعیت، واقعیت و واقعیت‌های بیشتر» کاهش می‌یابد. اگر از اخبار دست بکشید، برای اولین بار می‌پذیرید که ممکن نیست دنیا را بفهمید. در مورد دانش خود متواضع‌تر می‌شوید، محتاط‌تر و سنجیده‌تر، و قربانی اعتماد به نفس بیش از حد نخواهید شد. «هیچ کس نمی‌داند چه اتفاقی می‌افتد. روزنامه‌ها فقط طوری وانمود می‌کنند انگار هر روز همه چیز را می‌دانند.» این را ماکس فریش[۲۰]، نمایشنامه‌نویس نکته‌سنج سویسی، بیش از چهل سال پیش گفته است. رویدادهای جاری بر درک ما سایه می‌افکنند. بهتر است از اخبار روزانه کاملاً پرهیز کنید.‌ کتاب‌ها و مقالات طولانی بخوانید که حق مطلب را در مورد پیچیدگی جهان ادا می‌کنند -بدون عناوین پر زرق و برق. دیگر منابع سرشار اطلاعات، ممنوع. نکته‌های نامربوط، ممنوع. پس از گذشت چند ماه، پاداش شما درکی روشن‌تر است از جهان.

۱۳. اخبار برای بدن سم است#

دو گونه جانور فرضی را تصور کنید. مغز گونۀ الف در درجۀ اول به اطلاعات منفی واکنش نشان می‌دهد. در طرف دیگر، مغز گونۀ ب در هنگام دریافت اطلاعات مثبت فعال‌تر است. کدام زندگی بهتری دارد؟ البته گونۀ ب: برخلاف افراد گونۀ الف که دائماً مضطرب و ناشادند، افراد گونۀ ب از جنبۀ خوشایند وجود لذت می‌برند. آنها از همۀ چیزهای زیبایی که می‌بینند و می‌شنوند لذت می‌برند و با خنده هر امر منفی را دور می‌کنند. کدام بیشتر زندگی خواهد کرد؟ البته گونۀ الف. افراد گونۀ ب با اینکه روان شاد و خرم‌شان رشک‌برانگیز است، اما طی چند ماه از عرصهٔ رقابت ژنتیکی محو می‌شوند. فقط گونۀ الف باقی می‌ماند. بقای یک گونه در گرو هشیاری مستمر است. این امر مستلزم حساسیت بیش از حد به اطلاعات منفی است. ما گونۀ الف هستیم. اخبار بد مهم‌تر از اخبار خوب درک می‌شود. اطلاعات منفی دو برابر اطلاعات مثبت ‌‌اثر می‌کنند. در روانشناسی به این امر سوگیریِ منفی‌گرایانه[۲۱] گفته می‌شود و حتی در نوزادان یک ساله نیز قابل‌مشاهده است. آنها به محرک‌های منفی با حساسیت بیشتری پاسخ می‌دهند تا مثبت. در بزرگسالان هم همین‌طور است. ناراحتی ما از سقوط ده درصدی ارزش سهام دو برابر میزان خوشحالی ما از صعود ده درصدی ارزش سهام است. سوگیریِ منفی‌گرایانه در ذات ما جای دارد. رسانه‌های خبری ضعف ما در برابر اطلاعات منفی را به ما القا نکرده‌اند، آنها فقط از این ضعف به شکلی ماهرانه سود می‌جویند و سیلی از اخبار تکان‌دهنده را بر سر ما آوار می‌کنند که به‌دقت برای مغزهای مضطرب و پریشان ما طراحی شده است. اخبار به طور مداوم سیستم عصبی سمپاتیک ما را تحریک می‌کند که بخشی از سیستم عصبی خودگردان ماست. عوامل استرس‌زا منجر به ترشح آدرنالین توسط هیپوتالاموس می‌شوند. آدرنالین سپس منجر به افزایش کورتیزول می‌شود. بنابراین، هر داستان جنجالی ممکن است منجر به تولید این هورمون استرس شود. کورتیزول جریان خون ما را افزایش می‌دهد، سیستم ایمنی بدن را تضعیف می‌کند و مانع تولید هورمون‌های رشد می‌شود. با پیگیری اخبار، بدن خود را در معرض استرس قرار می‌دهید. استرس مزمن منجر به اضطراب و مشکلات گوارشی و مشکلات رشد می‌شود و ما را در برابر عفونت‌ها ضعیف می‌کند. سایر عوارض جانبی احتمالی پیگیری اخبار از جمله عبارتند از حملات اضطرابی، پرخاشگری، دید تونلی[۲۲] و حساسیت‌زدایی عاطفی. خلاصه اینکه، پیگیری اخبار سلامت روان و جسم شما را در معرض خطر قرار می‌دهد. بر اساس پژوهشی که انجمن روانشناسی آمریکا انجام داده است، نیمی از بزرگسالان از علائم استرس ناشی از پیگیری اخبار رنج می‌برند. این شگفت‌آور نیست. از این گذشته، در ده سال گذشته دو چیز به طور اساسی تغییر کرده است. اول، ما به‌مراتب نسبت به گذشته اخبار بسیار بیشتری دریافت می‌کنیم -به لطف تلفن‌های همراه همیشه حاضرمان و، در بعضی کشورها، صفحۀ نمایش اخبار در بسیاری از مکان‌های عمومی. از هر ده آمریکایی یک نفر ساعتی یک بار اخبار جهان را بررسی می‌کند. این رقم در مورد مطالب رسانه‌های اجتماعی حتی بیشتر است. دوم، خبرها روز به روز جنجالی‌تر و تکان‌دهنده‌تر می‌شوند. گراهام دیوی[۲۳]، استاد بازنشستۀ روانشناسی در دانشگاه ساسکس و سردبیر ژورنال روانشناسی تجربی ، تأیید می‌کند که این دو تغییر معمولاً ‌‌تأثیرات مخربی بر سلامت روانی افرادی گذاشته است که اخبار را پیگیری می‌کنند. برخی از تصاویر‌‌ آن‌قدر پر تب و تاب هستند که ممکن است علائم حاد مانند اختلال در خواب، نوسانات خلقی، رفتار پرخاشگرانه یا حتی پی تی اس دی[۲۴] ایجاد کنند. گراهام دیوی می‌گوید: «نحوۀ ارائۀ اخبار و نحوۀ دستیابی به اخبار به طرز چشمگیری در پانزده تا بیست سال گذشته تغییر کرده است. این تغییرات اغلب برای سلامت روانی عمومی مضر بوده است». ما هر یک به‌نحوی درگیر اضطراب هستیم. بعضی اوقات اضطراب بر ما غلبه می‌کند و موجب می‌شود نتوانیم هیچ کاری بکنیم. در محیط زندگی سالم، انواع و اقسام ترفندها وجود دارد که به ما کمک می‌کند بهتر بتوانیم از پس این شرایط دشوار برآییم (که در هنر خوب زندگی کردن توضیح دادم). به عنوان مثال، توجه به اضطراب‌های خود، یادداشت ‌کردن آنها و سپس تصمیم‌ گرفتن در این مورد که آیا قدرت یا فرصتی داریم که کاری برای آنها انجام بدهیم یا نه. این یک تمرین است که از رواقیون روم باستان به جای مانده است. بر بعضی چیزها می‌توانید ‌‌تأثیر بگذارید و بر بعضی چیزها نمی‌توانید. در مورد چیزهایی که نمی‌توانید آنها را تغییر دهید دلیلی ندارد پریشان شوید. مثلاً در مورد گذشتهٔ خودم یا‌‌ توئیت‌های ترامپ کاری از دست من ساخته نیست. پس چرا بگذارم مرا مضطرب کنند؟ متأسفانه، پیگیری اخبار می‌تواند این روش‌های مقابله را خنثی کند. دیوی نشان داده است که گزارش‌های منفی تلویزیونی اضطراب شخصی را تشدید می‌کند، حتی اگر محتوای اضطراب‌زای تلویزیون کاملاً بی‌ارتباط با وضعیت شخصی شما باشد. زندگی سالم قدرت اراده لازم دارد؛ اراده به شفاف اندیشیدن، به پربازده کار کردن، به غذای مقوی خوردن و به داشتن تحرک بدنی. متأسفانه، با افزایش استرس، قدرت اراده کاهش می‌یابد. این منجر به اهمال می‌شود. شما به جای فعالیت‌های مهمی که خوش ندارید انجام دهید، سراغ کارهای بی‌اهمیت می‌روید. به عنوان مثال، ممکن است چرخ زدن در سایت‌های خبری آنلاین را جایگزین باشگاه رفتن کنید. در نتیجه، دور باطلی شکل می‌گیرد: پیگیری اخبار منجر به استرس مزمن می‌شود، استرس قدرت اراده را به‌مرور کاهش می‌دهد و عدم وجود اراده باعث می‌شود که زمان بیشتری را آنلاین بگذرانیم که این به نوبۀ خود منجر به استرس بیشتر و نهایتاً موجب تحلیل رفتن قدرت اراده می‌شود. نتیجه واضح است: پیگیری اخبار موجب کاهش کیفیت زندگی شما می‌شود. شما استرس بیشتری خواهید داشت، بدخلق‌تر خواهید شد، بیشتر مستعد ابتلا به بیماری خواهید بود و زودتر خواهید مرد. این آخری به‌خصوص خبر خیلی ناخوشایندی است -اما دست‌کم [برخلاف دیگر اخبار] ارزش دارد که به آن توجه کنید.

۱۴. اخبار اشتباهات ما را تأیید می‌کند#

ما مستعد ابتلا به صد و بیست خطای شناختی سیستماتیک هستیم که در کتاب هنر شفاف اندیشیدن آنها را توضیح دادم. ما مرتباً از اصول عقلانیت و تفکر و عمل معقول منحرف می‌شویم. این خطاها باعث کاهش کیفیت ‌‌تصمیم‌گیری در زندگی خصوصی و حرفه‌ای ما می‌شود و اخبار نه‌تنها این خطاها را اصلاح نمی‌کند بلکه در واقع تقویت‌شان هم می‌کند. بیایید ریشه‌دارترین و قدیمی‌ترین خطای شناختی را در نظر بگیریم، یعنی سوگیریِ تأییدی[۲۵]. از خود بپرسید: «بعد از ۳، ۶، ۹، ۱۲ چه عددی است؟» اگر شما هم مثل بیشتر مردم باشید، خواهید گفت ۱۵؛ در حالی که اگر می‌گفتید ۱۴ یا ۵۲ هم همین‌قدر موجه بود. احتمالاً اعتراض خواهید کرد که «اما صبر کن، قاعدۀ واضح این سؤال اضافه کردن عدد سه است!» ممکن است، اما لزوماً این‌گونه نیست. قاعده می‌تواند چیز دیگری باشد مثل: «عدد بعدی باید از عدد قبلی بزرگ‌تر باشد.» پس چه اتفاقی افتاد؟ فواصل مساوی و مرتب سه تایی توجه شما را جلب کرد. اجازه می‌دهید اسیر آنها شوید و آنها چشمان شما را نسبت به همۀ موارد ممکن می‌بندند. این رفتاری کاملاً عادی است. ما به طور خودکار سرنخ‌هایی را که با عقاید مورد علاقه‌مان مغایرت دارد مسدود می‌کنیم و نسبت به خبرهایی که عقاید ما را تأیید می‌کند بیش از حد حساس هستیم. این در مورد رشته‌های اعداد مشکلی ایجاد نمی‌کند. ولی زمانی که صحبت از دیدگاه‌های سیاسی یا پول می‌شود، بسیار خطرناک‌تر است. ما استاد تفسیر اطلاعات جدید هستیم به گونه‌ای که با دیدگاه قبلی ما مطابقت داشته باشد. هرچه بیشتر اخبار را دنبال کنید بیشتر با اطلاعاتی مطابق نظر خودتان برخورد می‌کنید. حتی اگر عقایدتان غلط باشد. این روزها اخبار کارکردش را به عنوان محک تحقیق برای پیدا کردن نقایص عقاید نادرست از دست داده است (بر خلاف گذشته، وقتی خبرهای زیادی در اطراف‌مان وجود نداشت)، در عوض آنها را تحکیم می‌کند. وقتی از ایدئولوژی صحبت می‌کنیم سوگیری تأییدی از هر چیزی خطرناک‌تر است. ایدئولوژی‌ها در زمرهٔ احمقانه‌ترین چیزهایی هستند که مغز ما تاکنون تولید کرده است. آنها اساساً زندان‌های ذهنیِ خودساخته هستند. ایدئولوژی‌ها عقایدی به توان ده هستند: آنها گویی عقاید را جمع می‌کنند و جهان‌بینی‌های تمام و کمال می‌سازند. ‌‌تأثیر آنها بر مغز مانند جریان ولتاژ بالا است و باعث ایجاد انواع اعمال تکانشی و پریدن فیوز می‌شود. به هر قیمتی شده از ایدئولوژی‌ها و جزم‌اندیشی‌ها اجتناب کنید. ایدئولوژی‌ها جهان‌بینی شما را محدود می‌کنند و شما را به سمت تصمیم‌گیری‌های وحشتناک سوق می‌دهند. اخبار، با تقویت سوگیری تأییدی، همدست ایدئولوژی می‌شود. چنین اتفاقی را دقیقاً در گفتمان سیاسی می‌توانیم ببینیم: اگر گردبادی از اخبار را بر سر جمعیت رها کنید، مردم را دوقطبی می‌کند. تا اینجا همه چیز واضح است با این حال، مسأله این است که مردم تشخیص نمی‌دهند کی و چگونه در دامان یک ایدئولوژی افتاده‌اند. اگر به افرادی برخوردید که علائم آلودگی به جزم‌اندیشی داشتند از آنها بپرسید: «در صورت اطلاع از چه نکاتی حاضرید عقیدهٔ خود را تغییر دهید.» اگر جوابی برای سؤال شما نداشتند، ازشان فاصله بگیرید همین‌طور از عقایدشان. اینجا کمی احتیاط لازم است. به خودتان غرّه نشوید. اگر گمان می‌کنید بیش از حد به یک جزم خاص چسبیده‌اید، از خودتان دقیقاً همین سؤال را بپرسید. فعالانه استدلال‌های ضد موضع خودتان را جستجو کنید. تصور کنید که در یک برنامۀ گفتگوی تلویزیونی با پنج مهمان دیگر حضور دارید که همه مخالف شما هستند. فقط زمانی می‌توانید ادعا کنید که عقیدهٔ خود را به‌صورتی مستقل کسب کرده‌اید که بتوانید در برابر پنج استدلال قدرتمند علیه موضع خود دفاع کنید. اما حتی اگر مغز شما را یک ایدئولوژی فرسوده و پوسیده نکرده باشد، و مسأله صرفاً از این قرار باشد که شما هم مثل همه نظریه‌هایی دارید در مورد جهان، بازار سهام، سگ همسایه‌تان، طینت رئیستان، استراتژی‌های رقبایتان -که کاملاً طبیعی است- حتی آن موقع هم سوگیری تأییدی ممکن است به شما ضربه بزند. تعقیب اخبار، این ضعف انسانی را حتی در اشکال ملایم‌تر تقویت می‌کند. چرا؟ چون در جریان بی‌پایان اخبار ما همیشه می‌توانیم به‌اندازۀ کافی چیزهایی برای مستحکم کردن تئوری‌های خود بیابیم، فارغ از اینکه چه اندازه بی‌اساس باشند. در نتیجه، به خودمان غرّه می‌شویم، چشم‌بندی بر قدرت بصیرت ذهنی خود می‌زنیم و ریسک‌های احمقانه می‌کنیم و فرصت‌های عالی را از دست می‌دهیم.

۱۵. اخبار سوگیری گذشته‌نگر[۲۶] را تقویت می‌کند#

جهان غرق در یک جریان پیچیده و پویای آشوبناک است. علت و معلول به صورت خطی از پی هم نمی‌آیند. تقریباً در همۀ موارد، تداخل صدها یا حتی هزاران علت است که منجر به وقوع یک رویداد خاص می‌شود، با این حال این رویداد اغلب به چند تا از آنها نسبت داده می‌شود. بحران مالی سال ۲۰۰۸ را در نظر بگیرید. معجون زهرآ گینی متشکل از اوضاع و احوال موجود باعث فروپاشی سیستم مالی شد: سرخوشی در بازار بورس، میزان بالای اعتبار وام مسکن خصوصی، اعتقاد راسخ فراگیر به اینکه قیمت خانه هرگز سقوط نمی‌کند، نسبت بدهی بانک‌ها به سرمایه‌شان، وثیقه‌های ترکیبی (با نام‌های مرموزی مانند «وثایق پشتوانۀ رهن» و «وثایق تجمیعی پرداخت بدهی»)، و بیمه کردن این وثیقه‌ها، رفتار مجرمانۀ سازمان‌های رتبه‌بندی، رفتار مجرمانۀ فروشندگان وام‌ها، ولع سیری‌ناپذیر سرمایه‌گذاران اروپایی به اوراق قرضۀ آمریکایی، نظارت اهمال‌کارانه در هر دو طرف اقیانوس اطلس، معادلات نامناسب ریسک، ضمانت‌های شبه‌دولتی و مانند آن. حالا که از موضع کنونی خود به گذشته می‌نگریم، همۀ اینها کاملاً واضح و روشن به نظر می‌رسند. این توهم در ما ایجاد می‌شود که این بحران‌ها قابل درک و قابل پیش‌بینی هستند. به این امر سوگیری گذشته‌نگر گفته می‌شود. اما در دل توفان، هیچ چیز مشخص نبود، و متأسفانه، وقتی درگیر بحران بعدی می‌شویم، اوضاع در آن زمان هم روشن و شفاف نخواهد بود. البته، بدون اخبار هم ممکن است دچار چنین توهمی بشویم، اما اخبار قطعاً این خطای شناختی را تقویت می‌کند. هرچه گزارش خبری کوتاه‌تر باشد، خطرناک‌تر است. اخبار باید بسیار کوتاه باشد، حتی وقتی که قرار است داستانی را تعریف کند. این کار فقط از طریق یک روند خشن ساده‌سازی انجام می‌شود. مهم نیست چه اتفاقی افتاده است -تصادف سادۀ دوچرخه یا بحران مالی جهانی- علل متکثر وقایع به یکی دو علت فروکاسته می‌شود و از ده‌ها دلیل دیگر یا برهم‌کنش آنها یا اثرات پس‌کنشی بین این رویدادها و علل آن (اثرات تشدید‌کننده یا کاهنده) چیزی گفته نمی‌شود. در این روش دنبال‌‌کنندگان خبر دچار این توهم می‌شوند که جهان ساده‌تر و توضیح‌پذیرتر است از آنچه در واقع می‌نماید و بدین ترتیب کیفیت تصمیم‌گیری آنها آسیب می‌بیند. اگر از اخبار دوری کنید و درعوض مقاله‌ها و‌ کتاب‌های بلند در مورد یک موضوع خاص بخوانید و یا با متخصصان در مورد آن بحث کنید، تصویر واقعی‌تری از اوضاع به دست‌‌ می‌آورید و دچار این توهم نخواهید شد که آینده را آسان می‌توان درک کرد. این در کلام آسان‌تر است تا در عمل، چون مغز ما تشنۀ داستان‌هایی است که معنای آنها به‌سرعت و سهولت قابل‌درک باشد. اینکه این داستان‌ها با واقعیت مطابقت دارند اهمیتی ندارد. خبرنگاران مشتاق‌اند که این شبه‌داستان‌ها را در اختیار ما قرار دهند. خبرنگار به جای اینکه گزارش کند که بازار سهام یک درصد سقوط کرده است، به ما می‌گوید: «به دلیل X بازار یک درصد سقوط کرده است.» در اینجا، X معمولاً یک عامل آشنا است: ‌‌پیش‌بینی‌های متغیّر سود، نگرانی در مورد ارزش یورو، انتشار آمار اشتغال، تصمیم بانک مرکزی، یک حملۀ تروریستی، یک اعتصاب در صنعت حمل و نقل، توافق دو رئیس‌جمهور و یا هر چیز دیگر. در حالی که واقعیت این است که یک ایکسِ تنها وجود ندارد. از آنجا که اخبار به‌شدت جزئی‌نگر شده است، تبیین‌هایی که ارائه می‌کند ضرورتاً مزخرف است. این مرا به یاد روزهای مدرسه می‌اندازد. کتاب تاریخ من سه (نه دو، و نه هفت) دلیل برای وقوع انقلاب فرانسه ذکر کرده بود. در حالی که این سه دلیل تنها بخشی از دلایل واقعی بودند. ما به‌یقین نمی‌دانیم که چه عواملی باعث وقوع انقلاب فرانسه شد، و حتی کمتر از آن، اینکه مشخصاً چرا در سال ۱۷۸۹ رخ داد. ما نمی‌دانیم که چرا بازار بورس تغییر می‌کند. عوامل بسیار زیادی در آن دخیل است. ما با اطمینان نمی‌دانیم که چرا یک جنگ آغاز می‌شود، چرا پیشرفت تکنولوژی رخ می‌دهد یا چرا بارسلونا در بازی مقابل مادرید پیروز شد. هر روزنامه‌نگاری که می‌نویسد که «بازار به دلیل X سقوط کرده است» یا «فلان شرکت به دلیل Y ورشکسته شده است» یا یک احمق است یا در تلاش است که سر خوانندگانش را شیره بمالد. درست است، X و Y ممکن است ‌‌تأثیر علّی داشته باشند، اما این نکته اصلاً اثبات‌شده نیست -و ممکن است ‌‌تأثیرات دیگر بسیار مهم‌تر باشند. گزارش‌های خبری معمولاً به عنوان «تجزیه و تحلیل» به فروش می‌رسند، در حالی که صرفاً یک روایت ساده هستند. در برابر وسوسۀ توضیح جهان به این شکلِ پیش‌پاافتاده مقاومت کنید. شما خود را از تأملات جدی و واقعی دور می‌کنید -و خودتان را از تنها فرصتی که می‌توانید جهان را حداقل اندکی بهتر درک کنید محروم می‌سازید.

۱۶. اخبار سوگیری سهولت دسترسی[۲۷] را تقویت می‌کند#

زود باش. اسم یک گل، یک رنگ، یک حیوان خانگی را بگو. تمام شد؟ اگر طرز فکر شما همان طرز فکر رایج باشد، حتماً گفته‌اید رز، سرخ، سگ یا گربه، با اینکه ده‌ها هزار نوع مختلف از گل و چندده رنگ و صد نوع مختلف حیوان خانگی وجود دارد. این سوگیری سهولت دسترسی است. ما به چیزهایی فکر می‌کنیم که درست جلوی دماغمان باشد -یا آنچه از قبل در مغزمان است. آنچه در دسترس ماست ‌‌تأثیر نافذی بر ‌‌تصمیم‌گیری ما دارد. هر تصمیم بر مبنای چیزی گرفته می‌شود، و این مبنا عبارت است از اطلاعات. ما همیشه تصمیم‌مان را بر مبنای اطلاعاتی که در دسترس‌مان هست می‌گیریم، نه بر مبنای چیزهای مهم‌تری که در دسترس نیستند و باید جستجویشان کنیم. ما چنین می‌کنیم چون راحت‌تر است. بیایید یک مثال از دنیای تجارت بزنیم. مسئولان نکاتی را بررسی می‌کنند که مدیرعامل در دستور کار جلسه گذاشته و به آنها ارائه کرده است، و نکاتی را که ممکن است مهم‌تر باشند اما در دستور کار جلسه گذاشته نشده بررسی نمی‌کند. به عنوان مثال، آنها ممکن است در مورد کاهش ده درصدی فضای پارکینگ در دفتر مرکزی خود بحث کنند چون این موضوع در دستور جلسه است؛ اما در مورد رقیبی که ممکن است ده درصد از درآمد شرکت را تهدید کند صحبت نکنند. یا، بگذارید از دنیای سیاست مثالی بزنیم: من در برن، پایتخت سویس زندگی می‌کنم. برن شهر خیلی بزرگی نیست، بنابراین به‌ناچار با افرادی که برای دولت کار می‌کنند برخورد خواهید کرد. یکی از کارمندان ارشد دولت به من گفت که در نشست هفتگی وزرا همه می‌خواستند ابتدا در مورد آخرین گزارش‌های مطبوعاتی بحث کنند. او گفت دیگر خسته‌کننده شده بود چون هر بار باید این نکته را خاطرنشان می‌کرد که واقعاً مباحث مهم‌تری وجود دارد که باید مورد توجه قرار بگیرد. اخبار توانایی ‌‌فوق‌العاد‌‌ه‌ای برای جاگیر شدن در خط مقدم ذهن ما دارد. این امر تصمیمات معقول را تقریباً غیرممکن می‌کند -به‌ویژه در تجارت و سیاست. اگر مصرف‌کنندۀ اخبار هستید، در معرض این خطر قرار دارید که آن را به مبنایی برای ‌‌تصمیم‌گیری تبدیل کنید، حتی اگر تقریباً هیچ ارتباطی با موضوع مورد نظر نداشته باشد. این ممکن است کاملاً ناخودآ گاه رخ دهد: به عنوان مثال، ممکن است مشغول گوش دادن به خبرهایی دربارۀ سقوط هواپیما در آن طرف جهان باشید، آن‌وقت روز بعد فرصتی برای پرواز به لندن و امضای یک قرارداد احتمالی به دست بیاورید. شما سوار هواپیما نمی‌شوید و در نتیجه جلسه به هم می‌خورد، حتی اگر خبر سقوط هیچ ارتباطی با پرواز شما به لندن نداشته باشد. اخبار در مغز ما جا خوش می‌کند -و ما دوست داریم در آن غوطه‌ور شویم. هرچه تصاویر و کلیپ‌های ویدئویی و عناوین مهیج‌تر باشند، فضای بیشتری را به خود اختصاص می‌دهند. اخبار خود را در صدر بایگانی پرونده‌های ذهنی ما قرار می‌دهد و بنابراین بسیار بیشتر از سایر اطلاعات در دسترس است، یعنی آمار و مقایسه‌های تاریخی و استدلال‌ها و بحث‌های پیچیده که ممکن است مبنای بهتری برای ‌‌تصمیم‌گیری باشند. کسانی که دستور کار را تعیین می‌کنند عنان بحث را در دست می‌گیرند. اگر اجازه بدهید که خبرنگاران مشخص کنند که به چه چیزی باید فکر کنید، به آنها قدرت بسیار زیادی برای تسلط بر زندگی‌تان داده‌اید. مطمئناً شما خوانندۀ عزیز ترجیح می‌دهید زمام امور را در دست داشته باشید، مگر نه؟ کنترلتان را به دست یک عده قلم‌به‌دست استرس‌زده نسپرید. آنها با خوشحالی «دور از دسترس» را با «ناموجود» اشتباه می‌گیرند، چون بودجه و وقت لازم برای جستجوی ارزشمندترین اطلاعات را ندارند و این خطا به طور خودکار به مصرف‌‌کنندگان منتقل می‌شود. خبرنگاران روزنامه‌ها دچار بدفهمی شدید دیگری هم هستند: تصور می‌کنند که اگر جلوی چیزی گرفته شد، آن چیز اساساً ناموجود بوده است. اقدامات قهرمانانه که از بروز حوادث جلوگیری می‌کند -آن بلایایی که از وقوع آنها پیشگیری شده- اصلاً به چشمشان نمی‌آید. اعزام یک گزارشگر به آتش‌سوزی بسیار آسان است، اما فرستادن کسی برای پوشش دادن خبر آتش‌سوزی‌ای که با رفتاری معقول از آن جلوگیری شده کار آسانی نیست، اگرچه فرونشاندن آتش بسیار کمتر از جلوگیری از وقوع حریق اثربخش است. نسیم طالب[۲۸] مثال دیگری می‌زند: بیایید تصور کنیم کسی مقامات هواپیمایی آمریکا را متقاعد کرده که درها و قفل‌های ضدگلوله برای کابین خلبان در هواپیماها نصب کنند تا از حمله‌ای مانند حملۀ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جلوگیری شود. حتی یک خبرنگار هم گزارشی در خصوص چنین فردی یا چنین ایدۀ درخشانی تهیه نخواهد کرد. اخبار در مورد اورژانس‌های پزشکی، تغییرات عمده در شرکت‌ها (بر خلاف رفتار مثبت مدیریت شرکت که می‌تواند در وهلۀ اول مانع نیاز شرکت به اقدامات فوری شود) و مأموریت‌های نجات در مناطق جنگی گزارش می‌دهد اما در مورد اقداماتی که از چنین بلایایی جلوگیری می‌کند گزارش نمی‌دهد. هر روز میلیون‌ها اقدام قهرمانانه انجام می‌شود -مهندس‌هایی که پل‌هایی طراحی می‌کنند که آن‌قدر قوی هستند که فرو نریزند، خلبانانی که در تاریکی و مه فرود می‌آیند، مادرانی که به فرزندانشان در زمان مناسب داروی مناسب می‌دهند. همۀ اینها پیشگیری است. همۀ اینها اقداماتی بسیار عاقلانه است. همۀ اینها از نظر اجتماعی باارزش است. با وجود این، تمام اینها از چشم روزنامه‌نگاران یا مصرف‌کنندگان اخبار پنهان می‌ماند. پیشنهاد من؟ باید یک جایزۀ نوبل برای پیشگیری وجود داشته باشد. متأسفانه روزنامه‌نگاران در معرض سوءبرداشت دیگری هم قرار دارند. آنها تصور می‌کنند که اگر چیزی «غایب» باشد حتماً «بی‌اهمیت» بوده است. گاهی اوقات مهم‌ترین چیز دقیقاً همان چیزی است که غایب است -آنچه اتفاق نیفتاده است. به عنوان مثال: عدم تورم، اگرچه از ده سال قبل آن را پیش‌بینی کرده بودیم. یا عدم سقوط یورو، هرچند از سال ۲۰۱۰ ‌‌پیش‌بینی شده بود، یا نبود احتمال آماری برای همه‌گیری جهانی. روزنامه‌نگاران ذاتاً نسبت به غیبت نابینا هستند. چون حساسیت آنها در عوض به شکل بسیار شدیدی معطوف به چیزی است که در حال وقوع است. اگر واقعه‌ای در لحظهٔ کنونی سر و صدا به پا نکند توجه آنها بدان جلب نمی‌شود -هرچند پیامدهای آن روزی دامان آنها را خواهد گرفت.

۱۷. اخبار آتشفشانِ نظرات را جوشان نگه می‌دارد#

نظر شما در مورد گندمی که به لحاظ ژنتیکی اصلاح شده باشد چیست؟ به نظر شما باید قوانینی علیه گسترش هوش مصنوعی وضع کنیم؟ موضع شما در مورد اتومبیل‌های بدون سرنشین چیست؟ آیا طرفدار قانونی کردن مواد مخدر سبک هستید؟ به محض شنیدن این سؤالات یا سؤالات مشابه، مغز ما شروع به اظهار نظر می‌کند حتی اگر ما متخصص آن موضوع نباشیم. آتشفشان عقاید به خودی خود فوران می‌کند -فورانی که مهارپذیر نیست. این یک خطای رفتاری شناخته‌شده است: ما دربارۀ موضوعاتی اظهار نظر می‌کنیم که واقعاً جذابیتی برای ما ندارند، که به طور کامل نمی‌توان به آنها پاسخ داد، یا بدون تحلیل عمیق، بسیار پیچیده هستند. اول، مثالی از چیزی که در واقع به من ربطی ندارد: چند سال قبل من خودم وارد این بازی شدم و راجع به یک رسوایی دوپینگ اظهار نظر کردم، با وجود اینکه اخبار مربوط به ورزش مزبور را دنبال نمی‌کردم و چیزی در مورد چگونگی اجرای حرکات ورزشی این ورزشکاران نمی‌دانستم. من می‌توانستم خودم را از درگیری در این عقاید و آشفتگی درونی ناشی از آن معاف کنم. یادم هست وقتی به موضوع برخوردم که متوجه مقاله‌ای دربارۀ این موضوع در اخبار شدم. بدون اخبار، آتشفشان نظرات من می‌توانست خفته باقی بماند. دوم: نمونه‌ای از چیزی که اساساً دانستن آن ناممکن است. آیا تابستان آینده هوا خوب خواهد بود؟ در سویس دره‌ای وجود دارد، دره‌ای بسیار دورافتاده، جایی که دهکده‌ای به نام موتاتال[۲۹] قرار دارد. تعدادی از ساکنان آن -که خود را پیش‌بینی‌کنندگانِ آب و هوای موتاتال می‌نامند- خود را موظف ساخته‌اند که وضع آب و هوا را با استفاده از چیزهایی مانند مورچه‌ها و میوه‌های کاج ‌‌پیش‌بینی کنند. شوخی نمی‌کنم. این احمق‌ها ذره‌ای خجالت نمی‌کشند -آنها در مصاحبه‌های رسانه‌ای بسیار ماهر هستند. البته اکثر ‌‌پیش‌بینی‌های آنها اشتباه است و ‌‌پیش‌بینی‌‌کنندگان هم این را می‌دانند. آنها همچنین می‌دانند که روزنامه‌ها و ایستگاه‌های تلویزیونی عاشق این هستند که آنها را در مرکز توجه عموم قرار دهند و از آنها در مورد ‌‌پیش‌بینی‌هایشان سؤال می‌کنند، بنابراین فرصت را غنیمت شمرده این نمایش مضحک سؤال از مورچه‌ها را روی صحنه می‌برند. واقعیت این است که هیچ کس نمی‌داند تابستان سال آینده هوا چگونه خواهد بود. لزومی ندارد فورانِ آتشفشانِ کوچکی از افاضات عده‌ای در گوشه‌ای پرت‌افتاده توجه ما را برانگیزد. سوم: نمونه‌ای از سؤالی که برای مغز ما بسیار پیچیده است. آیا در بیست سال آینده جنگ جهانی در کار خواهد بود؟ اظهار نظر در این مورد ناممکن است. با این حال، به عنوان دنبال‌کنندۀ اخبار، تقریباً هر روز با داستان‌هایی دربارۀ تشدید تنش بین چین و آمریکا مواجه می‌شوید. آیا این بدان معناست که درگیری بین دو قدرت بزرگ قریب‌الوقوع است؟ تنها چیزی که به طور قطع می‌توانیم بگوییم این است که احتمالش بیشتر از صفر و کمتر از صد درصد است. میزان شدت و حرارتی که رسانه‌ها در گزارش تنش‌های ژئوپولیتیکی به خرج می‌دهند هیچ ارتباطی با احتمال واقعی وقوع جنگ جهانی ندارد. و با این حال -به‌ویژه در خصوص سؤالات دشوار- ما تمایل داریم خیلی سریع به نتیجه‌گیری برسیم و تنها بعد از آن است که با مغزمان برای یافتن دلایلی محض پشتیبانی از موضع‌مان مشورت می‌کنیم. این مربوط به میانبر عاطفی[۳۰] است. عاطفه احساسی فوری و تک‌بعدی است. این احساس سطحی است و فقط دو شکل دارد: مثبت یا منفی، «دوست دارم» یا «دوست ندارم». چهره‌ای را می‌بینیم -دوست دارم. دربارۀ قتل می‌شنویم -دوست ندارم. هوای آفتابی آخر هفته -دوست دارم. هوای بارانی -دوست ندارم. عواطف هم جایگاهی خاص خود دارند اما نه وقتی به سؤال‌های دشوار می‌رسیم، جایی که آنها را با یک جواب واقعی اشتباه می‌گیریم. همچنین ممکن است اخبار برای ایجاد عواطف غیرضروری طراحی شود. در واقع، دنبال کردن اخبار فارغ از عواطف تقریباً غیرممکن است -از این رو بهتر است آن را رها کنید. خلاصه، اگر فکر می‌کنید باید دربارۀ همه چیز نظر بدهید سخت در اشتباهید. نود درصد نظرات ما زائد است. با این حال، اخبار دائماً ما را تشویق به نظر دادن می‌کند. این تمرکز و آرامش درونی را از بین می‌برد. عقیده مانند بینی است -هرکس نظری دارد، همان‌طور که هرکس دماغی روی صورتش دارد. دنبال کردن و مصرف اخبار مانند این است که کل صورت‌تان پر از بینی باشد. دفعۀ بعد که خواستید به گفتگویی در مورد یک موضوع عمومی وارد شوید، این تصویر را مجسم کنید. یا در عوض می‌شود به شخصیتی فاخر رجوع کرد، به مارکوس اورلیوس، احتمالاً بزرگ‌ترین دولت‌مرد همۀ دوران‌ها. او تقریباً دو هزار سال پیش دقیقاً توصیهٔ مشابهی کرده بود: «شما آزاد هستید که در باب عالم و آدم اظهار نظر نکنید و بدین وسیله روحتان را به ناآرامی دچار نکنید، چرا که امورات خود هرگز از شما داوری طلب نمی‌کنند».

۱۸. اخبار مانع اندیشیدن می‌شود#

اندیشیدن نیازمند تمرکز است و تمرکز نیازمند زمان بدون اختلال. به محض اینکه خود را در معرض توفان اخبار قرار می‌دهید، این جریان سیل‌آسا توانایی تمرکز شما را از بین می‌برد. اخبار ژرفای اندیشیدن را از شما می‌ستاند. از این بدتر، ‌‌تأثیر منفی بر حافظۀ شما خواهد گذاشت. دو نوع حافظه وجود دارد. حافظۀ بلندمدت از ظرفیت ذخیرۀ بالایی برخوردار است، درحالی که حافظۀ فعال یا کاری[۳۱] فقط می‌تواند اطلاعات محدودی را در خود جای دهد (فقط سعی کنید که یک شمارۀ تلفن ده رقمی را پس از یک بار شنیدن تکرار کنید). مسیر حرکت از حافظۀ کاری تا حافظۀ بلندمدت گذرگاه باریکی است درون مغز شما. هر چیزی که می‌خواهید بفهمید باید از این گذرگاه باریک عبور کند و هنگامی که پای اطلاعات انتزاعی به میان می‌آید، این حرکت عبوری مستلزم تمرکز است. اخبار تمرکز را مختل می‌کند و فعالانه توانایی شما را برای درک چیزها تضعیف می‌کند. آدم تصمیم نمی‌گیرد که تعطیلات سفری یک‌دقیقه‌ای به پاریس بکند. برای دیدن فیلم پرفروش، نسخۀ فشرده‌شدۀ سه دقیقه‌ای از بهترین صحنه‌ها را تماشا نمی‌کنید. چرا نمی‌کنید؟ چون مغز شما برای غرق شدن در اطلاعات جدید به زمان نیاز دارد. برای ایجاد تمرکز در حین خواندن، باید حداقل ده دقیقه به خودتان فرصت بدهید. به محض آنکه این زمان را از ده دقیقه کمتر کنید، مغز شما اطلاعات را به‌نحوی سطحی پردازش می‌کند و دیگر نمی‌تواند چیزی را ذخیره کند. از خود بپرسید: ده مورد از مهم‌ترین خبرها در ماه گذشته کدام بود (مقصودم آن دسته از خبرهاست که دیگر در صدر اخبار امروز نیستند و به ورزش هم مربوط نمی‌شوند)؟ اکثر مردم حتی نمی‌توانند پنج نمونه از چنین خبرهایی را به‌خاطر بیاورند. بنابراین چرا چیزی را دنبال می‌کنید که هیچ نقشی در پایۀ دانش شما ندارد؟ اخبار آنلاین از اخبار چاپی بدتر است. نیکلاس کار[۳۲] مطالعه‌ای انجام داده که نشان می‌دهد درک ما از یک متن همزمان با تعداد لینک‌های پیوندی موجود در آن کاهش می‌یابد. چرا؟ چون هر بار که به یک پیوند می‌روید، مغز شما باید تصمیم بگیرد که روی آن کلیک کند یا نه. این یک حواس‌پرتی مداوم است، انگار که کسی بی‌وقفه بر در خانهٔ شما بکوبد یا هر دو ثانیه به تلفن شما زنگ بزند. با این حال، ویدئوهای آنلاین، بیشترین حواس‌پرتی را ایجاد می‌کنند،‌ به‌ویژه هنگامی که حاوی تصاویر کوچکی باشند که توجه آدم را جلب می‌کنند. مغز شما در تلاش است تا عزم خود را جزم کند که روی آنها کلیک نکند و چند دقیقۀ گرانبهای دیگر را هدر ندهد. بیش از چند دقیقه، احتمالاً، چون بلافاصله فیلم دیگری به شما ارائه می‌شود. بعد یکی دیگر. بعد از مدتی به ساعت نگاه می‌کنید و تعجب می‌کنید که زمان چطور گذشت و بعد فکر می‌کنید « کجای کار بودم؟» هربرت سایمون[۳۳]، اقتصاددان برندۀ جایزۀ نوبل، تقریباً پنجاه سال پیش مشکل را این‌گونه تشریح کرد: «روشن است که اطلاعات از چه چیز تغذیه می‌کند: از توجهِ مخاطبان خود. از این رو، هرچه گنجینهٔ اطلاعات شما غنی‌تر شود، توجه شما فقیرتر و ضعیف‌تر می‌شود.» در حالی که در روزگار سایمون مجبور بودیم صبورانه منتظر اخبار بمانیم (در انتظار صدای تلق‌تلق جعبۀ نامه‌ها یا تیتراژ آغازین اخبار شبانۀ تلویزیون) یا برای یافتن آن سخت به زحمت بیفتیم (به فروشگاه محله برویم)، امروزه فقرِ توجه به دلیل هشدارها، پیامک‌ها، خوراک‌های خبری، اخبار جدید و سایر وقفه‌ها به طور تصاعدی افزایش یافته است. دیگر نیازی نیست به جستجوی اخبار برویم، اخبار خودشان به جستجوی ما می‌آیند و هر کجا که باشیم پیدایمان می‌کنند. چرا این‌قدر بی‌فکر خودمان را در برابر عوامل مزاحم دیجیتال رها می‌کنیم؟ چون الگوریتم‌های شرکت‌های رسانه‌ای دقیقاً می‌دانند کدام تصاویر و فیلم‌ها به بهترین وجه می‌توانند نیروی ارادهٔ ما را درهم بشکنند. این الگوریتم‌ها ماه به ماه در حال ارتقا هستند، در حالی که موقعیت شما، مصرف‌کنندۀ عزیز اخبار، به همان اندازه تضعیف می‌شود. هر سایت خبری که بازدید می‌کنید منجر به نبرد بین وسوسه و اراده می‌شود -و در اکثر موارد وسوسه پیروز می‌شود. چرا مغزتان را به این نبرد ناعادلانه و خونین می‌فرستید، وقتی چیزی از این نبرد به دست نمی‌آید؟ تازه این که چیزی نیست. نه‌تنها چیزی عایدتان نمی‌شود، بلکه همچنان بیشتر ضرر می‌کنید. شما نه‌تنها تمرکز بلکه قدرت ارادۀ خود را نیز از دست خواهید داد که می‌توانستید از آن برای چیزی معقول‌تر استفاده کنید. پروفسور روانشناس آمریکایی، روی باومیستر[۳۴] نشان داده است که قدرت اراده مانند عضله عمل می‌کند. شما دلتان نمی‌خواهد بعد از تمام کردن یک دو ماراتن مثل توپ تنیس به این طرف و آن طرف پرتاب شوید. بعد از یک ورزش سنگین، ATP (آدنوزین تری فسفات) -که به عضلات شما انرژی می‌دهد- کاهش می‌یابد و باید دوباره شارژ شود. قدرت اراده هم همین‌طور است. باومیستر از «کاهش عزت نفس» می‌گوید: وقتی که قدرت ارادۀ شما کاهش پیدا می‌کند، دیگر برای چالش بعدی چیزی باقی نمی‌ماند. به همین دلیل است که در روزهای کاری که اخبار زیادی دریافت می‌کنید، هیچ حس خوشایندی ندارید حتی اگر هیچ وقت تلف‌شده‌ای نداشته باشید: به‌سختی می‌توانید کار دیگری انجام دهید. از آنجا که به‌ناچار همیشه در نبرد با وب‌سایت‌های خبری شکست خواهید خورد، تنها استراتژی منطقی این است که از صحنۀ نبرد به‌کلی دوری کنید: به وب‌سایت‌های خبری سر نزنید. چرا باید دقایق باارزش زندگی‌تان را، قدرت اراده‌تان را که سخت بدان محتاج‌اید و اطلاعات شخصی‌تان را به این شرکت‌ها بدهید؟ فقط برای اینکه در مقابل، مزخرفات و تبلیغات تحویلتان بدهند؟ به نظر می‌رسد معاملۀ بسیار بدی است! اخبار آلودگی ذهنی است. مغز خود را تمیز نگه دارید. این مهم‌ترین عضو بدن شماست.

۱۹. اخبار ساختار مغز ما را دگرگون می‌کند#

مغز شما تقریباً از هشتاد و شش میلیارد سلول عصبی تشکیل شده است که با بیش از صد تریلیون سیناپس به هم پیوسته‌اند. دانشمندان تا مدت‌ها تصور می‌کردند که مغز ما تا زمان رسیدن به بزرگسالی کاملاً شکل گرفته است. امروز‌‌ می‌دانیم که در واقع مغز ما به صورت مستمر در حال تغییر شکل است و سلول‌های عصبی به طور مرتب اتصالات قدیمی را می‌شکنند و اتصالات جدید ایجاد می‌کنند. به بیان دقیق‌تر، حساسیت گیرنده‌ها در سیناپس‌ها تغییر می‌کند. اگر به خودمان اجازه دهیم که تحت ‌‌تأثیر پدیدۀ فرهنگی جدیدی مانند سیل اخبار قرار بگیریم، این امر دستگاه ذهنی ما را تغییر داده و به معنای واقعی کلمه، ما را شستشوی مغزی می‌دهد. این سازگاری در سطح زیست‌شناسی صورت می‌گیرد. اخبار مغز ما را دوباره سیم‌کشی می‌کند. نتیجتاً، مغز ما حتی وقتی که به طور فعال اخبار نمی‌خوانیم، متفاوت عمل می‌کند. متفاوت -همان‌طور که شما خودتان هم حدس می‌زنید- به معنای بهتر نیست. نیکلاس کار معتقد است: «وقتی به اینترنت می‌رویم، وارد محیطی می‌شویم که خواندن سرسری، تفکر هول‌هولکی و بدون تمرکز و یادگیری سطحی را ترویج می‌کند. همچنان‌که اینترنت به ما امکان دسترس آسان به مقادیر زیادی اطلاعات می‌دهد، عمق اندیشهٔ ما را فرو می‌کاهد و به معنای واقعی کلمه ساختار مغز ما را تغییر می‌دهد». راننده تاکسی‌های لندن ملزم هستند مقدار ‌‌فوق‌العاده زیادی اطلاعات جغرافیایی، به نام دانش، بریزند توی کله‌شان تا مجوز تاکسیرانی به آنها داده شود. لندن ۲۵۰۰۰ خیابان و جاذبه‌های گردشگری بی‌شمار دارد. از رانندگان تاکسی به طور سنتی انتظار می‌رود که تک‌تک آنها را بشناسند. جای تعجب نیست که آموزش آنها سه تا چهار سال طول می‌کشد -تا وقتی که مغز بتواند مدل تصویری پایتخت را ذخیره کند. به لطف گوگل مپس و سایر فناوری‌های نقشه‌برداری، این روند پرزحمت احتمالاً به‌زودی منسوخ خواهد شد. اما تا پیش از اینکه چنین چیزی روی دهد، محققان کالج دانشگاهی لندن، النور مگوایر[۳۵] و کاترین وولت[۳۶] و هوگو اسپایرز[۳۷] از فرصت استفاده کرده‌اند تا از این راننده تاکسی‌ها در یک آزمایش استفاده کنند. پرسش این بود که آیا دانش رانندگان در مغز آنها به‌نوعی قابل مشاهده هست یا نه. آیا تبدیل شدن به یک راننده تاکسی ساختار مغز را تغییر داده است؟ آنها رانندگان تاکسی و یک گروه کنترل متشکل از رانندگان اتوبوس را (که لازم نیست ۲۵۰۰۰ خیابان را بلد باشند چون همیشه در مسیرهای واحدی حرکت می‌کنند) در یک اسکنر ام ‌آر آی قرار دادند و این روند را طی چند سال در فواصل زمانی مختلف تکرار کردند. در ابتدا محققان هیچ تفاوتی نمی‌دیدند. پس از اینکه راننده‌ها مجوز تاکسیرانی خود را گرفتند، محققان متوجه تغییراتی در ساختار هیپوکامپ (که نقش مهمی در حافظۀ بلندمدت ایفا می‌کند) شدند: سلول‌های عصبی رانندگان تاکسی در آن ناحیه به طور چشمگیری بیشتر از رانندگان اتوبوس بود. با گذشت سال‌ها، ساختار زیستی مغز آنها هرچه بیشتر با ساختار مغز رانندگان اتوبوس تفاوت پیدا می‌کرد. اگرچه رانندگان تاکسی از نقشۀ خیابانیِ ذهنیِ بهتری برخوردار بودند، اما در توجه به نقشه‌های هندسی جدید وضع‌شان بدتر بود. اما رانندگان اتوبوس هیچ مشکلی نداشتند. به نظر می‌رسد که پیشرفت یک جا از مغز به بهای پسرفت قسمتی دیگر تمام می‌شود. تغییرات مشابهی در ساختار مغز نوازندگان و تردستان و افرادی که چندزبانه بزرگ شده‌اند، مشاهده شده است. در تحقیق مشابهی، محققان دانشگاه توکیو، کپکی لو[۳۸]و ریوتا کانایی[۳۹] مشاهده کردند که هرچه بسامد استفادهٔ یک فرد از چند رسانهٔ مختلف به طور همزمان بیشتر باشد، تعداد سلول‌های مغزی کمتری در قشر کمربندی قدامی مغز باقی می‌ماند -بخشی از مغز که کار آن عبارت است از توجه و تفکر اخلاقی و کنترل تکانه‌ها و موارد دیگر. اگر یک معتاد به اخبار را تماشا کنید، این موضوع را در عمل مشاهده خواهید کرد: گسترهٔ توجه آنها کاهش می‌یابد و در کنترل احساساتشان دچار مشکل می‌شوند. خوانندۀ گرامی، هرچه بیشتر اخبار را دنبال کنید، بیشتر به تشکیل مدارهای عصبی‌ای دامن می‌زنید که سازگار با هجوم سیل‌آسای اطلاعات و بر دوش کشیدن بارِ بیش از حد هستند. همزمان، مدارهای لازم برای مطالعه و تفکر عمیق، تحلیل خواهند رفت. من همیشه شاهد آن هستم که پرشورترین دنبال‌‌کنندگان اخبار -حتی اگر زمانی خورۀ کتاب بوده باشند- دیگر توانایی خواندن کتاب یا مقالات طولانی‌تر را ندارند. بعد از چهار یا پنج صفحه خسته می‌شوند، توجه آنها از بین می‌رود و بی‌قرار می‌شوند. دلیلش این نیست که آنها پیرتر می‌شوند یا سرشان شلوغ‌تر می‌شود. نه، در واقع دلیلش این است که ساختار فیزیکی مغز آنها تغییر کرده است. مایکل مرزنیچ[۴۰] در دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو چنین می‌گوید: «ما به مغز خود آموزش می‌دهیم که به مزخرفات توجه کند». ممکن است فکر کنید که می‌توانید با از دست دادن تواناییِ خواندنِ همراه با تمرکز و توجه کنار بیایید. در صورتی که عمیق خواندن جزئی جدایی‌ناپذیر از اندیشۀ شفاف است. اگر می‌خواهید مهارت تمرکز و غوطه‌وری در یک موضوع را به دست بیاورید، چاره‌ای جز رها کردن اخبار نیست. تجربهٔ من نشان می‌دهد که قبل از اینکه بتوانید متن‌های طولانی را بدون خستگی بخوانید، مغز شما به یک سال پرهیز از اخبار احتیاج دارد. هرچه زودتر شروع کنید، زودتر تمرکز خود را بازمی‌یابید. و اگر در آغاز سخت بود، تسلیم نشوید. این در مورد همۀ چیزهای ارزشمند صادق است.

۲۰. اخبار مایهٔ شهرت کاذب است#

یک جامعۀ کارآمد نیاز به همکاری دارد. آوازهٔ یک فرد نشانه‌ای است از توانایی‌های بالقوۀ آن فرد به عنوان یک شریک مناسبِ همکاری. متأسفانه در دنیای خبر این نشانه دیگر قابل اعتماد نیست. در گذشتۀ تکاملی ما، شهرت یک شخص به طور مستقیم با دستاوردها یا قدرت او ارتباط داشت. اگر شخصی با دست‌ خالی یک حیوان وحشی شکار می‌کرد، جان کسی را نجات می‌داد یا در درست کردن آتش مهارت داشت، این کارها به او احترامی درخور می‌بخشید (شهرتی که از طریق صلاحیت به دست می‌آمد). رهبر یک قبیله که با تشکیل ائتلاف و راه انداختن بازی‌های تاکتیکی زیرکانه توانسته بود موقعیت خود را در صدر قبیله نگه دارد نیز از همین موقعیت احترام‌آمیز برخوردار می‌شد (شهرتی که از طریق قدرت به دست می‌آمد). بعدها، یعنی مدت‌ها بعد از اینکه عصر حجر را پشت سر گذاشتیم، همچنان بین شهرت و دستاورد یا قدرت پیوندی ناگسستنی وجود داشت. ارسطو، سافو، آ گوستین، بتهوون، نیوتن، داروین، ماری کوری، آینشتاین، همگی به‌واسطۀ صلاحیت خود شهرت کسب کردند. در این میان امپراطورها و پادشاهان و پاپ‌ها شهرت خود را از طریق قدرت به دست آوردند. مارکوس اورلیوس[۴۱] هر دو را با هم داشت، هم استعداد و هم قدرت. با ظهور اخبار، ناگهان خودمان را در قرق ارواح عجیب و غریبی یافتیم که برای اجدادمان ناشناخته بودند: «سلبریتی‌ها»، افرادی مشهور که به دلایلی کاملاً بی‌ربط به جامعه و زندگی ما به شهرت رسیده‌اند. این روزها، رسانه‌ها به دلایلی بی‌اهمیت به میزبان برنامه‌های گفتگو محور، مفسران ورزشی، سوپرمدل‌ها و ستاره‌های پاپ نشان «سلبریتی» اعطا می‌کنند که باعث می‌شود رابطۀ شهرت و دستاورد به‌شدت تضعیف شود و شهرت جعلی ایجاد گردد. سلبریتی بودن، یک سیستم خودارجاع است. یک سلبریتی یک سلبریتی است چون سلبریتی است. چگونگی سلبریتی شدن آنها زود فراموش می‌شود و هیچ نقشی در سیرک رسانه ایفا نمی‌کند. روزنامه‌نگاران از سلبریتی‌ها خبر می‌دهند چون آنها سلبریتی هستند. تقریباً غیرممکن است کسی را بتوانید نام ببرید که قبل از ظهور رسانه‌های خبری معروف شده باشد و شهرتش بر مبنای صلاحیت یا قدرت نباشد. حداکثر، شما می‌توانید چند جنایتکار را نام ببرید. آیا تاکنون از دونالد هندرسون چیزی شنیده‌اید؟ او هدایت تیم سازمان بهداشت جهانی را به عهده داشت که آبله را ریشه‌کن کرد. هزاران سال، آبله یکی از خطرناک‌ترین بیماری‌های جهان -بسیار واگیردار و با احتمال کشندگی زیاد- تلقی می‌شد. برنامۀ ایمن‌سازی سیستماتیک هندرسون در مبارزه با این بیماری سرانجام به نتیجه‌ای که غیرممکن می‌نمود دست یافت: آبله شکست خورد. تا همیشه. این تنها موردی است که یک پاتوژن کشنده کامل از بین می‌رود -این یکی از بزرگ‌ترین پیروزی‌های تاریخ پزشکی محسوب می‌شد. هندرسون با تمجیدهای بسیاری روبرو شد. در سال ۱۹۸۶ به او مدال ملی علوم اعطا شد و در سال ۲۰۰۲ مدال آزادی ریاست‌جمهوری یعنی بالاترین افتخار ایالات متحده را دریافت کرد. هندرسون از رسانه‌ها دوری نمی‌کرد. درست برعکس. پس از حذف آبله، او رئیس دانشگاه جانز هاپکینز -یکی از مهم‌ترین دانشگاه‌های پزشکی جهان- و مشاور ارشد دولت ایالات متحده شد. با این حال، نام او به‌ندرت جایی در رسانه‌ها ظاهر شد. چرا؟ چون رسانه‌ها بر سلبریتی‌ها تمرکز کرده‌اند. هندرسون جز «دستاورد» خود چیزی نداشت که عرضه کند -نه مدل موی عجیب و غریبی، نه عقاید مضحکی، نه لباس‌های شیک برندها. به همین خاطر -و از آنجا که پرداختن به موضوعی مانند بیماری عفونی بسیار دشوار است- هندرسون مورد قابل اعتنایی برای رسانه‌ها نبود. البته، سلبریتی به خودی خود بد نیست. اما تأسف‌انگیز این است که سلبریتی‌ها در واقع همۀ افرادی را که واقعاً به چیزی دست یافته‌اند، از دیدرس رسانه‌ها خارج می‌کنند. هرچه سلبریتی‌ها بیشتر در صفحات روزنامه‌ها، در برنامه‌های تلویزیونی، در وبلاگ‌ها و‌‌ در توئیت‌ها جا خوش کنند، فضای کمتری برای افرادی مثل هندرسون باقی می‌ماند. رسانه‌های خبری پیوند شهرت و دستاورد را قطع کرده‌اند. اگر دنبال‌کنندۀ این اخبار باشید، فقط در نبرد با اخبار جعلی شکست نمی‌خورید، بلکه در نبرد با شهرت‌ جعلی نیز ناکام خواهید بود. با خودتان چنین کاری نکنید. با جامعه نیز چنین کاری نکنید.

۲۱. اخبار ما را از آنچه واقعاً هستیم کوچک‌تر می‌کند#

منِ نویسنده می‌دانم که هر لحظه در سلسله‌مراتب نویسندگان دقیقاً کجا ایستاده‌ام. فهرستی از پرفروش‌ترین‌ها هفتگی منتشر می‌شود. در ده‌ها وب‌سایت خواننده‌هایی هستند که از میان پنج ستاره به آنها ستاره می‌دهند. هرمی از جوایز ادبی، از جمله شامل فهرست‌های بلند و فهرست‌های کوتاه وجود دارد. رتبه‌بندی بر اساس نوسان فروش در آمازون هم وجود دارد. نقدهای آنلاین زیادی هست -گاهی تحسین و ستایش، گاهی حملات تند و تیز. در رسانه‌های اجتماعی لایک و دنبال‌کننده داریم. لحظه به لحظه می‌توانم وضعیت خود را در مقام نویسنده با دقت تمام پیگیری کنم. اگر از عهدۀ چنین رقابت شدیدی برنیایم، به حرفۀ اشتباهی وارد شده‌ام. نویسندگان شاید نمونه‌ای افراطی از شفافیت در سلسله‌مراتب باشند. اما اینجا مشکلی وجود دارد: هر فرد شاغلی در یک سلسله‌مراتب عمل می‌کند. معماران، بساز بفروش‌ها، نمایندگان بیمه، بانکداران، سرآشپزها. بیشتر ما نسبت به تغییر در جایگاه و منزلتمان بسیار حساس هستیم. چرا؟ ما انسان‌ها یکی از تقریباً چهار هزار گونۀ پستاندار هستیم. این پیامدهای عمیقی برای روانشناسی ما دارد. ما روی فرزندانمان سرمایه‌گذاری زیادی کرده‌ایم. بارداری آدم را تحلیل می‌برد. بیشتر پستانداران پس از تولد بدون محفاظت و غذا و راهنمایی و کمک زنده نمی‌مانند. مادر نمی‌تواند در دوران بارداری و پرستاری به دنبال یک شریک زندگی بهتر بگردد. این فرصت مهمی است که از کف می‌رود. بنابراین، پستانداران ماده موقع انتخاب جفت بسیار سخت‌گیر می‌شوند. معیار اصلی‌شان دسترسی به منابع است. و از آنجا که در بین کلیۀ پستانداران منزلت برتر به معنی دسترسی بهتر به منابع است، از جمله میان انسان‌های خردمند، زنان نیز -و البته بیش از حد اینجا موضوع را ساده کرده‌ام- تمایل به انتخاب مردانی با منزلتی برتر دارند. این عمدتاً ناخودآ گاه اتفاق‌‌ می‌افتد. «عاشق شدن» ساز و کاری است که تکامل برای دستیابی به آن طراحی کرده است. ارجحیت دادن زنان به منزلت برتر در تقارن است با بروز اضطراب پنهان در مردان به‌خاطر فقدان این منزلت. و از آنجا که زنان نیمی از ژن‌هایشان را از پدر خود می‌گیرند، این تلاش برای کسب منزلت در آنها نیز ریشه می‌دواند. زنان نیز هرم منزلت خود را دارند. خلاصه اینکه همۀ ما خودمان را در سلسله‌مراتب قرار می‌دهیم. در محل کار، ارتش، کلیسا، ورزش، در محله‌مان، حتی در زمین بازی. ما نمی‌توانیم از آن فرار کنیم. حالا ممکن است بگویید، خب که چی؟ تغییر در منزلت فقط موضوعی احساسی نیست. سر مایکل مارموت[۴۲]، استاد کالج دانشگاهی لندن، نشان داده است که افراد واجد منزلت فرودست‌تر سریع‌تر بیمار می‌شوند، بیشتر از افسردگی رنج می‌برند و زودتر می‌میرند. منزلت و پیامدهای جسمی چشمگیری دارد. اینها همه چه ربطی به اخبار دارد؟ بسیار ساده است، اخبار این سلسله‌مراتب طبیعی نسبتاً بی‌رحم را با گزارش‌های غیرمتناسب از زیبایی‌ها و موفقیت‌های دیگران، بی‌رحم‌تر می‌کند. اینجا اخبار درست مثل ذره‌بین عمل می‌کند. انتشار سالانۀ لیست ثروتمندان (فهرست جهانی فوربز ۲۰۰۰ در آمریکا و در کشورهای دیگر هم چیزی مشابه) مایهٔ شادی برای میلیونرهای معمولی نیست چه برسد برای ما غیرمیلیونرها. وسواس مضحک ما به دانستن نام «مدیر سال»، «بازرگان سال»، «ورزشکار سال»، «ناشر سال»، «هنرمند سال»، «خوانندۀ پاپ سال» و «باغبان سال» سیگنال‌های ناخودآ گاهی به هر مدیر عادی، کارمند عادی، ورزشکار عادی و مانند آن ارسال می‌کند و بدن آنها را غرق هورمون‌های استرس‌زای مضر می‌کند. نمایش مدل‌های جوان و زیبا در تابلوهای تبلیغاتی مانند خنجری در قلب هر زن و مرد «عادی» فرو می‌رود، با تمام عواقب منفی آن، از جمله پیامدهای جسمی. در عین حال، رسانه‌ها از طرف دیگرِ منحنی هم گزارش‌‌ می‌دهند -از داستان بدبیاری‌ها، بازنده‌ها، فوق‌العاده زشت‌ها، روانی‌ها، شکست‌ها. آیا این مسأله باعث می‌شود ما «افراد عادی» به طور پنهانی خوشحال شویم؟ نه، چون قاعدۀ روانشناسی این است که بد دو برابر خوب حساب می‌شود. هرچند مقایسۀ خودمان با کسی که در حاشیه است باعث می‌شود احساس خوبی به جایگاه خود داشته باشیم، اما مقایسۀ خودمان با امثال بیل گیتس یا شارلیز ترون باعث می‌شود که دو برابر آن احساس بد کنیم. بنابراین اثر نهایی پوشش رسانه‌ای بر حس تعادل درونیِ ما منفی است. به طور خلاصه، مصرف اخبار، حوزۀ رقبای بالقوه را به نحوی گسترش داده که کل دنیا را در بر گرفته است. ما خودمان را با افرادی مقایسه می‌کنیم که به هیچ نحو هیچ ارتباطی با ما ندارند، در نتیجه خودمان را از آنچه هستیم کوچک‌تر احساس می‌کنیم. البته، می‌توان به شیوه‌ای عقلانی با این ‌‌تأثیر مقابله کرد -اما ما این کار را نمی‌کنیم. عواقب عاطفی واقعی هستند و تغییرات جسمی و هورمونی در پی دارند. سطح استرس ما بالا می‌رود، سطح سروتونین‌مان کاهش می‌یابد. سرمان را پایین می‌اندازیم و نومید پاهای سستمان را دنبال خودمان می‌کشیم. زندگی را از اینکه هست برای خودمان سخت‌تر می‌کنیم. دیگر وقتش رسیده که کنار بکشیم -از مصرف ابلهانهٔ رسانه‌های خبری و رقابت بیهوده بر سر کسب منزلت کنار بکشیم.

۲۲. اخبار ما را منفعل می‌کند#

گزارش‌های خبری عمدتاً مربوط به چیزهایی هستند که نمی‌توانید تغییرشان دهید. تروریست‌ها بمبی را در جایی منفجر کرده‌اند، آتشفشانی در ایسلند فوران کرده است، قحطی در صحرای آفریقا باعث مرگ یکصد هزار نفر شده است، رئیس‌جمهور آمریکا مطلب مضحکی‌‌ توئیت کرده است، مهاجران به مرزها سرازیر شده‌اند، اَپل فیش هدفون را از مدل‌های جدید خود حذف کرده است، فولکس واگن در تست‌های انتشار گاز شکست خورده است، بِرد پیت دارد از آنجلینا جولی جدا می‌شود، و غیره و غیره و غیره. هیچ یک از اینها تحت کنترل شما نیست. تقریباً هیچ‌کدام از چیزهایی که در اخبار می‌شنوید چیزی نیست که بتوانید تغییرش دهید. فهرست بلندبالای روزانه از چیزهایی که نمی‌توانیم آنها را تغییر دهیم، ما را منفعل می‌کند. اخبار آهسته‌آهسته ما را از پا در می‌آورد تا اینکه کاملاً به یک فرد بدبین بدبخت ناامید تبدیل بشویم. البته که می‌خواهیم کمک کنیم. البته که می‌خواهیم مداخله کنیم و جهان را به مکانی کمی بهتر تبدیل کنیم. اما همین حالا هم دیر شده است. چگونه قرار است جلوی فوران آتشفشان در آن طرف سیاره را بگیریم، از حملۀ تروریستی جلوگیری کنیم یا مردم را از گرسنگی نجات دهیم؟ ما محکوم هستیم به تماشای وقوع این فجایع با علم به اینکه هیچ کاری برای جلوگیری از آنها از ما ساخته نیست. وقتی مغزمان با اطلاعاتی روبرو می‌شود ولی هیچ امکانی برای اقدام در قبال این اطلاعات وجود ندارد، ما به‌تدریج نقش قربانی را می‌پذیریم. انگیزه‌مان برای اقدام محو می‌شود. منفعل می‌شویم. اصطلاح علمی برای این، ایمان به استیصال[۴۳] است. روانشناسان آمریکایی، مارتین سلیگمن[۴۴] و استیون مایر[۴۵]، ایمان به استیصال را در در دههٔ ۱۹۶۰ ابتدا از طریق آزمایش‌هایی روی حیوانات شناسایی کردند. آنها یک الکترود را به دم موش‌ها وصل کردند، سپس شوکی الکتریکی به آنها وارد کردند که دردناک نبود اما آزاردهنده بود. گروه اول موش‌ها می‌توانستند یک چرخ را چرخانده و شوک را متوقف کنند. این موش‌ها وضعیت را در کنترل خود داشتند. در گروه دوم اما چرخاندن چرخ هیچ ‌‌تأثیری نداشت. این موش‌ها در برابر دست سرنوشت راه گریزی نداشتند. اگرچه ورودیِ هر دو گروه یکسان بود (شوک الکتریکی با شدت و تناوب یکسان)، رفتار آنها بعد از چند سری شوک کاملاً متفاوت بود. موش‌های گروه اول هیچ رفتار غیرعادی نشان ندادند. آنها راه خود را ادامه دادند گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده است. اما حیوانات گروه دوم، دچار تغییرات شخصیتی قابل توجهی شدند. خجالتی و منفعل شدند و دچار کاهش میل جنسی. آنها علائم آنهدونیا ۴ (کاهش ظرفیت لذت در جایی که قاعدتاً باید لذت برد)، بیزاری نسبت به چیزهای جدید و ترس از ابهام را نشان می‌دادند. اخبار ممکن است ‌‌تأثیری مشابه آنچه شوک الکتریکی بر موش‌های گروه دوم گذاشت، بر انسان‌ها بگذارد. گزارش‌ها و تصاویر موجود در اخبار از نظر عاطفی ما را برانگیخته می‌کند، اما ما چرخی نداریم که با چرخاندنش وقایع گزارش‌شده را تغییر بدهیم. البته هوشمندانه‌ترین اقدام‌مان قطع عرضه به طور کامل است، اما بیشتر ما، این کار را خیلی مشکل‌‌ می‌دانیم. خطرناک‌ترین قسمت قضیه اینجاست که ایمان به استیصال فقط موجب منفعل شدن ما در برابر آنچه در اخبار است، نمی‌شود. نه. ایمان به استیصال به همۀ حوزه‌های زندگی ما رسوخ می‌کند. به محض اینکه اخبار ما را منفعل کرد، ما تمایل پیدا می‌کنیم نسبت به خانواده و شغلمان هم منفعلانه رفتار کنیم -دقیقاً جایی که فضا برای مانور ما وجود دارد. جودی جکسون[۴۶]، محقق حوزۀ رسانه در بریتانیا، نظری مشابه دارد: «وقتی اخبار را دنبال می‌کنیم، دائماً با مشکلات حل‌نشده روبرو می‌شویم و روایت نویدبخشی از اینکه روزی این مشکلات حل شود، به گوش نمی‌رسد». بنابراین، جای تعجب نیست که هنگام دنبال کردن اخباری که ما را با مشکلی مواجه می‌کند که به احتمال زیاد حل‌نشدنی است، احساس افسردگی کنیم. دو هزار سال پیش، فیلسوف بزرگ اپیکتتوس[۴۷] اندرزنامه‌اش[۴۸] را با این جمله شروع کرد: «بعضی چیزها تحت کنترل ماست و برخی دیگر نه». لبّ کلام؟ پرداختن به اموری که خارج از اختیار ماست، حماقت است. تقریباً هر آنچه را در اخبار می‌شنویم خارج از حوزۀ نفوذ ما است. بنابراین با خیال راحت می‌توانید از آن چشم‌پوشی کنید. انرژی خود را وقف چیزهایی کنید که می‌توانید بر آنها ‌‌تأثیر بگذارید. از این قسم امور فراوان وجود دارد -اما زمین‌لرزه در آن سوی سیاره یکی از آنها نیست.

۲۳. اخبار را روزنامه‌نگاران اختراع می‌کنند#

روزنامه‌نگاران خوب برای مقالاتشان وقت صرف می‌کنند. واقعیت‌ها را بررسی می‌کنند، برای به تصویر کشیدن پیچیدگی‌های یک وضعیت تلاش می‌کنند، و عمیقاً در مورد مسألۀ مورد نظر می‌اندیشند. با این حال، مانند هر حرفه‌ای، قلم‌به‌دستان بی‌کفایتی هم وجود دارند که بی‌انگیزه و بی‌استعدادند و کارشان حاصل ارزشمندی ندارد. البته این مسأله ممکن است دلایل دیگری هم داشته باشد، که در واقع اغلب هم دلیلش همین است: نه کمبود استعداد و انگیزه، که کمبود وقت. به عنوان مصرف‌کنندۀ رسانه شما نمی‌توانید بگویید مشکل از کجاست، اما به هر حال نتیجه همان است. بسیاری از آنها اهل ریسک نیستند -چیزی را در معرض خطر قرار نمی‌دهند. اگر روزنامه‌نگاران چرند بنویسند، این کارشان تقریباً هرگز عواقبی برای آنها ندارد. شاید فقط نامه‌ای آ کنده از خشم از یک خواننده دریافت کنند. اگر اشتباه جدی مرتکب شوند، ممکن است سردبیر توبیخشان کند. با این حال، به احتمال زیاد اصلاً اتفاقی نخواهد افتاد. چنین مقاله‌ای به‌راحتی زیر سیل بعدی اخبار فوری محو می‌شود. اما برای تجار یا سرمایه‌گذاران چنین نیست. سرمایه‌گذاری که تصمیم بدی بگیرد ‌‌تأثیراتش را بلافاصله در ترازنامۀ بانکی خود احساس خواهد کرد. کارآفرینی که استراتژی‌اش شکست بخورد، باید با عواقبش مواجه گردد. با وجود این، روزنامه‌نگاریِ بد فقط تقصیر روزنامه‌نگارانِ بد نیست. مشکل این است که این افرادِ غالباً باهوش به طور اتفاقی در دام صنعتی افتاده‌اند که هر روز بی‌معنی‌تر می‌شود. دیگر پشت تهیهٔ اخبار هیچ اندیشه‌ای وجود ندارد. بسیاری از این نویسندگان باهوش فرصت انجام کارهای پژوهشی یا تحقیقات عمیق را ندارند. مهم‌تر از همه اینکه، آنها وقت فکر کردن یا فضا و فرصتی برای توضیح ایده‌های پیچیده ندارند. فشار بر روزنامه‌نگاران در قرن حاضر تصاعدی افزایش یافته است. بسیاری از شرکت‌های رسانه‌ای خبرنگارانشان را ملزم می‌کنند روزانه یک دوجین مطلب تولید کنند -و همه به‌خاطر کلیک و لایک. حفظ استانداردهای بالا غیرممکن است. نوشتن چیزی تأمل‌برانگیز دربارۀ یک موضوع واحد بسیار دشوار است چه رسد به نوشتن ده مطلب مختلف در طول یک روز. با این حال انجام چنین «مأموریت غیرممکنی» درست همان چیزی است که از روزنامه‌نگاران خواسته می‌شود. به طور کلی، استخدام متخصصان بسیار گران است مگر اینکه رسانه را مالیات‌دهندگان تأمین کنند، مانند بی بی سی. بنابراین همه چیز لزوماً سطحی باقی می‌ماند. مصرف‌‌کنندگان، کرشده از صدای گوش‌خراشِ بی‌پایانِ اخبار، به‌ندرت متوجه این موضوع می‌شوند. فقط روزنامه‌نگاران از آن بسیار آ گاه هستند. این هراس که مبادا شخص به عنوان یک متقلب رسوا شود همیشه در این کار و بار حاضر است. در نتیجه روزنامه‌نگاران رنج می‌کشند، دچار افسردگی یا بدبینی می‌شوند، یا دچار هردو با هم. جای تعجب نیست که اکثر آنها بعد از گذشت چند سال کارشان را تغییر می‌دهند و شغلی در مؤسسات ارتباطی می‌یابند -استرس کمتر، پرداخت بهتر، ساعات کاری منظم. آنها دیگر سعی در نجات جهان ندارند. در سال ۲۰۱۵، سایت شغلی کریر کست[۴۹] ۲۰۰ شغل در ایالات متحده را بررسی کرد و در مورد حال و هوای محل کار، استرس، حقوق و چشم‌انداز آینده سؤال کرد. کدام شغل در پایین‌ترین رده قرار گرفت؟ روزنامه‌نگار -که رتبهٔ آن حتی از محیط‌بان و سرباز هم پایین‌تر بود. ما واقعاً نمی‌توانیم شرکت‌های رسانه‌ای را متهم کنیم که روزنامه‌نگاری را خراب کرده‌اند -این غول‌های اینترنتی بودند که درآمد تبلیغاتی آنها را به سرقت بردند و نحوۀ تجارت آنها را تضعیف کردند. گوگل، فیس‌بوک و آمازون. با این حال، میزان موفقیت این غول‌ها بسته به میزان وقتی است که ما در صفحات آنها می‌گذرانیم. انداختن مسئولیت ایجاد وضعیت نابسامان کنونی بر گردن روزنامه‌نگاران مانند این است که حبه‌های قند را مسئول تغذیۀ ضعیفمان بدانیم. رفتار خود ما به عنوان مصرف‌‌کنندگان منجر به چنین مسابقه‌ای شده است. تنها راه برای نباختن در این مسابقه شرکت نکردن در آن است. این توصیۀ من است به شما به عنوان خوانندۀ این کتاب -و‌ به‌ویژه به دوستان روزنامه‌نگارم. همۀ روزنامه‌نگارانی که برای کار خود ارزش قائل هستند باید از روزنامه‌نگاریِ خبری خودداری کنند، همان‌طور که سرآشپزی که به کار خود افتخار می‌کند، تصمیم نمی‌گیرد که در مک‌دونالد مشغول به کار شود.

۲۴. اخبار فریبکار است#

گذشتۀ تکاملی‌مان به ما توانایی عظیمی برای تشخیص مزخرفات و لاف‌زنی و دروغگویی در ارتباط چهره به چهره داده است. ما ناخودآ گاه علائم فریبکاری را تشخیص می‌دهیم، علائمی که فراتر از کلام است: حرکات، بیان صورت و نشانه‌های اضطراب مانند لرزیدن دست‌ها و سرخ شدن و بوی بدن. وقتی هنوز در گروه‌های کوچک زندگی می‌کردیم، تقریباً همیشه پیشینۀ پیام‌رسان را می‌دانستیم. اطلاعات با هاله‌ای از فرااطلاعات همراه بود. حتی در قرون وسطی نیز بیشتر پیام‌ها شفاهی تحویل داده می‌شدند. شما پیام‌آور را می‌شناختید و بنابراین به‌خوبی می‌توانستید قضاوت کنید که آیا پیام صحیح است یا خیر. این روزها تفکیک اخبار صادقانه و غیرمغرضانه و اخباری که انگیزه‌های پنهانی دیگری دارند، کار بسیار سختی است. صنعت گسترده‌ای از لابی‌گری و اعمال فشار در پشت صحنه وجود دارد. کلی. ای. جانسون[۵۰]، از کارآفرینان بخش رسانه، اظهار داشته است: «به ازای هر گزارشگر در ایالات متحده، بیش از چهار متخصص روابط عمومی وجود دارد که سخت کار می‌کنند تا آنها را وادار کنند چیزهایی بنویسند که رؤسایشان می‌خواهند آنها بگویند». در سراسر جهان، صنعت روابط عمومی گردش مالی‌ای ایجاد‌‌ می‌کند بین پانزده تا سی میلیارد دلار در سال -این بهترین مدرک است دال بر اینکه روزنامه‌نگاران و مصرف‌‌کنندگان را می‌توان با موفقیت کنترل کرد یا تحت ‌‌تأثیر قرار داد یا به سمتی خاص کشاند. شرکت‌ها و گروه‌های ذی‌نفع و سازمان‌های دیگر در صورت عدم بازگشت سرمایۀ خود، چنین مبلغ سرسام‌آوری به تبلیغ‌‌کنندگان نمی‌پردازند. اگر مشاوران روابط عمومی می‌توانند روزنامه‌نگاران را آلت فعل خود قرار دهند -افرادی که از نظر حرفه‌ای باید نسبت به سازمان‌های قدرتمند مشکوک باشند- پس دیگر ما چه شانسی داریم که از نفوذ زیرکانۀ آنها جلوگیری کنیم؟ بیایید داستان یک پرستار به نام نیره را مرور کنیم. او یک دختر پانزده سالۀ کویتی بود که قبل از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ مقابل کنگرۀ آمریکا شهادت داد. نیره ادعا کرد که سربازان عراقی را دیده که نوزادان را در بیمارستانش در کویت به قتل می‌رساندند. همهٔ رسانه‌ها شهادت او را در دادگاه گزارش کردند. افکار عمومی در آمریکا به خشم آمد و این داستان به تغییر رأی مردم به نفع آن جنگ یاری رساند. شهادت نیره، که در آن زمان بدون چون و چرا پذیرفته شد، بعداً بخشی از تبلیغات گسترده‌ای از آب درآمد که به نمایندگی از دولت کویت انجام می‌گرفت. امروز ما داستان نیره را نمونهٔ اعلای اخبار جعلی می‌نامیم. پروپاگاندا چیز جدیدی نیست. از زمان خبرنامه‌های چاپی و در پی آن، افزایش ناگهانی آ گهی‌ها، مردم با اخبار جعلی دست و پنجه نرم می‌کنند. صد سال پیش، نویسندۀ آمریکایی آپتون سینکلر[۵۱] نوشت: «وقتی روزنامه می‌خوانید، آنچه می‌خوانید حقایق است یا پروپاگاندا؟» اما این روزها دو چیز جدید است. اول اینکه حجم گسترده‌ای از اخبار جعلی مثل قارچ سبز می‌شوند. دست‌کم برای چاپ یک آ گهی هزینه‌ای وجود دارد، حال آنکه انتشار اخبار جعلی دیجیتال تقریباً هیچ هزینه‌ای ندارد. دوم اینکه اخبار جعلی امروز مشخصاً مصرف‌کنندگان منفرد را هدف می‌گیرند، که به آن هدف‌گیری خُرد[۵۲] می‌گویند، و بنابراین بسیار مؤثرند. طولی نخواهد کشید که برای تولید اخبار جعلی به انسان‌ها هم نیاز نخواهیم داشت. برنامه‌های رایانه‌ای هوشمند خودشان می‌توانند خبر جعلی تولید کنند. در آینده، این مقالات که خودکار تولید می‌شوند کاملاً متناسب با ترجیحات مصرف‌کننده طراحی خواهند شد. مقاومت در برابر اخبار جعلی تقریباً غیرممکن خواهد بود، حتی برای افرادی که ذهن انتقادی دارند. اینکه مقالات مزبور اساساً بویی از حقیقت برده‌اند یا خیر امری ثانوی است -بحث اصلی این است که چنین متونی باید بتوانند کلیک‌ها را به خود جلب کنند و در نتیجه درآمد تبلیغاتی را تضمین کنند. کار آنها تغییر عقاید ماست و ترغیب ما به خریدن چیزی. البته، ما فقط در مورد متن، مقاله، پست و‌‌ توئیت صحبت نمی‌کنیم. رایانه‌های فوق هوشمندِ امروزی می‌توانند تصاویر و کلیپ‌های ویدیویی هم بسازند. در حال حاضر یک چشم ورزیده می‌تواند آنها را ببیند -به عنوان مثال: اگر کلمات کاملاً متفاوتی در دهان یک رئیس‌جمهور قرار گیرد، آن هم همراه با صدا و حالات و حرکات بی‌نقص. با وجود این طی چند سال به جایی خواهیم رسید که فقط هوش مصنوعی قادر خواهد بود بگوید که چه مواردی را رایانه‌ها تولید کرده‌اند، و چه مواردی واقعی است. در مرداب دنیای خبری، مقالات جدید مانند قارچ در حال رویش هستند -برخی خوراکی، برخی سمی. هرچه جلوتر می‌رویم، تشخیص تفاوت بین موارد حقیقی و کاذب گیج‌کننده‌تر می‌شود. علاوه بر این، حتی سازمان‌های خبری جاافتاده نیز به طور فزاینده‌ای «رپرتاژ آ گهی» و «تبلیغات همسان»[۵۳] ارائه می‌دهند: مقالات اغراق‌آمیزی که در ازای پول نوشته می‌شوند و به عنوان سرمقاله عرضه می‌شوند. بر اساس مطالعات، دیری است که «وارونگی» را پشت سر گذاشته‌ایم، به این معنی که بیش از پنجاه درصد محتوا و کاربران و کلیک‌ها در اینترنت جعلی هستند. اگر می‌خواهید خودتان را در حد امکان در برابر دستکاری محافظت کنید، بهتر است از اخبار دوری کنید. یک اثر جانبی دلپذیر؟ از تبلیغات مزخرف خلاص خواهید شد. اخبار تقریباً همیشه نوعی تبلیغات به همراه دارد و اساساً فریبکاری محض است. هدف تبلیغات این است که به ما محصولاتی قالب کند که به آن نیاز نداریم و یا نمی‌توانیم از عهدۀ خریدش برآییم -وگرنه، آن محصولات را بدون تبلیغات هم می‌توانستیم بخریم. تبلیغات به اندازۀ اخبار غیرضروری است. دورش بریزید.

۲۵. اخبار قاتل خلاقیت شماست#

دانش کاذب خلاقیت ما را خفه می‌کند. این یکی از دلایلی است که ریاضیدانان، نویسندگان، آهنگسازان و کارآفرینان معمولاً در جوانی خلاق‌ترین دستاوردهای خود را رقم می‌زنند. ذهن آنها آزاد است و می‌تواند در فضایی گسترده و خالی از سکنه پرسه بزند و آنها را تشویق کند به بسط و پی‌جویی ایده‌های جدید. من حتی یک شخص خلاق را نمی‌شناسم که معتاد به خبر هم باشد -هیچ نویسنده‌ای، آهنگسازی، ریاضیدانی، فیزیکدانی، دانشمندی، موسیقیدانی، طراحی، معماری و نقاشی نیست که معتاد به خبر باشد. از طرف دیگر، افراد بسیار غیرخلاقی را می‌شناسم که بسیار پیگیر اخبار هستند. چرا این طور است؟ فارغ از اینکه مسأله چیست، اولین ایدۀ شما معمولاً ایده‌ای است که قبلاً جایی شنیده‌اید. ایده‌های اولیه به‌ندرت خلاقانه هستند. بنابراین قبل از خواندن یک کتاب یا مقالۀ طولانی، چند دقیقه وقت می‌گذارم و خودم را مجبور می‌کنم که ببینم ایده‌های خودم راجع به موضوع مورد بحث چیست. این کار بسیار پرزحمت اما ارزشمندی است، چون می‌دانم به محض اینکه شروع به خواندن کنم، افکار نویسنده مغز من را پر خواهد کرد و من شانس کمی برای شکل دادن به افکار خودم پیدا می‌کنم. اگر به‌تدریج بعد از اینکه برخی از تأملات خود را انجام دادم، در کتاب غوطه‌ور شوم، آن وقت می‌توانم ایده‌های نویسنده را با مال خودم مقایسه کنم. بعضی اوقات آنها مثل هم هستند. گاهی اوقات نه. این مسألۀ مهمی نیست. آنچه اهمیت دارد این است که تجربۀ خواندن به نوعی گفتگوی ذهنی با نویسنده بدل می‌شود. این تاکتیک در مورد‌ کتاب‌ها و مقالات طولانی بسیار مؤثر است، اما در مورد اخبار نه. اخبار به نحوی ساخته شده که شما نتوانید مستقل فکر کنید. شما حتی قبل از اینکه بتوانید از ستون‌های آغازین فارغ شوید، مغلوب شده‌اید. اخبار مختصر و پر زرق و برق و سریع و بسیار ساده‌شده است. خوراک ایدئال برای مصرف بی‌ملاحظه. اثر خلاقیت‌کُشِ اخبار ممکن است ارتباطی نیز با عامل ساده‌ای داشته باشد که قبلاً در مورد آن صحبت کردیم: تمرکز. خلاقیت نیاز به تمرکز دارد. اگر اخبار دائم ذهنتان را منحرف کند نمی‌توانید ایده‌پردازی کنید. «برای به دنیا آوردن یک ستارهٔ رقصان»، چنان که فردریش نیچه زمانی گفت، شما نیاز به کمی آرامش در بخش زایمان دارید. یکی از اعتراض‌هایی که اغلب می‌شنوم این است که اگر فقط به دنبال اطلاعاتی باشیم که با گسترۀ توانمندی ما مطابقت دارند و نسبت به سایر موضوعات بی‌اعتنا شویم، هر فرصتی برای کشف امور غیرمنتظره را از دست می‌دهیم. با این حال به قدرت امور غیرمترقبه، زیادی اهمیت داده می‌شود. بیایید روراست باشیم. چند بار به اطلاعاتی از حوزه‌ای کاملاً متفاوت با حوزۀ تخصصی خود برخورده‌اید که باعث تقویت گسترۀ توانمندی شما شده باشد؟ تقریباً هرگز. البته، شما می‌توانید از هرگونه اطلاعاتی که به شما می‌رسد استقبال کنید. گاهی اوقات واقعاً می‌توانید ایده‌های خلاقانه‌ای را از زمینه‌های دیگر وام بگیرید. اما زمانی را که صرف چرا در مزرعه‌های نامرتبط با حوزۀ تخصصی خود می‌کنید، زمانی است که نمی‌توانید منظم به غنی‌سازی خاک گسترۀ توانمندی خود بپردازید. وانگهی روز فقط بیست و چهار ساعت است. توصیۀ من؟ اگر واقعاً می‌خواهید به منابع دیگری هم رجوع کنید، هر ماه نصف روز کنار بگذارید و به یک کتابفروشی بزرگ بروید.‌ کتاب‌هایی مربوط به رشته‌های مختلف را تا آنجا که می‌توانید ورق بزنید و بله، چندتایی هم بخرید. اما به امید برخوردن به ایده‌ای خلاقانه که شما را در حرفه‌تان به ارتفاعات بیشتری برساند، هر روز کلی زمان صرف چرخ زدن الکی در سایت‌های خبری نکنید. اگر این ترتیبی است که بر اساس آن زمانتان را مدیریت می‌کنید، پس آماده باشید، چرا که سقوط عظیمی در راه است. نکتۀ دیگری از تجارب خودم: من جلساتی منظم با کارشناسان حوزه‌های دیگر ترتیب می‌دهم. به هر حال باید ناهار بخورم، چرا با استادان، با دانشمندان و با صاحبنظران موضوعاتی که در موردشان اطلاعات کمی دارم، نخورم؟ من هم می‌توانم اطلاعاتی از دنیای نویسندگی به آنها بدهم که ممکن است در عوض آنها را غنی کند. در این مورد در فصل ۳۳ بیشتر خواهیم خواند. معتادان به اخبار گاهی رفتارشان را با این ادعا توجیه می‌کنند که اخبار به آنها چشم‌انداز جدیدی می‌دهد، اما اگر نگاهی عینی به جریان اخبار بیندازیم، می‌بینیم که اخبار همواره یکنواخت است و چیز جدیدی عرضه نمی‌کند. یک رسوایی در اینجا، بمبی در آنجا، بازیگری در اینجا، رئیس بانک مرکزی در آنجا، شکستن رکورد ورزشکاران، شرکت‌هایی که کنفرانس مطبوعاتی برگذار می‌کنند، صنایعی که رشد می‌کنند، و دیگرانی که در حال کوچک شدن هستند، بالا و پایین رفتن بازار بورس، مردمی که در جایی عصبانی هستند، و هواپیمایی که گاهی از آسمان به زمین‌‌ می‌افتد. ماکس فریش در مورد رسانه‌ها می‌نویسد: «به‌تدریج درمی‌یابید که هیچ چیز جدیدی در کار نیست». و این تشخیص فریش تا ابد معتبر است. اتهام دیگری که من نیز گاهی اوقات می‌شنوم: هنگام پرهیز سفت و سخت از اخبار، نه‌تنها چیزهایی را از دست می‌دهید، بلکه در زندگی‌تان آدمی «تک‌بعدی» می‌مانید. این درست است، اما به یاد داشته باشید که «تک‌بعدی» مترادف است با «متخصص». ارزش واقعی -برای خودمان و جامعه- صرفاً درون گسترۀ توانمندی ما ایجاد می‌شود. هیچ راه دیگری نیست. کسی که در تخصص خود بهترین است به استادی رسیده است. اما کسی که به صد موضوع مختلف ناخنکی زده و در مقابل هر خبری دهانش آب افتاده، ناگهان به یک نابغهٔ خلّاق تبدیل نمی‌شود. آنها ممکن است تک‌‌بعدی نباشند (اگرچه این در واقع نکتهٔ مثبتی است)، اما همیشه یک احمق معمولی باقی خواهند ماند.

۲۶. اخبار تولید چرندیات را تشویق می‌کند#

قانون استرجن تئودور استرجن[۵۴] یکی از پرکارترین نویسندگان آمریکایی داستان‌های علمی‌‌تخیلی در دهه‌های پنجاه و شصت میلادی بود. اما موفقیت، کینه‌توزی هم به همراه دارد. استرجن آماج تحقیرهای بی‌پایان منتقدان ادبی بود که با تمسخر نود درصد از نوشته‌های علمی‌‌تخیلی را چرند می‌دانستند. استرجن خونسرد واکنش نشان می‌داد. پاسخ او چه بود؟ بله، درست است. صرف‌نظر از ژانر، نود درصد همۀ آنچه منتشر می‌شود چرند است. پاسخ او در تاریخ به عنوان قانون استرجن ثبت شده است. دانیل دنت[۵۵]، فیلسوف آمریکایی، بعداً قانون استرجن را گسترش داد تا همه چیز را شامل شود. این فقط نود درصد کل ادبیات نیست که چرند است بلکه نود درصد همه چیز چرند است -مطالعات علمی، اپراها، شرکت‌های نوپا، دکمه‌های پیراهن، تصاویر پاورپوینت، مارک‌های غذای سگ. قانون استرجن در مورد اخبار هم اعمال‌‌ می‌شود. یک لحظه به این فکر کنید که چه مقدار از آنچه در اخبار گزارش می‌شود، واقعاً لیاقت یک ثانیه از وقت شما را دارد -موهن، مبهم، زننده، احمقانه، مسخره. شخصی که در پانزده دقیقه صد تا هات داگ خورده و به بیمارستان منتقل شده تا معده‌اش تخلیه شود. شخصی که برای صرفه‌جویی در هزینۀ شستن ماشین، با ماشینش رفته توی رودخانه‌ای -و غرق شده. مردی که سگ خود را مسموم کرده چون کیفش را جویده بوده. زنی که برای بزرگ‌تر کردن سینه‌هایش خمیردندان روی آنها می‌مالیده. اینها نمونه‌هایی از زندگی واقعی هستند. قانون استرجن بدتر از نامربوط بودن کلی اخبار است. نامربوط و بی‌اهمیت بودن به این معناست که دنبال کردن اخبار منجر به ‌‌تصمیم‌گیری بهتر نمی‌شود، چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی حرفه‌ای شما. تازه معمولاً اثری وارونه دارد. با این حال، قانون استرجن بدان معنی است که روزنامه‌ها و رسانه‌های خبری و وب‌سایت‌ها به طور فزاینده‌ای به چیزی تبدیل می‌شوند شبیه به در و دیوار مستراحی فراخ. شما انتظار دارید رسانه‌ها برای خوانندگان و شنوندگان و بینندگان به عنوان فیلتری برای تصفیهٔ اخبار از خزعبلات عمل کنند. با این حال، رسانه‌های خبری به طور فزاینده‌ای به سمت مقابل گرایش پیدا می‌کنند و به آهن‌ربایی برای جذب انواع مهملات تبدیل می‌شوند. مهملات نه‌تنها تحمل و تکرار می‌شود بلکه تلاش می‌شود که در صدر اخبار قرار گیرد. مردمی که از این دست آشغال‌ها تولید می‌کنند نیز به‌خوبی می‌دانند که رسانه‌ها آنها را با ولع می‌پذیرند و بدین ترتیب افراد دیگری را نیز به تولید بیشتر این آشغال‌ها تشویق می‌کنند. ارنست همینگ‌وی، رمان‌نویس مشهور، پنجاه سال پیش نوشت: «هرکس باید یک چرندیاب اتوماتیک داخلی داشته باشد که درون او کار کند.» علی‌رغم تمام این مسائل، این نباید مانع شود که شما چرندیاب خودکار خودتان را بسازید. حواستان باشد که همۀ رسانه‌ها آشغال منتشر نمی‌کنند. نشریات با کیفیتی وجود دارند که شامل موارد نامربوط هم هستند اما به‌ندرت موهن یا احمقانه‌اند. با این حال رسانه‌های زیادی وجود دارند -‌به‌ویژه روزنامه‌های رایگان و آنلاین- که مدل تجاری آنها جذب حداکثری مزخرفات در بیشترین محدودۀ خبری ممکن است. نه به‌خاطر اینکه صاحبان شرکت‌ها مسخره‌بازی‌های بچگانه را ترجیح می‌دهند یا به‌خاطر اینکه سردبیرهایشان آدم‌های عقب‌افتادۀ بی‌عقلی هستند. برعکس، شرکت‌ها و سردبیران دقیقاً می‌دانند که چه کار می‌کنند: آنها مزخرف منتشر می‌کنند چون مصرف‌‌کنندگان با ولع می‌بلعند. رسانه‌ها با انتشار خزعبلات، تولید خزعبلات را تشویق می‌کنند. قانون استرجن نه‌فقط بر محتوا بلکه بر نحوۀ ارائۀ آن نیز اعمال می‌شود. آمیزۀ واقعیت‌ها، ادعاها، تبلیغات و نظرات، مخلوط نامطبوعی است که بهتر است بریزیدش توی سینک، حتی اگر اخبار موضوعی جدی را بررسی کند. از آنجا که شما این کتاب را خریده‌اید، تصور می‌کنم عمدتاً با هم توافق داریم. با این حال توصیه می‌کنم: سعی نکنید دنیا را از مهملات بپالایید. موفق نخواهید شد. شما می‌توانید خشمگین باشید اما جهان تا مدت‌ها بعد از شما می‌تواند همچنان غیرعقلانی باشد. اگر قانون استرجن را در ذهن داشته باشید و صبورانه آن را بپذیرید، زندگی بهتری خواهید داشت.

۲۷. اخبار موجب توهم همدلی می‌شود#

اخبار ما را به درون حسی گرم و فراگیر از انسانیت مشترک فرو می‌برد. همه شهروندان جهان هستیم. همۀ ما در معرض مشکلات مشابه هستیم. همه با هم مرتبطیم. زمین یک دهکدۀ جهانی است. ما در حالی که هماهنگ با هزاران نفر دیگر و فندک‌ به دست، به جلو و عقب حرکت می‌کنیم، دسته‌جمعی می‌خوانیم «ما جهان هستیم». این احساس همدلی، که هزار برابر بزرگ‌تر شده، بسیار لطیف و باصفاست -با این حال مطلقاً به هیچ چیزی دست نمی‌یابد. این حس جادویی دوستی فراگیر جهانی جز خودفریبی‌ای عظیم نیست. واقعیت این است که مصرف اخبار ما را به افراد و فرهنگ‌های دیگر متصل نمی‌کند. ما به یکدیگر وابسته‌ایم به‌خاطر اینکه همکاری می‌کنیم، دادوستد می‌کنیم، بذر دوستی‌ها و روابط را می‌کاریم، عاشق می‌شویم. هر وقت به مردم‌‌ می‌گویم که دیگر اخبار را دنبال نمی‌کنم، متهم می‌شوم که به گرفتاری مردم فقیر یا جنگ یا قساوت اهمیتی نمی‌دهم. پاسخ من به شرح زیر است: مگر باید بدهم؟ من مطمئن هستم که اتفاقات بدی در قاره‌های دیگر یا حتی سیارات دیگر رخ می‌دهد. آیا باید به آنها «علاقه‌مند باشم»؟ حد و مرز این اهمیت‌ دادن کجاست؟ این خود گویای خیلی چیزهاست که رسانه‌ها گزارش کاملی از سقوط هواپیمایی سبک منتشر می‌کنند که در آن چند نفر از مردم کشور خودشان می‌میرند، اما به‌ندرت گزارشی تهیه می‌کنند در مورد سقوطی مشابه که مثلاً در کامچاتکا اتفاق افتاده و تعداد کسانی که متأثر از حادثه شده‌اند صد برابر است. علاوه بر این، «علاقه نشان دادن از طریق دنبال کردن رسانه» -آیا کسی می‌تواند خودفریب‌تر از این باشد؟ توجه واقعی مستلزم اقدام است. غوطه خوردن در همدلی درونی خود هنگام تماشای قربانیان زلزله در تلویزیون که از زیر آوار بیرون می‌خزند نه‌تنها مفید نیست، بلکه در واقع مشمئز‌کننده است. اگر واقعاً به سرنوشت قربانیان زلزله یا پناهندگان جنگی یا قربانیان قحطی اهمیت می‌دهید، پول بدهید. نه توجه. نه کار. نه دعا. فقط پول. با پیگیری سرنوشت قربانیان زلزله در یک وب‌سایت خبری، شما در واقع توجهتان را به گردانندگان وب‌سایت معطوف می‌کنید نه به خود قربانیان زلزله. توجه شما ذره‌ای به حال قربانیان سودی ندارد اما مطمئناً برای بنگاه‌های خبری سودمند است. در واقع از دو جهت: اول اینکه با فروش توجه شما به تبلیغ‌‌کنندگان، درآمد کسب می‌کنند. دوم اینکه این امکان برای آنها فراهم می‌شود تا داده‌های شخصی بیشتری در مورد شما جمع‌آوری کنند -رفتار کاربری شما و شخصیتتان و نقاط ضعف عاطفی‌تان- و از آن استفاده کنند تا به طور فزاینده شما را با تبلیغات هدفمند بمباران کنند. توجه شما به رسانه‌های خبری کمک می‌کند نه به قربانیان. و شما به خودتان صدمه می‌زنید. مسلماً اگر زور بازوی خود را وقف تنها یک هدف کنید، حاصل اندکی دارد یا عبث است. به صحرای آفریقا نروید تا با دو دست خود یک پمپ عَلَم کنید. این جنون را که البته نیت خیری در پس آن هست «حماقت داوطلبان» می‌نامند. ممکن است بتوانید روزی یک چاه بزنید، اما اگر یک روز کاری مشغول شغل عادی خود باشید (کار در گسترۀ توانمندی خود) و پولی را که به دست می‌آورید به آفریقا بفرستید، می‌توانید به احداث صد چاه در روز کمک کنید. این فایدۀ بسیار بیشتری برای حمایت از فقرای جهان دارد. به جای رفتن به محل و ارائهٔ زور بازوی خود، از همان جایی که هستید پول بفرستید. اگر خواندن اخبار را متوقف کنید، یک ماه از سال را پس خواهید گرفت. بخشی از این زمان را به پول ترجمه کنید (شاید به شکل اضافه‌کاری یا با گیر آوردن شغل جانبی) و آنچه را به دست آورده‌اید اهدا کنید. یکی از اعتراضاتی که زیاد می‌شنوم این است: «اگر اخبار را دنبال نکنی، نمی‌دانی کجا به کمک فوری نیاز است.» این نیز یک خطای شناختی است. رسانه‌های خبری نسبت به اینکه چه فجایعی را پوشش بدهند، مغرضانه عمل می‌کنند. آنها گزارش از فجایعی می‌دهند که الف) جدید باشند ب) از نظر بصری جذاب باشند و ج) از منظر افراد منفرد قابل بیان باشند. درگیری‌ها در فلسطین این همه سال ادامه دارد، ویروس‌ها‌‌ آن‌قدرها فوتوژنیک نیستند و ذوب شدن یخ‌ها در قسمت‌های منجمد زمین فقط وقتی هیجان‌انگیز می‌شود که ماشینی آنجا گیر کند. این سه معیار هیچ ارتباطی با ارزیابی عینی از رنج جهانی ندارد. حرکت‌های آهسته به سمت بلایای احتمالی -که چه‌بسا هنوز قابل پیشگیری باشد- اصلاً به اخبار راه نمی‌یابند. بگذارید خاطرجمعتان کنم، حس انسان‌دوستی شما نه برحسب میزان بدبختی‌ای که در اخبار دنبال می‌کنید سنجیده می‌شود و نه برحسب همدردی ناشی از آن. بگذارید توصیه‌ای بکنم. فرض کنید که بدون اخبار هم رنج به اندازۀ کافی در جهان وجود دارد. به طور منظم به سازمان‌های کمک‌رسان معتبر کمک مالی کنید. آنها -نه رسانه‌ها- به بهترین وجه می‌دانند که کجا بیش از همه نیازمند کمک است.

۲۸. اخبار تروریسم را تشویق می‌کند#

گرسائو[۵۶] روستایی در وسط سویس است، محلی آرام و باصفا کنار دریاچۀ لوسِرن: مکانی کوچک و تماشایی با دو هزار نفر جمعیت. خرده‌اقلیم این ساحل دریاچۀ لوسرن (طبق بروشورهای توریستی) بسیار معتدل است و حتی چند درخت نخل هم دارد -چیزی که در شمال آلپ به‌ندرت یافت می‌شود. قرن‌ها گرسائو جمهوری مستقلی بود. این دهکده سهمی از فدراسیون سویس نمی‌خواست و سیصد سال خودمختار بود. فقط زمانی که در سال ۱۷۹۸ ناپلئون به سویس حمله کرد، استقلال آن سلب شد. هنگامی که سربازان فرانسوی عقب‌نشینی کردند، دهکده دوباره اعلام استقلال کرد -اما این استقلال تنها چهار سال به طول انجامید. امروز گرسائو بخشی از سویس است. بیایید یک آزمایش فکری بکنیم. تصور کنید که اهل روستای گرسائو هستید و می‌خواهید دوباره استقلالتان را بازیابید. شما خود را مدیون سنت تاریخی و طولانیِ استقلال می‌دانید. شاید احساس کنید که بقیۀ اهالی سویس با شما به ناحق رفتار کرده‌اند. چه گزینه‌هایی دارید که مردم به خواسته‌های شما گوش کنند؟ می‌توانید هموطنان همفکرتان را جمع کنید و در یک مجمع عمومی قطعنامه‌ای تصویب کنید. اما هیچ کس شما را جدی نخواهد گرفت، خارج از روستا که قطعاً چنین خواهد بود. می‌توانید یک وبلاگ بنویسید -که هرگز خوانده نمی‌شود. می‌توانید یک شرکت روابط عمومی را به کار بگیرید، اما این هم به جایی نمی‌رسد. می‌توانید بمبی را بیرونِ پارلمان در برن کار بگذارید. با پلاکاردی غول‌پیکر در پس‌زمینه -«گرسائو را آزاد کنید»- در عرض چند دقیقه توجه جامعۀ ملی و بین‌المللی را به خود جلب خواهید کرد. البته همه رفتار شما را با قوت هر چه بیشتر محکوم می‌کنند، اما… شما یک بحث راه انداخته‌اید. حالا تصور کنید رسانه‌ها وجود نداشتند. بعدش چه می‌شد؟ بمب منفجر می‌شود. پنجره‌ها خرد می‌شوند. عابران مجروح می‌شوند. دربارۀ این حمله در بازار و میخانه بحث درمی‌گیرد. با این حال، خارج از برن، توجه فروکش می‌کند. روز بعد، میدان بیرون پارلمان به همان شکل قبلی به نظر می‌رسد و چیزی نصیب شما نمی‌شود. تروریسم فقط به لطف رسانه‌های خبری کار می‌کند. سلاح واقعی تروریست‌ها بمب نیست بلکه ترس ناشی از بمب است. تهدید واقعی نسبتاً کم است، اما ‌‌تأثیری که این تهدید بر افکار عمومی می‌گذارد عظیم است. این فرایند تعادل را رسانه‌های خبری امکان‌پذیر کرده‌اند. تروریست‌ها از سال ۲۰۰۱ به طور متوسط سالی پنجاه نفر را در اتحادیۀ اروپا کشته‌اند. در مقام مقایسه، ۸۰,۰۰۰ شهروند اتحادیۀ اروپا هر ساله در تصادف رانندگی کشته می‌شوند و ۶۰,۰۰۰ نفر در اثر خودکشی می‌میرند. در آلمان، اعداد به شرح زیر است: در مقایسه با ۳,۰۰۰ کشته در جاده‌ها و ۱۰,۰۰۰ خودکشی سالانه، کمتر از سه نفر به‌دست تروریست‌ها کشته می‌شوند. خطر کشته شدن به‌دست یک تروریست به طرزی چشمگیر از خطر کشته شدن به‌دست خودتان کمتر است. به نحوی متناقض، اخبار باعث می‌شود که فکر کنید اوضاع برعکس است. هدف اصلی هیچ تروریستی کشتن مردم نیست. اهداف آنها استراتژیک است: تروریست‌ها به‌دنبال تغییرات سیاسی هستند؛ از جنبش‌های جدایی‌طلب پشتیبانی می‌کنند؛ در تلاش‌اند تا حزب حاکم را بی‌اعتبار کنند. مهم‌تر از همه، آنها می‌خواهند که مردم به مطالبات آنها توجه کنند -توجهی که آنها به شکل اخبار و واکنش‌های متعاقب آن دریافت می‌کنند. به‌زعم دانشمند علوم سیاسی، مارتا کرنشاو[۵۷] در دانشگاه استنفورد، تروریست‌ها کاملاً عقلانی عمل می‌کنند. «تروریسم یک انتخاب منطقی است… وقتی نسبت قدرت دولت به رقیب بسیار بالاست». به عبارت دیگر، خود تروریست‌ها فاقد ‌قدرت هستند. تنها روش نصفه نیمۀ امیدوار‌کننده برای پیشبرد تحولات سیاسی، پاشیدن بذر ترس و آشوب است. و به همین دلیل آنها به رسانۀ خبری احتیاج دارند. دلیل دارد که تروریسم در قرون وسطی یا در دوران امپراتوری روم ناشناخته بود: در آن روزگار هیچ رسانۀ خبری‌ای وجود نداشت. البته حملات و اقدامات خرابکارانه و قتل قبل از ظهور روزنامه‌نگاری هم اتفاق می‌افتاد، اما عاملان تلاش می‌کردند تا خسارت‌های ملموس و مشخصی وارد کنند -نه اینکه احساسات و عقاید را دستکاری کنند. یووال نوح هراری، مورخ اسرائیلی، عنوان کرده است: «تروریست‌ها استادان کنترل ذهن هستند. آنها تعداد معدودی از مردم را می‌کشند، با وجود این می‌توانند میلیاردها نفر را به وحشت بیندازند و ساختار سیاسی عظیمی مانند اتحادیۀ اروپا یا ایالات متحدۀ آمریکا را دستپاچه کنند.» همان‌طور که او اشاره کرده است: «تئاتر ترور نمی‌تواند بدون تبلیغات موفق شود. متأسفانه، رسانه‌ها اغلب این تبلیغات را رایگان انجام می‌دهند. رسانه‌ها با وسواس حملات ترور را گزارش می‌کنند و خطر ترور را بزرگ جلوه می‌دهند، چون فروش روزنامه‌هایی که حاوی گزارش‌هایی دربارۀ تروریسم است بسیار بالاتر از روزنامه‌هایی است که در مورد دیابت یا آلودگی هوا گزارش می‌دهند». اگر همۀ ما به طور جدی به رژیم بدون خبر پایبند باشیم پدیدۀ تروریسم نیز از بین می‌رود، به همان سرعتی که دودِ پس از حمله محو می‌شود. اگر اخبار را دنبال می‌کنید، دقیقاً توجه داشته باشید که دارید ناخواسته از تروریسم حمایت می‌کنید. این بر عهدۀ شماست که ترمز دستی را بکشید.

۲۹. اخبار آرامش ذهنی ما را نابود می‌کند#

زندگی خوب چه به حساب می‌آید؟ به عبارت دیگر: چطور باید زندگی کنید که وقتی یک روز به عقب نگاه می‌کنید، بتوانید آن را «موفق» و «خوب» بدانید؟ تا زمانی که نتوانید به این پرسش بنیادین پاسخ دهید، زندگی شما یک دستگاه مقابله با بحرانِ بی‌توقف خواهد بود. اگر فلسفۀ مشخصی در این مورد نداشته باشید، با این خطر مواجه هستید که از زندگی عقب بمانید. چندان مهم نیست که چه فلسفه‌ای را انتخاب می‌کنید. نکتۀ اصلی این است که به‌درستی در موردش فکر کنید و دست به انتخاب بزنید. من فلسفهٔ خودم را در کتاب هنر خوب زندگی کردن مشخص کرده‌ام. اهداف شما ممکن است شبیه به اهداف من باشد. ممکن است کاملاً متفاوت باشد. مهم نیست -آنچه مهم است این است که اهدافی داشته باشید، و این اهداف برایتان روشن باشد. اگر ۲۵۰۰ سال گذشته را بررسی کنیم -یعنی از زمانی که فیلسوفان اولین بار شروع به نوشتن ایده‌های خود کردند- بین فیلسوفان همپوشانی قابل توجهی می‌بینیم. «آرامش درونی» تقریباً همیشه جزء اصلی زندگی موفقیت‌آمیز محسوب می‌شده، اگرچه در قدیم اغلب این مفهوم در عباراتی مانند «آرامش»، «خونسردی»، «استحکامات درونی»، «متانت» یا «آرامش ذهن» بیان می‌شده. آرامش ذهن تا حدی به دلیل نبود احساسات مخرّب به وجود می‌آید. هرچه سریع‌تر بتوانید احساسات مخرّبی مانند حسادت و عصبانیت و ترحم به خود را از مجموعه عواطف خود حذف کنید، بهتر است. این چه ارتباطی با اخبار دارد؟ روشن است: اخبار آرامش ذهن شما را ویران می‌کند. مسأله نه‌فقط احساس پرتلاطم آشوب بلکه عواطف منفی دائمی‌ای است که اخبار همیشه برمی‌انگیزد. ترس، دلخوری، حسادت، عصبانیت و ترحم به خود این روزها عمدتاً با اخبار برانگیخته می‌شود. فقط کافی است نظرات زیر هر مقالۀ آنلاین را بخوانید. نفرتی که آنجا می‌بینید هشداردهنده است،‌ به‌ویژه هنگامی که در ذهن داشته باشید که الگوریتم‌های وب‌سایت زننده‌ترین نظرات آنها را به طور خودکار فیلتر کرده است. اخبار و نظرات در مورد اخبار بدترین خصائل انسانی را تحریک می‌کند. در مقابل این دستگاه تولید منفیت سخت از خود مراقبت کنید و کسانی را که دیگر امیدی به بهبودشان نیست، به حال خود واگذارید. خرد چیست؟ به یک مرد خردمند یا یک زن خردمند فکر کنید -ایدئال شخصی‌تان، راهنمایی برای بشریت. کسی مانند سقراط، کنفوسیوس، بودا، عیسی، مارکوس اورلیوس، هیلدگارد بینگنی[۵۸]، مادر ترزا، مارتین لوترکینگ، گاندی یا هر یک از «زنان خردمند» در متون مقدس. حالا این افراد را امروز زنده تصور کنید. اگر دائماً اخبار را در تلفن هوشمند خود بررسی کنند، تصویر شما از آنها کاملاً خراب خواهد شد. اخبار نمی‌تواند سؤالات بزرگ را جواب دهد. در واقع اخبار القا می‌کند که اساساً چنین سؤالاتی وجود ندارد. تقریباً هر نوع محتوا -رمان،‌ کتاب غیرداستانی، فیلم، موسیقی، هنرهای تجسمی، تحقیقات دانشگاهی، جستار- مجرای بهتری است برای خرد تا اخبار. خرد و مصرف اخبار با یکدیگر جور در نمی‌آیند. سنگ بنای هر فلسفۀ معقولی برای زندگی به این شرح است: چیزهایی وجود دارند که می‌توانید آنها را کنترل کنید و چیزهایی وجود دارند که نمی‌توانید کنترلشان کنید، و این احمقانه است که خودتان را به‌خاطر چیزهایی که نمی‌توانید مهارشان کنید آزار دهید. رواقیون، یک مکتب فلسفی بسیار کاربردی در یونان باستان و روم، نماد سیستم اعتقادی خود را تصویر یک کماندار برگزیدند. کماندار اختیار این را داراست که کدام کمان را انتخاب کند، کدام پیکان را از تیردان خود برگزیند، تا کجا زه کمان را بکشد و چگونه آن را بی‌حرکت نگه دارد. اما از لحظه‌ای که اجازه می‌دهد پیکان پرواز کند، تیر از مهار او خارج می‌شود. وزش باد شدید ممکن است پیکان را از مسیرش خارج کند. یا ممکن است در میانۀ پرواز بشکند. یا ممکن است چیزی بین پیکان پرتاب‌شده و هدفش قرار بگیرد. یا ممکن است هدف حرکت کند. نود و نه و نه دهم درصد از کل وقایع جهان خارج از تسلط شما است. شما هیچ ‌‌تأثیری در اینکه چه چیزی، کجا یا چگونه در جهان رخ بدهد ندارید. این بسیار معقول‌تر است که انرژی خود را بر چیزهایی که می‌توانید مهار کنید متمرکز کنید. قبول دارم که این جهانی است بسیار کوچک‌تر از کل سیاره. اما چاره‌ای نیست. شما می‌توانید بر آنچه در زندگی‌تان، خانواده‌تان، محله‌تان، شهرتان، شغل‌تان اتفاق‌‌ می‌افتد، ‌‌تأثیر بگذارید، اما بقیه را صرفاً باید قبول کنید. اپیکتتوس، فیلسوف رواقی، دو هزار سال پیش استدلال مهم دیگری را مطرح کرد: «شما بدل به چیزی می‌شوید که بدان اعتنا می‌کنید… اگر خود انتخاب نکنید خود را در معرض چه افکار و صوَری می‌گذارید، شخص دیگری این کار را خواهد کرد.» اگر اخبار را دنبال کنید، شما به شخصی دیگر، به شخصیتی دیگر تبدیل‌‌ می‌شوید -به فردی بدتر از کسی که ذهنش را با محتوای عاقلانه پر می‌کند. سنکا، فیلسوف دیگری که او هم دو هزار سال پیش زندگی می‌کرد، می‌گفت برای رسیدن به خرد، ما باید «تعداد محدودی استاد متفکر را انتخاب کنیم و کارهای آنها را هضم کنیم». مصرف اخبار مانند یک سفر عجولانه و بی‌پایان است. سنکا می‌گفت: «وقتی فرد تمامت وقت خویش را به سیر آفاق می‌گذراند به جایی می‌رسد که تعداد زیادی آشنا دارد اما هیچ دوستی ندارد». آزادی انتخاب آنچه برای ما مهم است نقشی اساسی در زندگی خوب دارد. اساسی‌تر از حتی آزادی بیان نظراتمان. فرد حق دارد که دیوانه نشود با چیزهایی که به نحو پرسر و صدایی وانمود می‌شود جدید و مهم هستند. مغزهای ما انباشته است. باید مغزهایمان را تمیز کنیم، سم‌زدایی‌شان کنیم و از آشغال پاکشان کنیم -نه اینکه مستمراً بیشتر و بیشتر آشغال در آن بریزیم. کاستن به‌مراتب سودمندتر از افزودن است. در این مورد بخصوص، هرچه کمتر، بهتر.

۳۰. متقاعد نشدید؟#

طی صفحات قبل زرادخانۀ تمام و کمالی از استدلال علیه مصرف اخبار به شما تسلیم شد. امیدوارم تا الآن متقاعد شده باشید. اگر متقاعد نشده‌اید کافی است این فصل را بخوانید. اگر این‌گونه است، لطفاً یک فرصت دیگر به من بدهید. پیشنهادی برایتان دارم که فقط بیست دقیقه زمان خواهد برد -که در مقایسه با زمانی که امیدوارم بعداً به دست بیاورید، هیچ است. یک تکه کاغذ بردارید، بگذاریدش روی میز و به ده ستون تقسیمش کنید. ستون‌ها را از چپ به راست شماره‌گذاری کنید، هر ستون یک سال از سال‌های گذشته است -به عنوان مثال ۲۰۱۱، ۲۰۱۲، ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۰. وسط کاغذ یک خط افقی رسم کنید که هر ستون را به دو نیم تقسیم کند. در نیمۀ بالایی، مهم‌ترین گزارش‌های خبری‌ای را که می‌توانید از آن سال به یاد بیاورید یادداشت کنید. لطفاً تقلب نکنید و به گوگل متوسل نشوید. نکتۀ این تمرین این است که نشان بدهد اخبار چقدر فرّار است. بنابراین، به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۶ می‌توانید بنویسید: «ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا شد». در سال ۲۰۱۲: «جنگ در سوریه آغاز شد». و غیره. درخواهید یافت که از دویست هزار گزارش خبری که در طول ده سال گذشته در مغزتان چپانده‌اید، تقریباً هیچ چیز حفظ نشده است. در نیمۀ پایین ستون، تحولات مهم زندگی خود را بنویسید: پیروزی‌ها، چالش‌ها، کشف و شهودها، تغییرات بزرگ در شخصیتتان، در خانواده‌تان، در شغلتان، در حلقۀ دوستانتان، اوقات فراغتتان، زندگی روانی و روحی‌تان. شاید ازدواج کرده باشید. شاید بچه‌دار شده باشید. شاید تصمیم گرفته‌اید که یک دورۀ تحصیلی را شروع کنید. شاید اخراج شده باشید. شاید به سرطان مبتلا شده باشید یا پدرتان فوت کرده باشد. شاید در قرعه‌کشی برنده شده‌اید، خانه‌ای خریده‌اید، به دور دنیا سفر کرده‌اید، یک شرکت نوپا تأسیس کرده‌اید. یا هر چیز دیگر. بعد، ببینید که آیا گزارش‌های خبری (بالای صفحه) مستقیماً بر تحولات زندگی شما (پایین صفحه) اثر داشته‌اند. شاید بحران پناهندگان در سال ۲۰۱۵ باعث شده باشد سال بعد شغلتان را رها کنید و پروژۀ کمک‌رسانی خود را راه بیندازید. اگر چنین است، یک قلم بردارید و یک خط اتصال پهن بکشید بین بحران پناهندگان در سال ۲۰۱۵ و پروژۀ کمک‌رسانی‌تان در سال ۲۰۱۶. چند خط اتصال در طی ده سال رسم می‌شود؟ صبر کنید، حتی یک خط هم رسم نکردید؟ تعجب نکنید. طبیعی است. دنیای خبر و دنیای زندگی شما دو جهان کاملاً متفاوت‌اند. هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. این بدان معناست که می‌توانید با اطمینان کل سیرک را از سیر تا پیاز نادیده بگیرید. حتی اگر هم واقعاً خطی پیدا کردید، فکر نکنم برای ایجاد این اتصال لازم باشد از اخبار به عنوان مکانیسم انتقال بین دو موضوع کمک بگیرید. فرض کنیم مادرزنتان را در سقوط هواپیمای شرکت هواپیمایی جرمن وینگز[۵۹] در سال ۲۰۱۵ از دست داده‌اید. این ارتباط هنوز هیچ ربطی به خود گزارش خبری ندارد. هنوز قانع نشده‌اید؟ وای، خیلی سرسختید! خب، یک پیشنهاد دیگر: یک روز کامل را در کتابخانۀ شهر خود بگذرانید، نگاهی به روزنامه‌های قدیمی بیندازید -آنهایی که ده یا بیست سال دارند. خواهید فهمید که تقریباً همۀ مقالات به موضوعات مهم بی‌اعتنا بوده‌اند. روزنامه‌نگاران نه‌تنها در شناسایی نشانه‌های زمانه ناتوان بوده‌اند، بلکه نشانه‌های بی‌ربطی را انتخاب کرده و سپس به تفسیر نادرست آنها پرداخته‌اند. به عنوان مثال، یک روزنامه از سال ۲۰۰۷ را ورق بزنید؛ فی‌الواقع هیچ اشاره‌ای به بحران قریب‌الوقوع مالی پیدا نخواهید کرد. حداکثر یک قطعه تعریف و تمجید دربارۀ تاجری بسیار موفق خواهید یافت که با مخلوط هیجان‌انگیزی از داستان‌های کم‌اهمیت، شایعات و رسوایی‌های ملال‌آور که آدم‌هایشان را امروز دیگر کسی نمی‌شناسد، به خورد مخاطب داده شده است. به احتمال زیاد همه چیز کاملاً مسخره به نظر می‌رسد -همان‌قدر که اخبار فوری امروز، ده سال بعد در نظر شما مسخره جلوه خواهد کرد. بایگانی برنامۀ تفسیر خبر معتبر در تلویزیون سویس، تاگس‌شو آنلاین در دسترس است. چرا نگاهی به آن نیندازیم؟ این کتاب در دوم سپتامبر ۲۰۱۹ در آلمان منتشر شد. بیست و پنج سال پیش در چنین روزی دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟ بیایید آرشیو تاگس‌شو را در تاریخ ۲/ ۹ /۱۹۹۴ جستجو کنیم. چه پیدا می‌کنیم؟ اتحادیۀ سوسیال‌‌مسیحی که گرایش‌های محافظه‌کارانه دارد، کنفرانس حزبی داشت. کارگران ساختمانی به کاهش مزد اضافی برای کار در شرایط بد آب و هوایی اعتراض کردند. گورباچف (در آن زمان دیگر بر سر کار نبود) از اصلاحات ارضی در آلمان شرقی دفاع کرد. معدود سربازان روس مستقر در آلمان عقب‌نشینی کردند. بلژیکی‌ها پنجاهمین سالگرد آزادی را جشن ‌گرفتند. صدراعظم کوهل[۶۰] موزه‌ای را رسماً افتتاح کرد. چین و روسیه خواستار همکاری بیشتر شدند. فولکس واگن خواستار ورود به بازار هند شد. باشگاه فوتبال وردربرمن[۶۱] در صدر جدول لیگ قرار داشت. جشنوارۀ کودکان در پوتسدام. نتایج بخت‌آزمایی. تصور کنید چه اتفاقی می‌افتاد اگر تاگس‌شو به دلایلی قادر به پخش برنامه نبود. نتیجه؟ دقیقاً هیچ. صنعت اخبار، آپاندیس جامعه است -دائماً ملتهب و کاملاً بی‌فایده. بهتر است آن را جراحی کنید و دور بیندازید.

۳۱. و اما دموکراسی؟#

قسمت اول شاید تا حالا توانسته باشم اندکی در ایمان شما به اخبار خلل وارد کنم. امیدوارم که توانسته باشم شما و چند خوانندۀ دیگر را متقاعد کنم که زندگی بدون خبر زندگی بهتری است. با این حال، یک چیز برایم روشن است: اکثریت قریب به اتفاق مردم این نکته را پذیرفته‌اند که نگاهی روزانه به رویدادهای جاری در سراسر جهان بخشی از زندگی افراد تحصیل‌کرده و مسئول است. کنار گذاشتن اخبار سریعاً غیراخلاقی تعبیر می‌شود، درست همان‌طور که در قرون وسطی حضور نیافتن در کلیساها در روزهای یکشنبه غیراخلاقی تلقی می‌شد. قضیۀ دموکراسی -آیا اخبار یکی از بخش‌های اساسی آن نیست؟- رایج‌ترین اعتراض در این زمینه است. خوشبختانه رد کردن آن نیز آسان است. فرض کنیم همگی دست از اخبار خواندن بکشیم. آیا با این کار به دموکراسی آسیب خواهیم زد؟ خب، بگذارید این سؤال را به دو بخش تقسیم کنیم. شهروندان چگونه می‌توانند در رأی‌گیری‌ها و همه‌پرسی‌ها انتخاب‌های خوبی انجام دهند؟ و چه کسی بر صاحبان قدرت نظارت خواهد کرد؟ با پرداختن به اولین سؤال شروع می‌کنم. آیا می‌توانیم از اخبار دوری کنیم اما عاقلانه رأی بدهیم؟ آیا گفتمان سیاسی بدون اخبار ممکن است؟ این سؤال‌ها حاکی از این باور است که شخص فقط از طریق رسانه‌های خبری می‌تواند به عقاید‌‌ مستدل برسد. اما این درست نیست. جالب است که پدران فکریِ دموکراسی مدرن (روسو، هیوم، لاک و مونتسکیو) در عصری قبل از وفور اخبار زندگی می‌کردند -با وجود این، قائل به گفتمان سیاسی پرمایه‌ای بودند. این گفتمان هم در کتاب‌ها، جزوه‌ها، جستارها، مجامع مباحثه و تجمع‌های عمومی جریان داشت و هم البته در سالن‌های سیاسی که تقریباً همه جا بودند و بیشترشان به‌دست زنان سازمان می‌یافتند. همۀ اینها سهمی در شکل‌گیری بحث‌های سیاسی پرشور داشتند. تحولات بزرگ دموکراتیک در چهارصد سال گذشته -انقلاب آمریکا، انقلاب فرانسه، انقلاب‌های ۱۸۴۸، سقوط اتحاد جماهیر شوروی- به برنامه‌های خبری روز وب‌سایت‌ها یا خوراک‌های خبری نیازی نداشتند. بیایید یک گام دیگر در زمان عقب برویم. در یونان باستان، دو هزار و پانصد سال پیش، دموکراسی (البته دموکراسی نخبگان که زنان و برده‌ها و مردان زیر سی سال را نادیده می‌گرفت) بدون روزنامه یا تلویزیون یا اینترنت عمل می‌کرد. مردم چگونه آ گاه می‌ماندند؟ آنها فکر می‌کردند و مباحثه می‌کردند. برگردیم به زمان کنونی. چگونه می‌توانیم بدون اخبار عاقلانه رأی بدهیم؟ توصیۀ من: قبل از اینکه به وعده و وعیدهای کاندیداها نگاه کنید، دستاوردهای آنها را ببینید. ممکن است مجبور شوید این اطلاعات را در اینترنت جستجو کنید و شاید نهایتاً از یک وب‌سایت خبری سر دربیاورید. این مهم نیست، تا زمانی که خودتان مسیرتان را از طریق اینترنت تعیین کنید، نه از طریق رسانه‌ها یا دستگاه‌ها. وقتی صحبت از همه‌پرسی می‌شود، راه‌حل از این هم ساده‌تر است. مرحلۀ اول: گزینۀ پیشنهادی را در نظر بگیرید و خودتان فکر کنید. استدلال‌های مخالف و موافق چیست؟ اگر حتی یک روز اخبار را کنار بگذارید زمان کافی برای فکر کردن به همه‌پرسی را خواهید داشت، و در نتیجه تبدیل به دموکرات بهتری خواهید شد. مرحلۀ دوم: در مورد مسائل با دو یا سه دوست بحث کنید. تلاش کنید به درک واضحی از استدلال‌های متقابل برسید. من شخصاً فقط وقتی احساس می‌کنم که برای بحث در مورد موضوع و رأی دادن صلاحیت دارم که بتوانم موضع مخالف و همچنین دیدگاه خود را تشریح کنم. اخبار برای دموکراسی کاملاً بی‌اهمیت نیست -بعضی اوقات حتی ممکن است آسیب‌زننده باشد. بدون تردید کیفیت گفتمان سیاسی در سی سال گذشته به‌طرزی چشمگیر خراب است. این دوره درست با افزایش روزافزون موج اخبار مطابقت دارد. ایستگاه‌های تلویزیونی و رادیویی خصوصی بی‌شماری شروع به پخش برنامه کردند. روزنامه‌های رایگان بازار را اشباع کردند. کانال‌های خبریِ تمام‌وقت به صورت آنلاین ظاهر شدند. اینترنت امکان انتشار بی‌ربط‌ترین خبرها را رایگان فراهم کرد. به لطف تلفن‌های هوشمند، اخبار از سال ۲۰۰۷ به بعد به دورترین گوشۀ حوزۀ خصوصی ما رسیده است: دائماً در دستانمان بوده یا در جیب‌های شلوارمان است و گاهی اوقات حتی با ما به رختخواب می‌آید. ارتباط میان انباشت فزایندۀ اخبار و کاهش کیفیت گفتمان سیاسی ممکن است یک رابطۀ تصادفی باشد. اما من‌ این‌طور فکر نمی‌کنم. توسعهٔ اخبار به طور مشکوکی یادآور مکانیسمی است که قبلاً در «رقابت تسلیحاتی» دیده‌ایم. تصور کنید در یک بازی فوتبال هستید. تعدادی تماشاچی جلوی شما روی پنجه‌های خود ایستاده‌اند تا دید بهتری نسبت به زمین داشته باشند. حالا همۀ افراد دیگر هم مجبور می‌شوند روی نوک پاهایشان بایستند. ماحصل نهایی هیچ است و فقط عضلات ساق پای همه خشک می‌شود. تولید و مصرف خبر هم دقیقاً همین‌طور است. هرچه یک نفر بلندتر فریاد بزند، دیگران هم مجبور‌‌ می‌شوند بلندتر داد بزنند. هرچه استدلال‌های یک طرف نفرت‌انگیزتر باشد، استدلال‌های طرف مقابل هم بیشتر بی‌پروا و خشن می‌شود. نتیجه؟ آشفتگی و ابهام و یک جامعۀ قطبی‌شده. اخبار به رقابتی تا ته خط منجر شده است -و کوچک‌ترین مخرج مشترک آن، خبرهای بسیار کوتاه و پرشور احساساتی است. شما نمی‌توانید این مسابقه را به‌تنهایی متوقف کنید و همچنین نمی‌توانید آن را معکوس کنید. اما لازم نیست در آن شرکت کنید. اگر می‌خواهید دموکرات خوبی باشید، بی‌شک نباید چنین کاری بکنید.

۳۲. و اما دموکراسی؟#

قسمت دوم در فصل قبل دیدیم که چگونه می‌توانید با پرهیز از اخبار، به جای فرو کردن سر در تندباد خبرها، به یک دموکرات بهتر تبدیل شوید. بیایید برویم سراغ سؤال دوم: اگر دیگر اخبار نخوانیم، چه کسی می‌خواهد بر افرادی که در رأس قدرت‌اند، نظارت کند؟ دموکراسی فقط وقتی نتیجه‌بخش است که همراه با مطبوعات آزادی باشد که حقیقت را روشن می‌کنند و اوضاع را با تمام پیچیدگی‌اش به تصویر می‌کشند. این بسیار سخت‌تر از گزارش خبر است. بنابراین، ما به دو نوع روزنامه‌نگاری نیازمندیم. اول، به روزنامه‌نگاری تحقیقی نیاز داریم که واقعیت‌ها و اقدامات خلاف واقع را آشکار کند. دوم، به روزنامه‌نگاری‌ای نیاز داریم که تصویر بزرگ‌تر را توصیف کند و اطلاعات و توضیحات پس‌زمینه‌ای را فراهم کند؛ به این می‌گویند «گزارشگری تبیینی». هر دو نوع سخت است. هر دو پرهزینه است. هر دو به مهارت تولیدکننده و تمرکز مصرف‌کننده نیاز دارد. در قالب فعلی اخبار، هیچ کدام از اینها درست انجام نمی‌شود. از نظر تاریخی، مشهورترین نمونۀ روزنامه‌نگاری تحقیقی کاری است که باب وودوارد[۶۲] و کارل برنستین[۶۳] در مورد قضیهٔ واترگیت برای واشنگتن پست انجام دادند. قضیهٔ واترگیت رسوایی سیاسی‌ای بود که برای رئیس‌جمهور ریچارد نیکسون به بهای از دست دادن شغلش تمام شد. البته، تعداد کمی از تحقیقات تا این حد مهیج است،‌ به‌ویژه آنهایی که فراتر از سطح محلی نمی‌رود. این مهم نیست. آنها هنوز هم مهم‌اند. بدون شک ما به کسانی نیاز داریم که افراد قدرتمند را پاسخگو نگه دارند -در سطح جهانی و منطقه‌ای و محلی. متأسفانه انگشت‌شماری از خبرنگاران ابزارهایی برای این کار دارند. برخلاف روزنامه‌نگاران خبری، روزنامه‌نگاران تحقیقی باید وقت بسیار زیادی را صرف نوشتن یک گزارش تحقیقاتی کنند -بعضی اوقات هفته‌ها و ماه‌ها. این دقیقاً خلاف رویۀ بسیاری از مقالات خبری امروزی است که غالباً چیزی بیش از رونویسی نیستند. روزنامه‌نگاران تحقیقی باید موضوع خود و همچنین افرادی را که در مورد آنها می‌نویسند بشناسند. آنها باید دفترهای راحت خود را ترک کرده و قدم به دنیای عریض و طویل بگذارند. روزنامه‌نگاران تحقیقی با انتشار اولین داستانی که ارزش چاپ دارد، راضی نمی‌شوند. آنها عمیق‌تر حفاری می‌کنند و از نزدیک مسأله را بررسی می‌کنند، تمام تلاش خود را برای کشف و بررسی مجدد حقایق به‌کار می‌بندند. آیا این یافته‌های آشکارکننده، گاه حتی احساسی، باید لزوماً در ستون‌های محدود روزنامه منتشر شوند؟ قطعاً نه. خیلی اهمیت ندارد که یک یافته ظرف یک روز یا یک هفته یا یک ماه، دیرتر یا زودتر، چاپ شود. مهم این است که عمیق و کامل بررسی شده باشد. درست است، ماجرای واترگیت بخشی از روزنامه‌نگاری تحقیقی بود که در یک روزنامه‌ منتشر شد، اما مقالات بسیار طولانی و کامل بودند -در تضاد آشکار با عناوین معمول اخبار. البته باب وودوارد و کارل برنستین می‌توانستند تحقیقات خود را به شکل یک مقالۀ طولانی در یک مجله منتشر کنند. یا -اگر امکانش در سال ۱۹۷۲ وجود داشت- در قالب یک پست طولانی در وبلاگ. یا اینکه می‌توانستند به عنوان کتاب منتشر کنند. اجتناب از اخبار به هیچ وجه به رکن چهارم[۶۴] دموکراسی آسیب نمی‌رساند. بلکه با دوری از آن، شما از روزنامه‌نگاری تحقیقی که بسیار معتبر است، پشتیبانی می‌کنید. نوع دوم روزنامه‌نگاری که به‌شدت به آن احتیاج داریم گزارشگری تبیینی است. این نوع روزنامه‌نگاری به روشن کردن پیش‌زمینه، انگیزه‌ها، عوامل محرک و شبکۀ ارتباطات در پشت رویدادهای مهم می‌پردازد و همچنین سعی بر ارائۀ راه‌حل دارد. مقالات بلند روزنامه و مجله، ویژه‌نامه‌ها، مستندها، پادکست‌ها و‌ کتاب‌ها همه قالب‌های مناسب برای این کار است که نیازمند مهارت‌های بسیار متفاوتی نسبت به روزنامه‌نگاری خبری است. در اصل، خبرنگاران تبیینی -مانند همکاران محقق خود- باید متخصص باشند. و فرد فقط می‌تواند در یک زمینه یا حداکثر دو حوزه متخصص باشد. کسی روزنامه‌نگاری را که در ده، بیست یا سی موضوع مختلف کار می‌کند جدی نمی‌گیرد. تجزیه و تحلیل، نظرات و «توضیحات گسترده و فراگیر» از جانب چنین روزنامه‌نگارانی -حتی اگر با زرق‌وبرق بسیار ابراز شوند- غالباً بی‌ارزش‌اند. این کتاب به این امید نوشته شد که روزنامه‌نگاران باهوش از اخبار پا پس بکشند و به سمت گزارش‌های تحقیقی یا تبیینی تغییر مسیر بدهند و همکاران کم‌استعدادترشان شغل‌های دیگری برای خود پیدا کنند -موهبتی برای جامعه و خودشان (وانگهی، روزنامه‌نگاری بد درآمدی هم ندارد). این بدان معناست که روزنامه‌نگارانی که به کار خود افتخار می‌کنند، مجبور خواهند شد که دامنۀ گسترۀ توانمندی‌ خود را بسازند. باید در یک حوزه تخصص خود را تقویت کنند. همچنین باید در کار انتقال پیام تبحر داشته باشند. این چالش مضاعفی است که فقط تعداد معدودی از پس آن برمی‌آیند. این تعداد معدود در ازای دانش و مهارت‌هایشان پول می‌خواهند. چه کسی باید آن را بپردازد؟ جدای از نشریات حرفه‌ای، هیچ مدل کسب وکاری به اندازۀ کافی پایدار نبوده است تا از روزنامه‌نگاری تبیینی در مقیاس وسیع پشتیبانی کند. با وجود این، هرچه تعداد بیشتری از افراد از خواندن اخبار دست بکشند و به کار باکیفیت خبرنگاری بها بدهند، احتمال اینکه روزی چنین سبکی از خبرنگاری پایدار شود بیشتر می‌شود. این تغییر جهت را باید مصرف‌‌کنندگان هدایت کنند. بازار مطابق با آن پاسخ خواهد داد.

۳۳. ناهار خبری#

من پیشنهاد جدیدی دارم برای اینکه بتوانیم عرصۀ عمومی را از رخوت خارج کنیم، شاید حتی دموکراسی را -آن هم بدون توسل به اخبار ملال‌آور. راه‌حل من بدین قرار است. همه باید غذا بخورند. مخصوصاً ناهار. بعضی اوقات من به‌تنهایی در دفتر خود ناهار می‌خورم. یک ناهار سریع، و می‌توانم هنگام غذا خوردن به کتاب صوتی گوش کنم. بعضی اوقات ناهارهای شغلی دارم و بعضی اوقات با یک دوست ملاقات می‌کنم (بله، حتی با روزنامه‌نگاران). مهم نیست که چه کسی را می‌بینم، این را عادت خود کرده‌ام که این سؤال را بپرسیم: همچنان‌ که بعد از غذا دستمال سفرۀ خود را تا می‌کنیم، از چه معیارهایی استفاده می‌کنم تا بفهمم آیا این یک ناهار موفق بود؟ جواب معمول؟ اگر من از طرف مقابل (و آنها از من) چیزی واقعی و مرتبط یاد گرفته باشم که قبلاً نمی‌دانستم -چشم‌انداز تازه‌ای که به درک من از جهان کمک می‌کند- نتیجه می‌گیرم که ناهار موفقیت‌آمیز بوده است. با ارزش‌ترین و لذت‌بخش‌ترین این ناهارها، همیشه آنهایی هستند که هر کدام از ما در طی آن روی یک چیز بخصوص تمرکز می‌کنیم. این به ما امکان می‌دهد که به جای ماندن در سطح، عمیق‌تر شویم. من همچنین می‌فهمم که طرف مقابل در مورد موضوع مورد نظر چگونه فکر می‌کند، چگونه با آن دست و پنجه نرم می‌کند، چگونه مفهوم آن را برداشت می‌کند -و بالعکس. اگر همنشین من یک روزنامه‌نگار باشد، مهم‌ترین داستانی را که روی آن کار می‌کند برایم تعریف می‌کند. نه دو داستان، نه سه تا، فقط یکی. این‌گونه است که نکات ظریف داستان را درمی‌یابم، سایه‌های خاکستری، قوۀ محرکۀ پشت وقایع، زمینه و نحوۀ نگرش روزنامه‌نگار (معروف به فرا ـ ‌اطلاعات). بعد از پانزده دقیقه جایمان را عوض می‌کنیم و نوبت من است. همراه من در مورد موضوعی که در حال حاضر در ذهن من است اطلاعاتی کسب می‌کند -یک موضوع، نه دو یا سه موضوع مختلف. موضوع مزبور ممکن است یک فصل کتاب یا یک ایدۀ تجاری باشد. این هم پانزده دقیقه وقت می‌گیرد. بقیۀ زمان تا وقت رسیدن آخرین اسپرسوهایمان و صورتحساب با مباحث دیگر یا بسط نکات قبلی بحث پر می‌شود. من این قالب را یک «ناهار خبری» می‌نامم. بعد از هر ناهار خبری، با احساس سرزندگی به دفتر خودم برمی‌گردم. یک وعدۀ غذایی مانند این -حداقل برای من- هرگز یک شکست نیست. ایدۀ ناهار خبری همراه با پانزده دقیقه بحث و گفتگو، به‌راحتی می‌تواند برای افراد بیشتری مناسب باشد که در کنار ماهی، گوشت یا سبزیجات، مشتاق ایده‌های جدید نیز هستند. این امر می‌تواند با اجارۀ اتاق یا رستوران برای ناهارهای خبری منظم انجام شود و سپس از طریق یک اپلیکیشن یا یک وب‌سایت که افراد می‌توانند در آن ثبت‌نام کرده و هزینه‌‌اش را بپردازند، اعلام شود. می‌توان این ناهارها را برای همۀ روزهای کاری برنامه‌ریزی کرد: دو سخنرانی سریع هر کدام پانزده دقیقه و یک ناهار سالم. یک روزنامه‌نگار مهم‌ترین مطلب اخیر خود را ارائه می‌دهد. تمرکز نه بر روی عنوان، بلکه بر زمینۀ متن خواهد بود. کاری که برای آن انجام شده، حال و هوا، رنگ -همه باید بخشی از ارائه باشند. هرچه داستان محلی‌تر باشد برای شرکت‌‌کنندگان بیشتری مهم‌تر خواهد بود. بعد، یک محقق (یا یک روزنامه‌نگار، اگر او نیز یک متخصص باشد) داستانی را ارائه می‌دهد که بعید به نظر می‌رسد در رسانه‌ها ظاهر شود، چون کُند و انتزاعی است، اثری از تصاویر جلف در آن نیست و نمی‌توان از دریچهٔ نگاه یک نفر آن را روایت کرد. سخنرانی دوم هم پانزده دقیقه طول می‌کشد. بعد از آنها، یک ناهار سالم و سریع می‌خوریم. کل قضیه، شامل وعدۀ غذایی، شصت دقیقه طول می‌کشد، حداکثر هفتاد و پنج دقیقه. به نظر شما هنگام صرف غذا دربارۀ چه چیزی بحث می‌شود؟ البته که همان دو موضوع. فرصتی بهتر از این برای گفتگوهای هوشمندانه در هنگام ناهار گیر نمی‌آورید. به عنوان یک شرکت‌کننده هر بار افراد جدیدی را هم ملاقات می‌کنید، افرادی که همه مشتاق درک نیروهای نهفته در پس حوادث جهانی هستند. به طور خلاصه، این باعث می‌شود که یک ناهار معمولی به یک تجربۀ فکری و خوراکی و اجتماعی غنی تبدیل شود. حتی ممکن است تا حدی حال و هوایی شبیه به سالن‌ها داشته باشد؛ یعنی نهادهای غیررسمی بحث و گفتگو در قرن هجدهم که در پاریس و لندن بسیار رواج داشتند. چه کسی باید این ناهارهای خبری را برنامه‌ریزی کند؟ رستوران‌ها یا افراد سرمایه‌گذار یا خود شرکت‌های رسانه‌ای -بالاخره هر شرکت‌کننده‌ای یک مشترک بالقوه است. در شهرهای بزرگ امکان برگذاری چندین ناهار خبری رقیب وجود خواهد داشت. با گذشت زمان، مشتری‌ها می‌فهمند کجا جالب‌ترین آدم‌ها برای ناهار جمع می‌شوند و مناسب‌ترین سخنرانی‌ها در کجا برگذار می‌شود. حتی ممکن است این ایده به یک جنبش تبدیل شود و در چندین شهر گسترش یابد. تصور کنید که به یک شهر جدید وارد می‌شوید، گرسنه هستید، و کسی را نمی‌شناسید که بتوانید با او ناهار بخورید. می‌توانید گوشۀ یک بار ناشناس یک ساندویچ همبرگر گاز بزنید. یا می‌توانید کاری هوشمندانه انجام دهید و به جستجوی نزدیک‌ترین جایی بروید که ناهار خبری در آن برگذار می‌شود. به این ترتیب، مکالمۀ هوشمند و غذای سالم و افراد هیجان‌انگیز، همه در یک ساختار آشنا و با قیمت مناسب در دسترس شما خواهد بود. کسی چه می‌داند، حتی ممکن است به شکل مجمعی جهانی درآید، البته بدون عضویت رسمی. افرادی از مصرف خوراک بی‌ارزش رسانه‌های مرسوم به ستوه آمده‌اند و تشنهٔ کسب فهم ژرف‌تری از جهان هستند. بنجامین فرانکلین در یکی از سیزده پند اخلاقی خود توصیه کرده: «از گفتگوی بی‌ارزش پرهیز کنید.» این حرف مخصوصاً در وعده‌های غذایی درست است: یک ناهار خوب باید از هر نظر مغذی باشد.

۳۴. آیندهٔ اخبار#

به کجا می‌رویم؟ به نظر من، چهار جریان اصلی وجود دارد. روند شمارۀ یک: جریان سیل‌آسای اخبار تصاعدی افزایش می‌یابد. هرچه افراد بیشتری بر زمین زندگی کنند، اتفاقات بیشتری رخ خواهد داد -سوابق، اختراعات، قساوت‌ها، معجزات، چیزهای باورنکردنی. شهری ده هزار نفری نسبت به جامعه‌ای ده میلیون نفری میزان بسیار کمتری اخبار عرضه می‌کند. تعداد برخوردها و تعاملات احتمالی بین افراد و بنابراین تعداد گزارش‌های خبریِ احتمالی تصاعدی افزایش می‌یابد. علاوه بر این، هزینۀ تولید و انتشار اخبار روز به روز کاهش می‌یابد. نتیجۀ نهایی خروجی اخبار به جای اینکه افزایشی خطی را نشان دهد، افزایشی جهشی خواهد بود. ارتباط آن با زندگی فردی تقریباً هیچ خواهد بود، با وجود اینکه سروصداها کر‌کننده است. روند شمارۀ دو: همیشه و همه‌جا اخبار ما را احاطه کرده است. در گذشته مردم در زمان‌های خاص و مکان‌های خاص اخبار را می‌خواندند و تماشا می‌کردند و گوش می‌دادند. زمان تقسیم شده بود به اوقاتی با اخبار و اوقاتی بدون اخبار. در برخی مکان‌ها اخبار بود، بعضی جاها اصلاً از اخبار خبری نبود. امروز، اخبار در تمام ساعات روز در همۀ حوزه‌های زندگی خصوصی و عمومی ما نفوذ کرده است. به نظر می‌رسد که این روند همچنان ادامه یابد. آنچه این روند را هدایت می‌کند -همان‌طور که اغلب چنین است- اتحاد نامقدس بین اخبار و تبلیغات است. این بدان معنی است که منافع تولیدکنندگان اخبار با مصرف‌‌کنندگان اخبار دقیقاً یکسان نیست. اخبار ما را در محل کار دنبال می‌کند، ما را از طریق تلفن‌های هوشمندمان در توالت و اتاق خواب هم دنبال می‌کند. نوعی آینهٔ دستشویی اختراع شده که وقتی صبح دارید مسواک می‌زنید، اخبار را برای شما پخش می‌کند. در نیویورک به محض اینکه یک تاکسی بگیرید فوراً لبریز خبر خواهید شد. شاید به‌زودی عینک آفتابی رایگانی طراحی شود که در ازای برخورداری از امتیاز استفادۀ آن، مرتباً ترکیبی از اخبار و تبلیغات را از جلوی چشم ما بگذراند. اخبار همه جا حاضر است. اگر می‌خواهید از آن فرار کنید، باید رادیکال عمل کنید. روند شمارۀ سه: الگوریتم‌ها مرتباً در راستای درک ما تبحر بیشتری می‌یابند. هر کجا ردپای دیجیتالی هست (در گوگل، فیس‌بوک، آمازون، اپل، ارائه‌‌کنندگان میزبانی وب و وب‌سایت‌های خبری) برنامه‌ها به طور جدی مشغول تهیۀ تصویری هرچه دقیق‌تر از شخصیت شما هستند. بسیاری از این الگوریتم‌ها در حال حاضر شما را بهتر از خودتان می‌شناسند -ترجیحات شما، تمایلات سیاسی‌تان، رفتار مصرفی‌تان، شغلتان، فعالیت‌های تفریحی‌تان، روابطتان، روال روزمره‌تان، خواسته‌هایتان، نگرانی‌هایتان و نیازهایتان. این الگوریتم‌ها می‌دانند که چگونه شما را از نظر عاطفی گیر بیندازند. نقاط حساس شما را از شریک زندگی‌تان بهتر می‌شناسند، بنابراین عمداً با مقاله‌ها و تصاویر و فیلم‌هایی که بیشتر پذیرای آنها هستید اغوایتان می‌کنند. متأسفانه، این کار را با حسن نیت و از سر خوش‌قلبی انجام نمی‌دهند. پشت این ماشین‌حساب‌های جذاب، صاحبان شرکت‌ها (سهامداران) قرار دارند که چشمشان فقط دنبال پول است -پول شما. وقتی مسأله این باشد، آنها همیشه سعی می‌کنند چیزی را به شما بفروشند -تبلیغات، محصولات، نظرات سیاسی، جهان‌بینی. البته در مورد روزنامه‌ها نیز این‌گونه است. آنها نیز عمدتاً از طریق تبلیغات تأمین مالی می‌شوند. آنها هم از اخبار به عنوان طعمه استفاده می‌کنند و سعی می‌کنند توجه شما را به تبلیغات جلب کنند. اما روزنامه‌های چاپی چیزی در مورد شما نمی‌دانستند، بنابراین ‌‌تأثیر آنها حداقلی بود. الگوریتم‌های امروزی از لقمه‌های خبری (برای به کار بردن زبان تخصصی بهتر است بگوییم: تلۀ کلیک[۶۵]) به طرزی کاملاً هدفمندتر استفاده می‌کنند. نتیجه؟ فاصله گرفتن از جریان اخبار بسیار دشوار می‌شود. تصور کنید که سیگار و الکل و کوکائین نه‌تنها مجانی بودند بلکه عملاً در همه جا و در همۀ ساعات با دست‌هایی نامرئی تعارف می‌شدند. بدون شک بسیاری از ما به دام می‌افتادیم. این دقیقاً همان چیزی است که امروزه در مورد اخبار اتفاق‌‌ می‌افتد. آستانۀ خودداری برای یک معتاد به اخبار فقط پایین نیست، حتی صفر هم نیست -در واقع منفی است. انضباط خیلی بیشتری برای اجتناب از اخبار لازم است تا برای دستیابی به آن. روند شمارۀ چهار: اخبار از حقیقت دورتر و دورتر می‌شوند. الگوریتم‌ها نه‌تنها در محاسبۀ چیزی که توجه شما را به خود جلب می‌کند ماهرتر می‌شوند، بلکه با گذشت زمان خلاق‌تر هم می‌شوند. حتی امروز، برنامه‌ها می‌توانند از هوش مصنوعی برای ایجاد متن و تصویر و فیلم بدون کمک انسان استفاده کنند. طی چند سال آینده، این محصولات مصنوعی از چیزهای واقعی، قابل تشخیص نخواهند بود. اخبار جعلی جذاب‌تر از خبرهای واقعی خواهند شد. این کاملاً منطقی است. بالاخره آنها جز جلب توجه هدفی ندارند و اساساً به همین منظور هم طراحی شده‌اند. دیگر لازم نیست به واقعیت اهمیتی بدهند. ممکن است بپرسید که چه کسی می‌تواند علاقه‌مند به انتشار اخبار جعلی باشد؟ ساده است: هر سازمانی که می‌خواهد توجه شما را به مدت هرچه بیشتر اسیر نگه دارد تا بتواند تبلیغات به خوردتان بدهد و داده‌هایتان را تخلیه کند. یا هر سازمانی که می‌خواهد نظرات شما را دستکاری کند، به‌خصوص عقاید سیاسی‌تان را. اخبار جعلی همیشه با ما بوده است -جزوه‌هایی در اواخر قرون وسطی، تبلیغات در زمان جنگ. تفاوت مهم این است که در آینده این جعلیات دیگر فعالانه توسط انسان تولید نمی‌شوند. برخلاف زمان قدیم، که پس پشت دروغ انسان‌هایی مشخص بودند -افرادی که مجبور بودند به وجدان خود پاسخ دهند- تا چند وقت دیگر آنجا فقط برنامه‌های رایانه‌ای خواهند بود. این خطر همیشه در حال افزایش است که اخبار مغز ما را به خمیر تبدیل کند. امواج تازۀ اخبار دائماً بر سر ما می‌ریزند، هر یک بزرگ‌تر از قبلی. تا هنوز قدرت دارید، فرار کنید. وقت دارد تمام می‌شود.

۳۵. زندگی بدون اخبار چه حسی دارد#

در ۲۶ ژانویۀ سال ۱۶۴۹، چارلز اول، پادشاه انگلستان و اسکاتلند و ایرلند به اعدام محکوم شد. تلاش او برای انحلال پارلمان باعث ایجاد جنگ داخلی شد -جنگی که چارلز در آن شکست خورد. چارلز مانند همهٔ پادشاهان آن دوره تصور می‌کرد که واجد حق الهی حکمرانی است و بخش قابل توجهی از مردم حرف او را باور می‌کردند. این نخستین بار در تاریخ اروپا بود که یک پادشاه اعدام می‌شد. تردید در سراسر قاره موج می‌زد. آیا این اصلاً مجاز بود؟ چه عواقبی ممکن بود به دنبال داشته باشد؟ آیا خدا جهان را در آشوب فرو می‌برد؟ در ۳۰ ژانویۀ سال ۱۶۴۹، رأس ساعت دو، پیش چشم هزاران تماشاگر، پادشاه از سکوی اعدام بالا رفت و سر خود را روی کنده قرار داد. پس از دعایی کوتاه به جلاد اشاره کرد که آمادۀ مرگ است. یک چرخش بی‌نقص تبر کافی بود، و سرش بر زمین افتاد. ناله‌ای در میان جمعیت پیچید. چند نفری دستمال خود را در حوضچۀ خون فرو کردند. روز بعد، ۳۱ ژانویه، زندگی ادامه یافت. رودخانۀ تیمز جریان داشت، پرندگان آواز می‌خواندند و انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است، خورشید در زمان همیشگی طلوع کرد.گاوها شیر دادند، نانوایان نان پختند، کودکان به دنیا آمدند، روزهای تولد جشن گرفته شد و چرخ گردون حتی بدون پادشاه به گردش ادامه داد. طبق مشاهدات من، مردم احترام خاصی برای اخبار قائل هستند، شبیه احترامی که مختص شاه بود. واکنش اولیۀ بیشتر مردم به ایدۀ کنار گذاشتن اخبار این است که بپرسند، آیا اصلاً اجازهٔ چنین کاری داریم؟ انگار اگر دست از خواندن روزنامه بکشیم، هرچه معنا و مفهوم در جهان هست مثل دود ناپدید می‌شود و جامعه متلاشی می‌شود. مسخره به نظر می‌رسد، اما برای بسیاری از مردم زندگی بدون خبر واقعاً تصورناپذیر است، درست همان‌طور که ۳۵۰ سال پیش زندگی بدون پادشاه تصورناپذیر بود. البته رسانه‌ها هر مانعی را از سر راه خود کنار می‌زنند تا اثبات کنند که اهمیت دارند. آنها در تلویزیون این کار را با تریلرهای چشمگیر انجام می‌دهند که به‌سرعت از سقوط هواپیما کات می‌خورد به پرتاب موشک به رؤسای جمهور به سیارۀ در حال چرخش -که همه با یک موسیقی پرطمطراق کنار هم چیده شده‌اند. این نمایشی است که طراحی شده برای گفتن اینکه: اینجا همه چیز هست. و با این حال، اصلاً هیچ چیز نیست. صدها سال، پادشاه بدون آنکه اعتراضی بدو بشود، بر تخت سلطنت تکیه می‌داد -بعد سرش بریده شد و ناگهان همه تشخیص دادند که ما نیازی به شاه نداریم. در مورد اخبار هم دقیقاً همین‌طور است. در آغاز کار، تحریم تمام‌عیار اخبار جسورانه و غیراخلاقی و از سر خودپرستی و بدعت‌آمیز به نظر می‌رسد. با این حال نوه‌های ما به معتادان خبر امروزی نگاه خواهند کرد و سر تکان خواهند داد. وقتی اولین بار خواندن اخبار را متوقف می‌کنید، احتمالاً با این حس مبهم احاطه می‌شوید که دارید کار رادیکالی انجام می‌دهید. دست‌کم من که چنین حسی داشتم. انگار کار نادرستی انجام داده بودم. انگار مطلع بودن از همه چیز، وظیفۀ هر شهروند شایسته‌ای است. در ابتدا مطمئن نبودم که این یک آزمایش کوتاه مدت است یا سبکسری هوسبازانه‌ای که بعد از یکی دو هفته دوباره کنار می‌گذارم. در آن زمان استدلال‌های من هنوز شکل کاملی نگرفته بودند. من آزمایش خود را پنهان می‌کردم و در موردش با هیچ کس حرف نمی‌زدم. اگر گفتگویی به صحبت دربارۀ وقایع روز می‌کشید، سعی می‌کردم طوری رفتار کنم که انگار اخبار را خوانده‌ام اما به آن اهمیت نداده‌ام. وقتی دیگران به چیزی که در برنامۀ خبری عصرگاهی تلویزیون، تاگس‌شو، دیده بودند می‌خندیدند من هم لبخند می‌زدم. وقتی کسی از وقوع یک فاجعۀ طبیعی در آن طرف دنیا حرف می‌زد، ژست اندیشمندانه‌ای می‌گرفتم، اجازه می‌دادم این‌طور به نظر برسد که البته این فاجعه از دید من پنهان نمانده اما قبلاً آن را عقلاً بررسی کرده‌ام و به همین دلیل واکنشی احساسی و ناگهانی بروز نمی‌دهم. در اصل، به بهترین نحو ممکن دست به ظاهرسازی زدم. از ملاقات با افراد جدید می‌ترسیدم، چون این جلسات همیشه مشتمل بود بر گپ زدن و گپ زدن هم -بعد از خاتمۀ بحث آب و هوا- به امور جاری می‌رسد. پی بردم که از حرف ‌زدن از آزمایشی که ترتیب داده‌ام معذّب هستم. با این حال، با گذشت زمان هرچه بیشتر مطمئن شدم که در مسیر صحیح قرار گرفته‌ام. استدلال‌هایم واضح‌تر شد، نگرشم روشن‌تر، زمان کشسان‌تر، ‌‌تصمیم‌گیری‌ام بهتر و آرامشم عمیق‌تر شد. شما هم همین را در بدن خود تجربه خواهید کرد. شما، خوانندۀ عزیز، اکنون کاملاً مجهز به مجموعه‌ای از استدلال‌ها علیه پیگیری اخبار هستید. تنها کاری که باید بکنید این است که آنها را به کار بندید. آیا می‌ترسید که زندگی بدون خبر موجب شود در مهمانی‌ها فردی کسل‌کننده به نظر برسید؟ نگران نباشید. شاید ندانید که رئیس‌جمهور یک‌‌ توئیت آزاردهنده نوشته اما اکنون دنیا را بهتر می‌فهمید و می‌توانید این درک را با دوستان خود در میان بگذارید. از صحبت کردن در مورد سبک جدید زندگی‌تان خجالت نکشید. مردم مجذوب گوش دادن خواهند شد. و اگر مکالمه ناگهان خاموش کرد، برای استارت زدن هیچ راهی بهتر از این نیست که بپرسید: «خب، به نظر شما مهم‌ترین عناوین خبری این هفته کدام‌اند؟» خواهید دید -اکثر مردم سخت مشتاق‌اند این چیزها را برای شما توضیح دهند. و آنها شما را دوست خواهند داشت به‌خاطر اینکه به آنها فرصتی دادید تا مخزن عظیم ولی بی‌حاصل اطلاعات به‌دردنخور خود را با شما قسمت کنند. با لبخندی رندانه از آن استقبال کنید.

پیوست#

من در اینجا خودم را به مهمترین منابع تخصصی و مطالب توصیه‌شده محدود کرده‌ام، البته نه برای هر فصل. بدیهی است که درک و بینش من نتیجهٔ همه اینهاست و همیشه نمی‌توان به یک منبع خاص نسبتش داد. می‌توانستید صدای افتادن یک سوزن را بشنوید در بهار سال ۲۰۱۱ نسخهٔ اولیۀ مقاله را در وب‌سایت خودم منتشر کردم. هیچ‌کدام از مقاله‌های دیگرم باعث این همه واکنش نشده بود (یا به‌اعتراض یا به‌توافق). نسخهٔ کوتاه این مقاله در گاردین منتشر شد: «خبر برای شما بد است -و پیگیری نکردن اخبار شما را شادتر خواهد کرد.[۶۶]» آلن روسبریدگر از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۵ سردبیر گاردین بود، یکی از قدیمی‌ترین نشریات روزانه در انگلستان. در دوران تصدی خود، شاهد پوشش از لحاظ سیاسی ضعیف اسناد ویکی‌لیکس بود. او در سال ۲۰۱۸ کتاب درخشان اخبار فوری: بازسازی روزنامه‌نگاری، و اهمیت کنونی آن؟ [۶۷] را منتشر کرد. - نقدی بر روزنامه‌نگاری خبری. ۳. خبر برای ذهن مانند قند است برای بدن اگر مایل به کسب اطلاعات بیشتر در مورد تاریخچهٔ اخبار هستید، کتاب‌های زیر را توصیه می‌کنم: اندرو پتگری، اختراع اخبار: جهان چگونه خودش را درک کرد[۶۸] و میچل استفن، تاریخچۀ خبر[۶۹]. ۵. برنامهٔ سی‌روزه برای اطلاعات بیشتر در مورد گریز روزانه به تفکر، یک وب‌سایت معرفی می‌کنم[۷۰]. و نیز مقالهٔ ربکا مولر، تحت عنوان «بیل گیتس دو هفته را تنهایی در جنگل می‌گذراند. این هم علتش»[۷۱]. مهم‌ترین اختراع سال ۱۹۹۳ اولین مرورگر اینترنتی گرافیکی موسوم به «موزائیک» بود. نسخۀ ۱.۰ مایکروسافت ویندوز ، اولین بار در ۱۱ نوامبر وارد بازار شد.[۷۲] ۹. اخبار خارج از گسترۀ توانمندی شماست النا هولودنی: «اسحاق نیوتن یک نابغه بود، با وجود این میلیون‌ها دلار در بازار سهام از دست داد.»[۷۳] ۱۰. تصویری که اخبار از ارزیابی ریسک عرضه می‌کند کاملاً خطاست مثال اتومبیلی که روی پل حرکت می‌کند از نسیم نیکلاس طالب گرفته شده است (در واقع از مکاتبات شخصی‌مان). یک نمونهٔ عالی از ارزیابی نادرست ریسک در کتاب جودی جکسون آمده است: «شما همان هستید که می‌خوانید: چرا تغییر رژیم رسانه‌ای شما می‌تواند دنیایتان را تغییر بدهد.»[۷۴] ۱۱. دنبال کردن اخبار اتلاف وقت است برای اطلاعات بیشتر داده‌های مرکز تحقیقاتی پیو[۷۵] را ببینید. ۱۲. اخبار مانع شکل‌گیری نگرشی فراگیر می‌شود در مورد دقیق نگاه کردن به موتورخانه، مراجعه کنید به مقالهٔ گاوین اشمیت تحت عنوان قطعی ارتباط بین اخبار و ادراک[۷۶] و مقالهٔ جان بروک‌من تحت عنوان «بابت چه باید نگران باشیم؟»[۷۷] و مقالهٔ ماکس فریش[۷۸]. ۱۳. اخبار برای بدن سم است برای واکنش استرسی ناشی از آدرنالین ـ کورتیزول نگاه کنید به مقالهٔ «تأثیرات عصبی ـ هورمونی استرس و افزایش سن» نوشتهٔ رابرت ساپولسکی، لوئیس کری و بروس مک‌وین[۷۹]. برای اثرات منفی اخبار بر سلامت ما نگاه کنید به مقالهٔ تحقیقی وندی جانسون: «اثرات روانشناختی منفی برنامه‌های خبری تلویزیون، فاجعه‌سازی از نگرانی‌های فردی»[۸۰]. و می‌توانید به مقالهٔ اخبار تلویزیون -هراس روزانه، تأثیرات احساسی خشونت در اخبار تلویزیون نوشتۀ دگمار یونز، فرانک شواب و پیتر وینتوف اسپارک[۸۱] نیز مراجعه نمایید. مطالعهٔ حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نشان می‌دهد که مصرف رسانه‌ها (ساعاتی که تلویزیون‌ها به موضوع حمله به مرکز تجارت جهانی اختصاص دادند) ارتباط مستقیمی با میزان استرس‌های پس از سانحه داشته است. برای مطالعۀ بیشتر دربارهٔ این موضوع می‌توانید نگاه کنید به تحقیق بلانکارد، کوهن، روول، هیکلینگ، ویتوک، راجر، جانسون و استکلر: بررسی اثرات روحی غیرمستقیم حملات یازده سپتامبر بر دانشجویان کالج: میزان نزدیکی، در معرض قرار گرفتن و ارتباط اثرات با حادثه [۸۲]. ۱۵. اخبار سوگیری گذشته‌نگر را تقویت می‌کند آنجا که در مورد «به دلیل ایکس» نوشته‌ام، می‌توانید نگاه کنید به آنچه نسیم نیکلاس طالب در مورد اشتیاق روزنامه‌نگاری به یافتن یک دلیل برای هر اتفاق، در کتاب قوی سیاه، در فصل «اثرات بسیار بعید» نوشته است[۸۳]. و نیز کتاب دیگری از نسیم صفحه 42 نیکلاس طالب تحت عنوان ضدشکننده: چیزهایی که از بی‌نظمی به دست می‌آید[۸۴]. همین‌طور می‌توانید به حیوانات فرهنگی: طبیعت و معنای انسانی و زندگی اجتماعی نوشتهٔ روی بامیستر[۸۵] مراجعه کنید. ۱۶. اخبار سوگیری سهولت دسترسی را تقویت می‌کند برای بخشی که در مورد پیشگیری از حوادثی مانند یازده سپتامبر با نصب درهای ضدگلوله در اتاق خلبان است، می‌توانید به کتاب قوی سیاه نسیم طالب نگاه کنید. و همینطور مقالۀ مت ریدلی تحت عنوان «چرا افسرده و مأیوس بودن این‌قدر باحال به نظر می‌رسد ؟»[۸۶] در مورد ابهامی که بین کلمات پیشگیرانه و غیرموجود وجود دارد می‌توانید به کتاب جکسون، شما همان چیزی هستید که می‌خوانید[۸۷] مراجعه کنید. این مانیفستی است برای روزنامه‌نگاری سودمند و سازنده. روزنامه‌نگاری سازنده گزارش‌هایی هم از اقدامات پیشگیرانهٔ موفق ارائه می‌دهد. بنابراین، آنها را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند. ۱۷. اخبار آتشفشان نظرات را جوشان نگه می‌دارد نگاه کنید به: مارکوس اورلیوس، تأملات، کتاب ششم، پاراگراف ۵۲، ترجمهٔ مارتین هاموند[۸۸]. ۱۸. اخبار مانع اندیشیدن می‌شود نگاه کنید به: نیکلاس کار؛ اینترنت تمرکز را از هم می‌پاشد[۸۹]. ۱۹. اخبار ساختار مغز ما را دگرگون می‌کند در مورد راننده تاکسی‌های لندن مراجعه کنید به النوز ماگیر، کانریم وولت و هوگو اسپیرز، «راننده تاکسی‌ها و راننده‌های اتوبوس در لندن. ام آر آی ساختاری و تحلیل اعصاب و روان»[۹۰]. در مورد نقشه‌های جدید ژئومتریک به تست پیچیدهٔ ری ـ اوستریت مراجعه کنید. [۹۱] و نیز مقالهٔ کپکی لو و ریوتا کانی در مورد قشر کمربندی قدامی مغز[۹۲]. ۲۰. اخبار مایهٔ شهرت کاذب است در مورد دونالد هندرسون مراجعه کنید به مقالۀ آلیسون تاکمورا: «اپیدمیولوژیستی که موجب ریشه‌کن شدن بیماری آبله شد.»[۹۳] ۲۱. اخبار ما را از آنچه واقعاً هستیم کوچک‌تر می‌کند مراجعه کنید به مایکل مارموت؛ تعریف اجتماعی سلامت.[۹۴] ۲۲. اخبار ما را منفعل می‌کند در مورد آزمایش موش‌ها مراجعه کنید به استون میر؛ «استرس، کنترل، تاب‌آوری و قشای جلو مغزی»[۹۵]. اپیکتتوس هرگز چیزی منتشر نکرد. این جزوه را یکی از شاگردانش، آریان، ضبط کرده است. ۲۳. اخبار را روزنامه‌نگاران اختراع می‌کنند آمار استخدام را می‌توانید در وب‌سایت کریرکست و براساس تحقیقی که سال ۲۰۱۵ انجام شده[۹۶] ببینید و نتایج تحقیقی مشابه که در سال ۲۰۱۸ انجام شده نیز در وب‌سایت موجود است[۹۷] و جزئیات بیشتر در مورد نحوهٔ محاسبهٔ آماری هم در سایت موجود است.[۹۸] در مورد مسابقهٔ تا ته خط مراجعه کنید به کتاب جارون لانیر: ده استدلال برای اینکه همین الآن شبکۀ مجازی‌تان را پاک کنید[۹۹]. در مورد روزنامه‌نگاری کُند مراجعه کنید به کتاب جنیفر راچ؛ رسانه‌های کُند: چرا «کند» رضایت بخش و پایدار و شیک است[۱۰۰]. و کتاب پیتر لاوفر به نام اخبار کُند: مانیفستی برای مصرف‌کنندگان اخبار انتقادی[۱۰۱]. ۲۴. اخبار فریبکار است برای مطالعه بیشتر به منابع زیر رجوع کنید: پتگری، اختراع اخبار و جانسون[۱۰۲]، رژیم اطلاعات: پرونده‌ای در مورد مصرف آ گاهانه[۱۰۳]. در مورد حجم سرمایه در روابط عمومی جهانی می‌توانید به گزارش هولمز که سهم صنعت روابط عمومی بین‌المللی را پانزده میلیارد دلار برآورد کرده است مراجعه کنید.[۱۰۴] گزارش دیگری دربارهٔ تخمین حجم مالی صنعت روابط عمومی در بریتانیای کبیر به رقمی معادل همین رسیده است.[۱۰۵] و این بدین معناست که اعداد واقعی در سطح جهانی خیلی بیشتر از پانزده میلیارد دلار است. با این حساب، چرخش مالی صنعت روابط عمومی در دنیا باید عددی بیش از بیست میلیارد دلار باشد.[۱۰۶] صفحه 43 در مورد مطالب ساختگی مراجعه کنید به مقالهٔ ماکس رید تحت عنوان «چقدر از مطالب اینترنت غیرواقعی هستند؟ معلوم است، بیشتر آنها»[۱۰۷] و همین‌طور مقالهٔ جیل لپور در نیویورکر تحت عنوان «آیا روزنامه‌نگاری آینده‌ای دارد؟»[۱۰۸] و همین‌طور نوشتهٔ یووال نوح هراری در کتابش و در گاردین در مورد اخبار رایگان: «انسان‌ها گونه‌های پساحقیقت هستند»[۱۰۹]. و مطالب بیشتری در مورد دستکاری و تبلیغات در کتاب اختراع اخبار نوشتهٔ پتگری[۱۱۰] و در مورد سابقهٔ تاریخی مداخله در اخبار در روسیه به صفحهٔ ۳۵ همین کتاب مراجعه کنید. ۲۵. اخبار قاتل خلاقیت شماست در خصوص دشواری‌های شکل‌دهی به افکار و عقاید مراجعه کنید به: ویلیام درسیویک؛ «انزوا و رهبری، اگر می‌خواهید دیگران دنباله‌رو شما باشند، یاد بگیرید که با افکارتان تنها باشید.»[۱۱۱] یادداشت‌های روزانهٔ ماکس فریش نیز منبع مناسبی برای مراجعه است.[۱۱۲] ۲۶. اخبار تولید چرندیات را تشویق می‌کند: قانون استرجن برای مطالعهٔ بیشتر دربارهٔ ارنست همینگ‌وی به مقالهٔ رابرت مانینگ تحت عنوان «همینگوی در کوبا» مراجعه کنید.[۱۱۳] ۲۸. اخبار تروریسم را تشویق می‌کند برای مطالعهٔ بیشتر در مورد تروریسم به نوشته‌های مارتا کرنشا، استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد و برای آمار مفید به وب‌سایت داده‌های دنیای ما [۱۱۴] و برای آمار مرگ‌ومیر و دلایل مرگ به وب‌سایت اکسفم[۱۱۵] مراجعه کنید و همین‌طور ۲۱ درس برای قرن ۲۱، یووال نوح هراری[۱۱۶]. ۲۹. اخبار آرامش ذهنی ما را نابود می‌کند در مورد عقاید سنکا مراجعه کنید به کتاب اسمارت‌فون سنکا: اصول رواقی برای مدیریت حواس‌پرتی دیجیتال[۱۱۷]. و برای طنزی جالب در مورد تشویشی که اخبار ایجاد می‌کند به مقالهٔ کالین نیسان در نیویورکر تحت عنوان «اخبار بد»[۱۱۸] مراجعه کنید. ۳۰. متقاعد نشدید؟ درخصوص مطالعهٔ روزنامه‌های قدیمی رجوع کنید به کتاب نسیم نیکلاس طالب تحت عنوان تخت پروکروستس[۱۱۹]. ۳۲. و اما دموکراسی؟ بخش دوم برای مطالعهٔ بیشتر در مورد واترگیت به سایت واشنگتن پست مراجعه کنید[۱۲۰]. برای موضوع فشار بر خبرنگاران، مقالهٔ جانسون تحت عنوان «رژیم اطلاعات»[۱۲۱] و لانیر؛ ده استدلال برای اینکه همین الآن صفحات اجتماعی‌تان را پاک کنید[۱۲۲]، پیشنهاد می‌شود. ۳۴. آیندهٔ اخبار برای روند شماره ۳، الگوریتم، مراجعه کنید به ده استدلال برای اینکه همین الآن صفحات اجتماعی‌تان را پاک کنید. اثر لانیر[۱۲۳]. برای روند چهارم، اخبار جعلی نوشته‌شده توسط برنامه‌های هوش مصنوعی، مراجعه کنید به مقالهٔ ویل نایت: «هوش مصنوعی که با نثری متقاعدکننده به‌تعداد زیاد اخبار جعلی می‌نویسد»[۱۲۴].

1.Alan Rusbridger

2.Tagesschau

3.Ovaltine؛ نام تجاری یک طعم‌دهندۀ شیر، شامل عصارۀ مالت، شکر و

4.Luzerner Neuste Nachrichten

5.screensaver

6.PointCast

7.push notification

8.Dow Jones

9.Relation aller Fürnemmen und gedenckwürdigen Historien

10.Wolfenbüttel

11.all-you-can-eat

12.The Week

13.hyperlinks

14.Der Spiegel

15.Warren Buffett 2. Tom Watson

16.switching cost

17.Pew Research Center

18.Paul Slovic

19.University of Oregon

20.Max Frisch

21.negativity bias

22.tunnel vision؛ به این معناست که دید محیطی شخص از بین می‌رود و شعاع دید به بخشی از تصویر ـ یعنی صرفاً دایرۀ مرکزی ـ محدود می‌شود

23.Graham Davey

24.Post-traumatic stress disorder؛ اختلال استرسی پس از سانحه

25.confirmation bias

26.Hindsight bias

27.availability bias

28.Nassim Taleb

29.Muotathal

30.affect heuristic

31.working memory

32.Nicholas Carr

33.Herbert Simon

34.Roy Baumeister

35.Eleanor Maguire

36.Katherine Woollett

37.Hugo Spiers

38.Kep-Kee Loh

39.Ryota Kanai

40.Michael Merzenich

۴۱.هم امپراطور روم بود و هم فیلسوف رواقی. ـ م

42.Sir Michael Marmot

43.learned helplessness

44.Martin Seligman

45.Steven Maier  Anhedonia

46.Jodie Jackson

47.Epictetus

48.Enchiridion

49.CareerCast

50.Clay A. Johnson

51.Upton Sinclair

52.micro-targeting

53.native advertiseing؛ تبلیغاتی است که با محیط و بستر عرضۀ تبلیغ همسان و هماهنگ است و مخاطب در تشخیص آن تبلیغ و محتوای اصلی ناتوان می‌ماند

54.Theodore Sturgeon

55.Daniel Dennett

56.Gresau

57.Martha Crenshaw

58.Hildegard of Bingen؛ نویسنده و آهنگساز و فیلسوف علامۀ آلمانی (۱۷سپتامبر ۱۱۷۹-۱۰۹۸) که به «حکیمۀ راین» مشهور بوده است. او را «قدیسه هیلگارد بینگنی» نیز نامیده‌اند

59.German wings

60.Helmut Kohl

61.Werder Bremen

62.Bob Woodward

63.Carl Bernstein

64.Fourth Estate

65.clickbait

66.www.theguardian.com/media/2013/apr/12/news-isbad-rolf-dobelli

67.Breaking News: The Remaking of Journalism and Why It Matters Now (Canongate Books, Edinburgh, 2018)

68.Andrew Pettegree, The Invention of News: How the World Came to Know About Itself (Yale University Press, Cambridge, Mass., 2014)

69.Mitchell Stephens, A History of News (Harcourt Brace College Publishers, London, 1997)

70.www.theladders.com/career-advice/how-totake-a-think-week-or-day-like-bill-gates

71.Rebecca Muller: ‘Bill Gates Spends Two Weeks Alone In the Forest Each Year. Here’s Why.’ in, Thrive Global, 23 July 2018 (www.thriveglobal.com/stories/bill-gates-think-week)

72.www.ncsa.illinois.edu/enabling/mosaic

73.Elena Holodny: ‘Isaac Newton was a genius, but even he lost millions in the stock market’ in Business Insider, 10 November 2017 (www.businessinsider.com/isaac-newton-lost-a-fortune-onenglands-chottest-stock-2016-1)

74.Jodie Jackson’s book You Are What You Read: Why Changing Your Media Diet Can Change the World (Unbound Publishing, London, 2019), p.61. نگاه کنید به: www.ons.gov.uk/peoplepopulationandcommunity/crimeandjustice/articlespublicperceptions ofcrime inenglandandwales

75.The Pew Research Center

76.Gavin Schmidt, The Disconnect Between News and Understanding, NASA’s Goddard Institute for Space Studies

77.John Brockman (ed.), What Should We Be Worried About? Harper Perennial, New York, 2014. نیز نگاه کنید به: www.er.ethz.ch/teaching/Seven_ Sins_fund_Management.pdf

78.Max Frisch, Montauk, (Suhrkamp Verlag, Frankfurt am Main, 1975), p.36

79.Robert M. Sapolsky, Lewis C. Krey and Bruce S.McEwen, ‘The neuro-endocrinology of stress and aging: the glucocorticoid cascade hypothesis’,in Endocrine Reviews, 7, 1986, pp.284–۳۰۱

80.Wendy M. Johnston and Graham Davey, ‘The psychological impact of negative TV news bulletins: The catastrophizing of personal worries’ in British Journal of Psychology, 88, 1997 (Pt 1), pp.85–۹۱ صفحه 49

81.Dagmar Unz, Frank Schwab and Peter Winterhoff-Spurk, ‘TV News – The Daily Horror?: Emotional Effects of Violent Television News.’ in Journal of Media Psychology: Theories, Methods, and Applications, 20, 2008, pp.141–۱۵۵

82.E. B.Blanchard, E. Kuhn, D. L. Rowell, E. J. Hickling, D. Wittrock, R. L. Rogers, M. R. Johnson andD. C. Steckler, ‘Studies of the vicarious traumatization of college students by the September 11th attacks: Effects of proximity, exposure and connectedness.’ (www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/14975780) in Behaviour Research and Therapy, Volume 42, Issue 2, February 2004, pp.191–۲۰۵

83.The Black Swan: The Impact of the Highly Improbable (Penguin Books, London, 2008)

84.Antifragile: Things that Gain from Disorder (Penguin Books, London, 2012)

85.Roy F. Baumeister, The Cultural Animal: Human Nature, Meaning, and Social Life (Oxford University Press, Oxford, 2005), p.206 ff

86.Matt Ridley, ‘Why Is It So Cool to Be Gloomy?’ in the Wall Street Journal, 16 November 2018

87.Jackson, You Are What You Read

88.Marcus Aurelius, Meditations, Book 6, paragraph 52, translated by Martin Hammond (Penguin Books, London, 2006)

89.Nicholas Carr, ‘The Web Shatters Focus, Rewires Brains’ in Wired, May 2010

90.A. Maguire, Katherine Woollett and Hugo J. Spiers, ‘London Taxi Drivers and Bus Drivers: A Structural MRI and Neuropsychological Analysis’, Hippocampus, 16, 2006, pp.1091–۱۱۰۱

91.the Rey–Osterrieth Complex Figure test

92.Kep-Kee Loh and Ryota Kanai, ‘Higher Media Multi-Tasking Activity Is Associated with Smaller Gray-Matter Density in the Anterior Cingulate Cortex’ in PLOS One, 2014

93.Alison F. Takemura, ‘Epidemiologist Who Helped Eradicate Smallpox Dies’ in The Scientist, 22 August 2016 (www.the-scientist.com/thenutshell/epidemiologist-who-helped-eradicate-smallpox-dies-32993)

94.Michael Marmot, Social Determinants of Health, WORLD.MINDS video, 2014 (www.youtube.com/watch?v=h-2bf205upQ)

95.Steven Maier, ‘Stress, coping, resilience and the prefrontal cortex (www.youtube.com/watch?v=0EhbTSWZbMg)

96.www.careercast.com/jobsrated/jobs-rated-report-2015-ranking-top-200-jobs?page=9

97.www.careercast.com/jobs-rated/2018-jobs-rated-report?page=10

98.www.careercast.com/jobs-rated/2018-methodology

99.(Henry Holt, New York, 2018), p.33

100.Jennifer Rauch, Slow Media: Why ”Slow” is Satisfying, Sustainable, and Smart (Oxford University Press, New York, 2018)

101.Peter Laufer, Slow News: A Manifesto for the Critical News Consumer (Oregon State University Press, Corvallis, 2014)

102.Pettegree, The Invention of News, p. 2

103.Clay A. Johnson, The Information Diet: A Case for Conscious Consumption (O’Reilly Media, Beijing, 2015), p.40

104.www.holmesreport.com/long-reads/article/global-pr-industry-now-worth-$15bn-as-growth -rebounds-to-7-in-2016

105.www.prca.org.uk/insights/about-pr-industry/value-and-size-pr-industry

106.www.statista.com/topics/3521/public-relations

107.Max Read: ‘How Much of the Internet Is Fake? Turns Out, a Lot of It, Actually.’ in New York Magazine, 26 December 2018

108.Jill Lepore, ‘Does Journalism Have a Future?’ in the New Yorker, 28 January 2019. www.newyorker.com/magazine/2019/01/28/does-journalism-have-a-future

109.www.theguardian.com/culture/2018/aug/05/yuvalnoah-harari-extract-fake-news-sapiens -homo-deus

110.Pettegree, The Invention of News, pp.6–۷

111.William Deresiewicz, ‘Solitude and Leadership. If you want others to follow, learn to be alone with your thoughts.’ in The American Scholar, 1 March 2010 (www.theamericanscholar.org/solitude-andleadership/#.XDcLLC1oTOQ)

112.Max Frisch’s diaries, Tagebuch 1966–197 (Suhrkamp Verlag, Frankfurt and Main, 1972), p.314

113.Robert Manning, ‘Hemingway in Cuba’ in The Atlantic, August 1965 (www.theatlantic.com/magazine/archive/1965/08/hemingway-in-cuba/399059/)

114.ourworldindata.org

115.oxfamblogs.org/fp2p/what-if-we-allocated-aidbased-on-how-much-damage-something-does-and-whether-we-know-how-to-fix-it

116.21Lessons for the 21st Century (Jonathan Cape, London, 2018), p.161

117.Jack Reeves, ‘Seneca’s Smartphone: Stoic Principles for Managing Digital Distraction’ (www.modernstoicism.com/senecas-smartphone-stoic-principles-formanaging-digital-distraction-by-jack-reeves/#comment-26015)

118.Colin Nissan, ‘Bad News’ in the New Yorker, 23 July 2018 (www.newyorker.com/magazine/2018/07/23/bad-news)

119.Nassim Nicholas Taleb, The Bed of Procrustes (Random House, New York, 2010), p.28

120.www.washingtonpost.com/wpsrv/national/longterm/watergate/articles/101072–1.htm

121.Johnson, The Information Diet, p.35

122.Lanier, Ten Arguments For Deleting Your Social Media Accounts Right Now, p.68

123.Lanier, Ten Arguments For Deleting Your Social Media Accounts Right Now, p.11

124.Will Knight, ‘An AI that writes convincing prose risks mass-producing fake news’ in MIT Technology Review, 14 February 2019 (www.technologyreview.com/s/612960/an-ai-tool-auto-generates-fake-news-bogus-tweets-andplenty-of-gibberish/) یادداشت نویسنده تزهای این کتاب منعکس‌کنندۀ شفاف‌ترین و درست‌ترین نظرگاهی است که تا تاریخ انتشار توانسته‌ام به آن دست یابم -و این در مورد تمام نوشته‌های غیرداستانی من نیز صادق است. من حق بازبینی تزهایم را در هر زمان برای خود محفوظ می‌دارم. حتی ممکن است بعدها نظری کاملاً مخالف نظر کنونی خودم داشته باشم. تنها دلیلی که موجب تجدیدنظر در تزها یا نقض آرای کنونی‌ام می‌شود، نزدیک شدن به حقیقت است و نه هرگز منافع شخصی. تقدیر و تشکر با تشکر از کُنی گبیستورف، که این متن را زبردستانه ویراسته و به نحوی بایسته صیقل داده است. من در بین ویراستاران آثار غیرداستانی شخصی حرفه‌ای‌تر از مارتین جانیک از انتشارات فرلاگ نمی‌شناسم. او روی‌ کتاب‌های قبلی من -هنر شفاف اندیشیدن و هنر خوب زندگی کردن- هم کار کرد و خوشحالم که روی این کتاب هم کار کرده است. نسیم طالب اولین کسی بود که مرا متوجه خطاهای شناختیِ ناشی از اخبار کرد. من از او به‌خاطر بسیاری از این بینش‌ها سپاسگزارم -گرچه الآن دیگر نمی‌دانم که آن بینش‌ها دقیقاً کدام‌اند. من مقالۀ اصلی را به انگلیسی نوشتم. سپس رنه شوی، سردبیر وقت شوایتسر مونات، که در حال حاضر دبیر بخش ویژۀ نویه تسوریشر تسایتونگ است، آن را در سال ۲۰۱۱ به آلمانی ترجمه کرد و در شوایتسر مونات چاپ کرد. این کتاب بدون مکالمات و ایمیل‌ها و نامه‌های بی‌شماری که طی سالیان گذشته در مورد اخبار رد و بدل کرده‌ام، به وجود نمی‌آمد. و اما بیشتر از همه از همسرم سپاسگزارم. او خواندن اخبار را مدت‌ها قبل از من متوقف کرد -مدتی قبل از اینکه بخت یارم شود و با او آشنا شوم. او چشمه‌ای درخشان از ایده‌هاست. اولین ویراستار من هم هست. قلم قرمز بی‌رحم او هدیه‌ای به شماست، خوانندۀ عزیز

دیگر اخبار را نخوانید!
https://jamshidzadeh.ir/posts/books/دیگر-اخبار-را-نخوانید/
Author
Ali Jamshidzadeh
Published at
2025-05-01